|
|
تفاوتهاى متعددى از لحاظ اشکال مختلف گروهى وجود دارد که ما از ميان آنها مهمترين آنها را انتخاب مىکنيم. اولين تفاوت مربوط است به تفکيک بين 'گروه کوچک و گروه بزرگ' که بالس به آن اشاره کرده و بهموجب آن با رشد بزرگى کرده، 'جهش کيفي' معينى براى گروه بروز مىکند. در تحقيقات مربوط به گروههاى کوچک آگاهانه بيشتر به واحدهاى اجمالى پرداخته مىشود بهطورى که در اينجا، شکل و ترکيب بزرگتر و سيستمهاى اجتماعى از نظر دور مىمانند.
|
|
دومين اختلاف تقسيمبندى گروهي، 'گروههاى نخستين و گروههاى دومين' از کولى است که در آن براى گروههاى اول، اهميت بيشترى در جهت فرآيند اجتماعى شدن، در نظر گرفته مىشود (فىالمثل در گروه به اصطلاح خانواده). اصطلاح گروه دومين در اينجا بهطور کلى دقيق نيست و اين مفهوم در نزد کولى هم بيشتر اهميت مقولهبندى رسوبى و بقائى (residual) دارد يعنى هرچه گروه اول نيست، گروه دوم هست. تفاوت ديگر تفکيک بين گماينشافت (Gemeinschaft) (بهمعناى اجتماع يا جماعت) و گزلشافت (Gesellschaft) (بهمعناى جامعه و شرکت) است که تونيس (Tönnies) آن را مطرح کرد که بهموجب آن گماينشافت بيشتر بر روابط گروهى وسيعتر قابل اعمال است و تاحد امکان مىتوان آن را حتى براى مفهوم 'ملت' نيز بهکار برد. آنچه در اين مفهوم نزد تونيس مهم است پيدايش احساس 'ما بودن' در ميان اعضاء گروه گماينشافت است.
|
|
اختلاف مهمتر که سامنر (Sumner) آن را بيان مىکند اختلاف بين 'گروه خودى و گروه بيگانه' (ingroup-outgroup) است. به نظر او گروه داخلى يا خودى گروهى است که انسان خود را متعلق بدان بداند (يعنى وجود احساس 'ما بودن' ) در حالىکه گروه بيگانه آن است که در آن از احساس 'وجود ديگران (يا آنها)' سخن بهميان مىآيد، اما اين آثار تأکيدى روى انواع گروههاى خودى و بيگانه سبب ساخت و پرداخت تصاوير دشمنى و ايجاد ستيزها و تضادهاى درونگروهى مىشود و در سطح ملى هم تقريباً سبب بيان و برداشتهاى ملىگرايانه و خودمحورانه قومى مىشود که اين امر سبب مىشود براى گروه خودي، ملت خودى و فرهنگ خودى اهميت بيشتر قائل شد.
|
|
همچنين تفاوت ديگرى که بالس ارائه مىدهد مهم است و آن تميز دادن 'گروههاى ابزاري' (instrumentelle) (و برحسب وظايف و تکاليف جهتگيرى شده) و 'اجتماعى - عاطفي' است (نظير گروههاى اجتماعى و گروههاى روانى (sozio-groups u.psyche-groups) در فرهنگ اصطلاحات ژنينگز) (Jennings). در ارتباط تنگاتنگ با اين تقسيمبندي، تقسيمبندى گروههاى صورى و رسمى (Formell) و گروههاى غيررسمى (از روتيلزبرگر) (Roethlisberger) است که گروه رسمى با برنامه سازمانى خاص منطبق است (مثلاً گروه کارگرى معين) و گروه غيررسمى بهطور غيررسمى در برابر گروه رسمى تشکيل مىشود و کم و بيش از ساخت و بافت سازمانيافته منحرف و جدا مىگردد.
|
|
تفاوت ديگرى که بهويژه از لحاظ شيوه تحقيق مهم است تفکيک بين گروههاى 'ساختگى و مصنوعي' (مثلاً گروههاى آزمايشگاهي) و گروههاى 'درست و حقيقي' است. در مباحث تشکيل شده خاص گروهى يا در مطالعات گروههاى تجربي، نمونهەائى از گروههاى مصنوعى وجود دارد که در آنها رابطه بينابينى و برهمکنشى مىبايد برقرار شود که اکثراً فقط بهمدت کوتاهى مستقر و پابرجا مىماند. در اينجا پيوسته اين پرسش مطرح مىشود که آيا و تا چه حد احکام و داورىهائى که بهوسيله فرآيندهاى گروههاى آزمايشگاهى ممکن و مقدور مىشود قابل انتقال به گروههاى واقعى و ملموس در زندگى روزانه (مثلاً خانواده، گروههاى کارگري، گروههاى طرفدار ورزش و غيره) است و تا چه حد مىشود آن را تعميم داد؟ در اين موارد مدتها است که در جامعهشناسى بحث و مناقشه برقرار است. سوروکين (Sorokin) - با لحن و شيوه انتقادى - اين احتمال را بيان کرده است که تحقيقات مربوط به گروههاى کوچک، موضوعات تحقيق خود را خود مىآفرينند، اما نتايج کار آنها فقط دادههاى ساختگى (Artefakte) خواهد بود.
|
|
| گروههاى مرجع (Bezügsgruppe = Reference group)
|
|
گروههاى مرجع (هيمان (Hyman) در ۱۹۴۴) به صورتهاى گوناگون موضوع تحقيقات جامعهشناسى قرار گرفته (مرتن و روسى (Rossi) در ۱۹۵۹ و نيز نيوکامب (Newcomb) در ۱۹۶۵؛ شىبوتانى (Shibutani) در ۱۹۶۰؛ هيمان وسينگر، ۱۹۶۸). انديشههاى نظرى بهکار رفته در اين زمينه عبارتند از:
نظريههاى آموزشى الگوها و نظريههاى فرآيندهاى مقايسهاى اجتماعي.
|
|
گروههاى مرجع عبارتند از: گروههاى خودى و بيگانه که در آنها رابطه عاطفى يا شناختى برقرار است. اين رابطه از لحاظ رفتار مهم است، يعنى تعيينکننده عمل فرد مورد مطالعه مىباشد. بهواسطه دو کارکرد در گروههاى مرجع اهميت رفتارى (برحسب نظريه کلي) ايجاد مىشود:
|
|
- يکى بهوسيله کارکرد 'دستورى و ضابطهاي' (normative) آن (يعنى در جهت مقررات گروه مرجع).
|
- ديگرى بهوسيله کارکرد 'مقايسهاي' آن (مقايسه و اعتبار محتواى شناختى و عاطفى آن).
|
|
نيوکامب دو نوع گروه مرجع را تشخيص مىدهد: مثبت و منفي. گروههاى مرجع مثبت گروههائى هستند که انسان مىخواهد به آنها وابسته و متعلق باشد (مثلاً محفل دوستانه، يک انجمن، يک گروه تفريحى (Jet-Set) و غيره) افراد مىکوشند تا به اين وابستگى و عضويت نائل گردند، آن را بهنوعى به نمايش گذارند (فىالمثل از طريق اعمال هماهنگى و همنوائى فوقالعاده يا از طريق اطاعت کامل از مقررات گروهي).
|
|
گروههاى مرجع منفى عبارتند از: آنکه بههيچوجه انسان نمىخواهد به آن تعلق داشته باشد و مىخواهد بيشتر از آن جدا شده و برکنار تلقى شود. فرد کوشش مىکند تا با انجام عملى طورى وانمود کند و نمايش دهد که از آن گروه برکنار است. به ديگر سخن تعهد دارد جدائى خود را به نوعى مسجل سازد.
|
|
گروه مرجع مثبت براساس مشابهت يا جاذبيت شکل مىگيرد. مشابهت را مىتوان اينطور تعبير و تفسير کرد: هماهنگى نظرگزينىها و باورداشتها، يکى بودن ابزراها و وسايل (مثلاً ثروتمندي)، برداشتهاى مشابه درباره ضوابط و هنجارها، داشتن وضعيت مشابه مسأله يا مسائل مورد بحث و غيره. جاذبيت را مىتوان اينگونه تعبير کرد: گروهها يعنى چند عضو اين گروه منابع پاداش را در اختيار دارند (مثلاً پول، نفوذ، امکانات راهگشائى يا حراست گروهى و غيره). نزاع بر سر اينکه آيا مشابهت يا جاذبيت مهمترين متغير گروه مرجع را تشکيل مىدهد يا اينکه هر دو با هم اثر مىکنند، از طرف برخى جامعهشناسان هريک به نوعى پاسخ داده شده است. در گروه مرجع نخستين اين کار نسبت داده مىشود يا اينکه کمکهاى ساختدهنده را براى درک و فهم جهان خارج و محيط بيرونى خودش آماده سازد (شىبوتاني، ۱۹۵۵). در اينصورت مشابهت احتمالاً متغير غلى و انگيزهاى براى جاذبيت خواهد بود. مشابهت بهمنزله منبع تشديد و تقويت و جاذبيت بوده و برعکس فقط متغير مشتق شدهاى است که بهمنزله نتيجه رضايتمندى و خرسندى از نيازهاى اعتبار و اطمينان (Validierungsbedürfnisse)، بروز مىکند (البته نياز برحسب ارزيابى از خود يا خودارزيابى (Selbsteinschätzung)).
|