آزمايش اَش، در محافل علمي، سر و صداى زيادى راه مىاندازد. پژوهشگران ديگر بارها آن را تکرار مىکنند، گاهى بهصورت آزمايشى و گاهى بهصورت ميداني. آنها سعى مىکنند عوامل تغيير دهندهٔ درصد همرنگى و تبيينکنندهٔ خود همرنگى را بفهمند. در اينجا به تعدادى از عواملى که خود اَش و شاگردان او تشخيص دادهاند اشاره مىکنيم
عوامل تعيينکنندهٔ همرنگى
عامل
جنبهٔ مورد مطالعه
محرک
ابهام
ويژگىهاى گروه
تعداد اعضاء، جاذبه، اتفاقنظر
ويژگىهاى شخصيتى
نياز به پيوند جوئي، عزت نفس،
شخصيت قدرت طلب،
درجهٔ خويشتندارى
فرهنگ
جمعگرا يا فردگرا
ابهام محرک
در مطالعاتى که آزمايش اَش با محرک واضح تکرار مىشود، معمولاً ميزان همرنگى يکسان است. حال اين سؤال مطرح مىشود:
در موقعيتهائى که خيلى آشکار نيست، مثلاً زمانى که ارزيابى يک ديدگاه مطرح است نه يک محرک عيني، ميزان همرنگى چگونه خواهد بود؟ کروچ فيلد (۱۹۵۵)، اولين کسى است که ديدگاهها را مورد استفاده قرار مىدهد، يعنى موضوعاتى که پاسخ 'درست' آنها تفسيرهائى را به دنبال مىآورد. او متوجه مىشود که محرکهاى مبهم، درصد همرنگى را بالا مىبرد:
وقتى اشخاص در مقابل سؤالاتى قرار مىگيرند که احساس مىکنند شايستگى پاسخ دادن به آنها را ندارند، کمتر جرأت پيدا پيدا مىکنند با اکثريت به مخالفت برخيزند. مثلاً، چون اشعار حافظ هم دشوار است و هم ابهام دارد، کمتر کسى جرأت مىکند که از آنها ايراد بگيرد و با کسانى که مريد حافظ هستند رودررو بايستد.
در زندگى روزمره، اغلب در مقابل محرکهاى خيلى مبهم قرار مىگيريم. بنابراين، آزمايش اَش نمىتواند معرف همرنگى واقعى باشد:
در واقع، انسان خيلى بيشتر از آنچه در آزمايشگاه ديده مىشود، همرنگى نشان مىدهد.
ويژگىهاى گروه
همرنگي، بر حسب ويژگىهاى افرادى هم که اکثريت را تشکيل مىدهند، تغيير مىکند: آيا تعداد آنها زياد است؟ آيا يکديگر را مىشناسند؟ آيا، در ارزيابىهاى خود، اتفاقنظر داند؟
براى بررسى اهميت تعداد افراد گروه، اَش (۱۹۵۵)، تعداد همدستان را تغيير مىدهد. او متوجه مىشود که ميزان همرنگى آزمودني، وقتى تعداد همدستان به سه يا چهار نفر مىرسد، بالاترين ميزان را پيدا مىکند و وقتى تعداد آنها به ۷ نفر مىرسد، کاهش مىيابد. تفاوت مذکور، بدون ترديد، به اين واقعيت مربوط مىشود که از يک آستانه به بعد، آزمودنى احتمال مىدهد که قربانى يک تبانى است. همچنين، احتمال دارد که او بقيه را يک گروه سازمانيافته، به حساب آورد نه افراد متعدد مستقل. اينجا است که بهنظر آنها به اندازهٔ نظر خود اهميت مىدهد (ويلدر Wilder - ۱۹۷۷)، اگر شما در بحث سياسي، بدانيد که در مقابل طرفداران يک جناح مشخص قرار داريد، به احتمال خيلى زياد، نظر خود را تنها با نظر يکى از آنها (در واقع نظر گروه) مقايسه خواهيد کرد. اينجا است که در مقابل يک نفر خواهيد گرفت و صحبت از اکثريت نخواهد بود.
جاذبه عامل ديگرى است که همرنگى را تبيين مىکند: هر اندازه انسان بيشتر احساس کند که مورد توجه گروه است، بيشتر تمايل خواهد داشت که با هنجارهاى آن همرنگى نشان دهد (فستينگر و ديگران ۱۹۵۰). در گروههائى که انسجام زيادى دارند و بين اعضاء نيز جاذبهٔ متقابل وجود دارد، فشار وارده براى يکنواخت کردن رفتارها خيلى اهميت پيدا مىکند و هزينهٔ روانى براى فاصله گرفتن از آن نيز به همان اندازه گران تمام مىشود (فوريست Forsyth -۱۹۹۰، لاتانه Latane و همکاران ۱۹۹۵).
در همين راستا، با باورها و رفتارهاى اشخاصى که جزء اطرافيانمان هستند و با آنها همانندسازى مىکنيم، در مقايسه با باورها و رفتارهاى بيگانگان يا افرادى که به گروههاى ديگر تعلق دارند، راحتتر همرنگى نشان مىدهيم. اين رفتار مخصوصاً در نوجوانان بيشتر به چشم مىخورد. بدين ترتيب که با بسيارى از نظرات همسالان خود همرنگى نشان مىدهند اما با والدين خود به مخالفت بر مىخيزند. سيگار کشيدن يکى از رفتارهائى است که اغلب براى همرنگى با ديگران شروع مىشود. تحقيقات ميدانى نشان مىدهد که در تمام مراحل نوجواني، تصميمگيرى براى سيگار کشيدن يا سيگار نکشيدن، الگو يا تلاشهاى والدين ، در مقايسه با نفوذ دوستان، خيلى کمرنگ جلوه مىکند.
اتفاقنظر در درون اکثريت، عامل ديگرى است که بر همرنگى اثر مىگذارد. اَش (۱۹۵۶) از يکى از همدستان مىخواهد که در لحظهٔ معينى از آزمايش، از تائيد پاسخ اکثريت خوددارى کند. ميزان همرنگى آزمودنىهاى واقعى بهطور چشمگير کاهش مىيابد. آزمايشهاى آلن ولوين (۱۹۷۱ - Allen and Levin)، و موريس و ميلر (Morris and Miller -۱۹۷۵)، به همين نتيجه منجر مىشود:
همدست مخالف به آزمودنى مىفهماند که پشتيبان دارد. حتى همدستى که آشکارا بدون صلاحيت است مىتواند پشتيبان به حساب آيد. يکى از همدستان آلن ولوين، عينکى به چشم داشت که کلفتى شيشههاى آن تأثر آورد بود و پيش از آزمايش همرنگي، در روز روشن و در انظار همه، از امتحان بينائى مردود شده بود. در واقع، بهنظر نمىرسيد که بتواند خطوط را بهطور واضح ببيند. با اين همه، آزمودنى واقعى او را يک متحد غير منتظره در نظر مىگيرد که پاسخهاى صحيح يا غلط مىدهد. در واقع، زمانى هم که متحد مرتکب خطاى مسلم مىشود (اما نه خطائى که گروه مرتکب مىشود) درصد همرنگى آزمودنىهاى واقعى بهطور چشمگير کاهش مىيابد. جريان به اين صورت اتفاق مىافتد که متحد آزمودنى مثلاً در مقابل شکل زير خط ۳ را انتخاب مىکند، در حالى که بقيهٔ اعضاء گروه، به استثناء آزمودنى واقعي، و خط ۱ را انتخاب مىکنند. متحد آزمودنى درست پاسخ نمىدهد، اما تنها کارى که انجام مىدهد اين است که اتفاقنظر را به هم مىزند و اعتماد به نفس را به آزمودنى واقعى بر مىگرداند.
احتمال دارد که شما موقعيتهاى مشابهى را، مثلاً در جلسات انجمنهاى دانشجوئي، تجربه کرده باشيد. مىبينيد که تعداد زيادى از افراد در پشت ميکروفون قرار مىگيرند و از ديدگاهى پشتيبانى مىکنند و بهنظر مىرسد که همه با آنها هم عقيدهاند. ناگهان مخالفى پيدا مىشود، تفاهم را در هم مىشکند و مخالفان ديگر جسارت پيدا مىکنند و به مقابله بر مىخيزند. يعنى وجود يک مخالف، ميزان همرنگى حاضران با سخنرانان را کاهش مىدهد.