اینکه در بدو تولد تفاوتهای در خلق و خو و سطح فعالیت مشاهده میشود نشانگر تأثیر عوامل ارثی است. پژوهشهای مربوط به جنبههای ارثی ویژگیهای شخصیت بیشتر بر مطالعات دوقلوها متمرکز بوده است. به کمک دوقلوهای یک تخمکی (که بهعلت تولد از یک تخمک، وارثت کاملاً یکسانی دارند) با دوقلوهای دوتخمکی (که شباهتی بیش از خواهر برادرهای معمولی به یکدیگر ندارند) میتوان میزان توارثپذیری (herirtability) را برآورد کرد.
جدول تشابه شخصیت در دوقلوها
ضرایب همبستگی: پسرها
ضرایب همبستگی: دخترها
دوقلوهای یک تخمکی
دوقلوهای دوتخمکی
دوقلوهای یکتخمکی
دوقلوهای دوتخمکی
هیجانپذیری
۰/۶۸
۰
۰/۶۰
۰/۰۵
فعالیت
۰/۷۳
۰/۱۸
۰/۵۰
۰
مردمآمیزی
۰/۶۵
۰/۲۰
۰/۵۸
۰/۰۶
در یک پژوهش ۱۳۹ دوقلوی همجنس (سن متوسط ۵۵ ماه) توسط مادران خود از لحاظ چند صفت شخصیتی مورد ارزیابی قرار گرفتند. بهنظر این مادران، از لحاظ واکنش هیجانی و میزان فعالیت و مردمآمیزی، بین دوقلوهای یک تخمکی شباهت بسیار زیادتری وجود دارد تا بین دوقلوهای دوتخمکی (نگاه کنید به جدول تشابه شخصیت دوقلوها). در بزرگسالی معمولاً دوقلوهای یک تخمک نسبت به دوقلوهای دوتخمکی پاسخهای همسانتری به آزمونهای شخصیتی میدهند (لولین ـ ehlin، نیکلز ـ Nichols ،۱۹۷۶).
با این حال، غالباً با دوقلوهای یک تخمکی به طرز همسانتری رفتار میشود تا با دوقلوهای دوتخمکی، و این خود میتواند علت شباهت شخصیت یک تخمکیها باشد. یکی از طرق رفع این مشکل، مطالعهٔ وضع آن دسته از دوقلوهای یک تخمکی است که هر یک از آنها در شرایط متفاوتی پرورش یافته باشند. ارزیابی پژوهشهای مربوط به مقایسه آن دسته از دوقلوهای یکتخمکی که در یک دوره از زندگی جدا از هم زندگی کرده بودند با گروه دیگری که با هم بزرگ شده بودند، نشان نمیدهند که جدائی موجب کاهش شباهت خصوصیات شخصیت میشود (ویلرمن ـ Willerman ،۱۹۷۹). برعکس، نشانههائی وجود دارد دال بر شباهت بیشتر دستهای از یک تخمکها که جدا از هم پرورش یافتهاند در مقایسه با دوتخمکیهائی که با هم رشد کردهاند. این امر شاید بدین علت باشد که دوقلوهائی که در یک محیط رشد میکنند گرایش به این دارند که هویتی جدا یا مکمل یکدیگر داشته باشند. اگر یکی از دوقلوها به فوتبال رو کند دیگری ممکن است به شرکت در گروههای بحث راغب شود، یا چنانچه یکی در نواختن پیانو سرآمد باشد دیگری ممکن است به نقاشی روی آورد. در مورد دوقلوهائی که جدا از هم پرورش مییابند، موردی برای کمالجوئی یا همچشمی پیش نمیآید و آنها بیشتر میتوانند گرایشهای طبیعی خود را دنبال کنند.
اگرچه از پژوهش دربارهٔ دوقلوها چنین برمیآید که بعضی خصوصیات شخصیت ارثی است، لیکن هیچ شواهدی مبنی بر اینکه این صفات را ژنهای خاص تعیین میکنند وجود ندارد. این امکان هست که شباهتهای ساختمان بدنی و فیزیولوژیائی دوقلوهای یکتخمکی باعث همانندیهای شخصیت آنان باشد.
ریخت بدنی
تصورات قالبی عامیانه نظیر اینکه 'آدمهای چاق خوشمشرب هستند' یا 'آدمهای بلند و لاغر و عینکی روشنفکر هستند' این فکر را منعکس میکند که ریخت بدنی با خصوصیات شخصیتی رابطه دارد. این فکر، فکر تازهای نیست. شکسپیر از زبان جولیوس سزار میگوید: 'در اطراف من مردانی بگمارید که فربه باشند، مردانی با موهای صاف که سراسر شب را میخوابند. این کاسیوس قیافهای لاغر و گرسنه دارد و زیاد فکر میکند. اینگونه مردان خطرناک هستند ... ای کاش او فربهتر بود' (شکسپیر، جولیوس سزار، پردهٔ اول، صحنهٔ دوم).
در یکی از نخستین نظریههای شخصیت، افراد برحسب ریخت بدنی در سه گروه طبقهبندی شده و این سنخهای بدنی با خصوصیات شخصیت ارتباط داده میشود (کوچمر ـ Kretschmer ۱۹۲۵، شلدن ـ Sheldon ۱۹۵۴). برحسب این دیدگاه کسی که کوتاهقد و چاق است (فربهتن ـ endomorph) آدمی مردمآمیز، آرام و خوشخلق بهشمار میآید، کسی که بلندقد و لاغر اندام است (کشیدهتن ـ ectomorph) صفاتی مانند توداری، کمروئی، و انزواطلبی دارد، و کسی که درشت هیکل و عضلانی است (ستبرتن ـ mesomorph) آدمی است پرسروصدا، پرخاشگر و از لحاظ جسمی فعال (به شکل سنخهای بدنی و شخصیت نگاه کنید).
این نقاشیها نظریهای را نمایش میدهند که در آن، کرچمر (۱۹۲۵) افراد را بر اساس ریخت بدنی به سه سنخ شخصیت طبقهبندی نمود. پژوهشهائی که در ارتباط با این نظریه و نظریههای مشابه دیگر صورت گرفته اینگونه نظرات را تأیید نمیکند و اکثر روانشناسان در مورد سودمندی اینگونه طبقهبندیها تردید دارند.
از سوی دیگر شکی نیست که ریخت بدنی شخص اثراتی بر شخصیت او دارد که بیش از هر چیز عبارت از محدود کردن توانائیهای شخص و واکنشهای دیگران نسبت به این توانائیها است.
بهعنوان مثال، برای دختری با اندام کوتاه و چاق واقعبینانه نیست که بخواهد بالرین یا مانکن لباس و یا بسکتبالیست ممتازی شود. همچنین کسی که طول قدش بیش از ۱۸۰ سانتیمتر است احتمالاً قادر به شرکت در رشته ژیمناستیک مسابقه المپیک نخواهد بود. پسرانی که نیرومند عضلانی هستند ممکن است خطراتی فیزیکی را به جان بخرند و دست به خودنمائی بزنند، اما همدرسان ضعیفتر آنها از همان اول زندگی بیاموزند که از مشاجره پرهیز کرده و برای رسیدن به خواستههای خود از توانائیهای عقلی خود استفاده کنند. ریخت بدنی ما تعیینکنندهٔ ویژگیهای شخصیت ما نیستند، لیکن ممکن است بر واکنشهای دیگران نسبت به ما، چگونگی ارتباط ما با دیگران و شرایطی که ما به آنها گرایش داریم یا از آنها اجتناب میکنیم، اثر گذارند و از این راه نقشی در شکلگیری شخصیت ما داشته باشند.
فیزیولوژی بدن
مردم علاوه بر تفاوت ریخت بدنی از چند جبنهٔ فیزیولوژیائی نیز با هم فرق دارند (مانند اندازه غدههای داخلی، حساسیت واکنش دستگاه عصبی خودمختار و تعادل بین انتقالدهندههای عصبی مختلف). بالمآل ممکن است به این یافته دست یابیم که بعضی تفاوتهای شخصیتی مربوط است به تفاوتهای فیزیولوژیائی و زیست ـ شیمیائی، پژوهشهای کنونی تفاوتهای شخصیتی مربوط است به تفاوتهای فیزیولوژیائی و زیست ـ شیمیائی، پژوهشهای کنونی سعی دارند جوانب بحثانگیزی از این امر را روشن کنند. در یک دسته از اینگونه مطالعات اساس فیزیولوژیائی یکی از ویژگیهائی شخصیتی بهنام 'هیجانطلبی ـ sensation - secking' مورد بررسی قرار دارد. گرایش شخص را بهسوی تجارب جدید و خطر کردن برای بهدست آوردن آنها میتوان با یک آزمون شخصیت سنجید. در خون کسانیکه در این آزمون نمرهٔ بالائی دارند نسبت به خون کسانیکه نمرهٔ کمتری دارند مقدار آنزیمی که بر نقل و انتقال جریانات عصبی مغز اثر دارد، کمتر است (زاکرمنZukerman ، ۱۹۷۹' . این آنزیم 'مونو آمین اکسیداز ـ monoamine یا ام آ او' تنظیم میزان تراکم دو انتقالدهندهٔ عصبی را بر عهده دارد که گویا نقش عمدهای در رفتارهای هیجانی و انگیزشی دارند.
بنا به چند علت این رابطه یک رابطهٔ قطعی نیست، زیرا میزان ام آ او هم تحتتأثیر سن شخص و تعادل هورمونهای جنسی است و هم ممکن است میزان آن در خون نمودار دقیقی از میزان آن در مغز نباشد. با این حال، برداشتهای جالبی میتوان از این موضوع نمود: یعنی مثلاً ممکن است شیمی بدن یک شطرنجباز و یک خلبان خطر کننده متفاوت باشد. و از آنجائیکه میزان ام آ او ارثی است لذا ممکن است هیجانطلبی یک صفت خانوادگی باشد.
هیچ تردیدی نیست که خلق و خو و توان و نیروی آدمیان تحتتأثیر عوامل پیچیدهٔ فیریولوژیائی و زیست ـ شیمیائی قرار دارند لیکن در حال حاضر جدا کردن علت و معلول دشوار است، یعنی اینکه به دشواری میتوان تعیین کرد که این تفاوتها تا چه اندازه از وراثت زیستی مایه میگیرند و تا چه اندازه از تجارب زندگی شخص.