جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

چون عشق تو داعی عدم شد


چون عشق تو داعی عدم شد    نتوان به وجود متهم شد
جایی که وجود عین شرک است    آنجا نتوان مگر عدم شد
جانا می عشق تو دلی خورد    کو محو وجود جام‌جم شد
در پرتو نیستی عشقت    بیش از همه بود و کم ز کم شد
بر لوح فتاد ذره‌ای عشق    لوح از سر بی‌خوردی قلم شد
عشق تو دلم در آتش افکند    تا گرد همه جهان علم شد
دل در سر زلف تو قدم زد    ایمانش نثار آن قدم شد
دل در ره تو نداشت جز درد    با درد دلم دریغ ضم شد
رازی که دلم نهفته می‌داشت    بر چهره‌ی من به خون رقم شد
تا تو بنواختی چو چنگم    رگ بر تن من چو زیر و بم شد
عطار به نقد نیم جان داشت    وان نیز به محنت تو هم شد


همچنین مشاهده کنید