|
|
|
کتاب تحفةالسعادة يا فرهنگ سکندرى فراهم آوردهٔ مولانا محمود فرزند شيخ ضياءالدين محمد شاعر همزمان سلطان سکندر لودى معروف به 'سکندر ثانى' (۸۹۴-۹۲۳ هـ) پسر بهلول لودى. مولانا محمود واژههاى درى و پارسى و زبان فراوردى (ماوراءالنهرى) و ترکى و برخى از واژههاى عربى را در دفتر خود گرد آورد و از واژهنامههائى که در زمان او بر سر دستها بود يارى جست و تحفةالسعادة را در دهم صفر سال ۹۱۶ هـ به پايان رسانيد.
|
|
|
مؤيدالفضلا فرهنگ مشهور ديگرى است از واژەهاى پارسى و عربى و ترکى متداول در آثار استادان شعر فارسى و يا در اصطلاحهاى عارفان و فقيهان و پزشکان و مغنيّان که بهدست محمد پسرلاد پيرامون سال ۹۲۵ هـ تربيت يافت و محمدِلاد در فراهم آوردن آن از کتابهاى مشهور لغت عربى و پارسى پيش از آن تاريخ و استناد بر اثرهاى ادبى معين و نه بر حفظ و به تصادف و اکتفا بر بيان لغتهاى دشوارى که به نظرش مىرسيد، بهره برده است.
|
|
|
تحفةالاحباب فرهنگ ديگرى است که در سال ۹۳۶ به پايان رسيد و فراهم آوردندهٔ آن حافظِ اَوبهى است که از 'اوبه' يکى از ديههاى هرات برخاسته بود و در هرات زندگى مىکرد. حافظ بابها و فصلهاى کتاب را بنابر حَرفهاى اول و آخر واژهها تنظيم نمود.
|
|
|
مدارالافاضل فراهم آوردهٔ الله داد فيضى پسر اسدالعلما على شير سرهندى، که به سال ۱۰۰۱ هـ با مراجعه به لغتنامههاى معتبر عربى به فارسى و فارسى به فارسى تنظيم شده و ريشهٔ هر واژهاى با نشانهٔ 'ع' = (عربى) و 'ف' (فارسى) و 'ت' (ترکى) روشن گرديده است.
|
|
|
سّرمهٔ سليمانى در بيان واژههاى دشوار فارسى و برخى از نامهاى تاريخى و جغرافيائى و داروها و پارهاى اصطلاحها و کنايهها و مانند آنها، فراهم آوردهٔ تقىالدين محمد اوحدى بليانى (سدهٔ يازدهم).
|
|
|
نسخهٔ ميرزا يا فرهنگ ميرزا اثر ميرزا ابراهيم بن ميرزا شاه حسين اصفهانى، مؤلف اين کتاب واژههاى فارسى و عربى يا ترکى را که در فارسى بهکار رفته ذکر نموده و اساس کار او در اين تأليف کتاب شرفنامهٔ منيرى بوده و تنها بعضى کلمات بر آن افزوده است و شايد به سبب اشتهار اين کتاب به 'نسخهٔ ميرزا' همين دزدى و انتحال از کتاب شرفنامهٔ منيرى باشد تا بدينوسيله نموده شود که اين کتاب در حقيقت نسخهاى است که ميرزا ابراهيم مذکور از روى اثر ميرزا ابراهيم فاروقى ترتيب داد.
|
|
اگرچه نسخهٔ ميرزا در مرتبهٔ فرهنگهاى مشروحى که پيشتر و پستر از او فراهم آمده نيست، ليکن به هرحال در شمار مأخذهاى فرهنگنويسان بعد از او مثل جمالالدين حسين اينجو در فرهنگ جهانگيرى و محمدقاسم سرورى در فرهنگ سرورى درآمده است.
|
|
|
فرهنگ جهانگيرى که نامى جهانگير يافته تأليف نوّاب عضدالدوله جمالالدين حسين اينجو (م ۱۰۳۵ هـ) است.
|
|
مطالعهٔ ديوانهاى شاعران و به سبب آن مراجعه به کتابهاى لغت و يافتن نقيصهها و کمبودها در لغتنامهها، جمالالدين را بر آن داشت تا به تحقيق و تتبّع در لغت فارسى بپردازد و پس از سى سال چندان لغت و اصطلاح فراهم آورد که هيچيک از فرهنگنويسان ديگر بدانها نرسيده بودند و از بس در اين رشته تتبّع و تفحّص کرده بود قولش پيش اهل فن مقبول و بيان او در معنىهاى لغتها و اصطلاحها برهان قاطع شده بود تا بهجائى که سلطان جلالالدين اکبر در سال ۱۰۰۵ او را به تأليف کتابى جامع در لغت تشويق کرد.
|
|
حسينِ اينجو لغتنامههائى را که پيش از او فراهم آمده بود از 'فرهنگ ابوحفص سغدى' که قديمىترين آنها بود تا فرهنگ مؤيدالفضلاى محمد لاد و فرهنگ سرورى که قريب به عهد او بودند، همه را جمع آورد. شمارهٔ اين فرهنگها که اينجو برشمرده به ۴۴ مىرسد و گذشته از اين او از کتابهاى ديگر در تفسير قرآن و پزشکى و تاريخ و جغرافيا بهره برگرفت و فرهنگ خود را که بهنظر او کاملترينِ آنها بود ترتيب داد اما چون به نتيجهٔ کار او بنگريم آن را چندان بزرگ که او پنداشته نمىيابيم. بهرحال اين فرهنگ بعد از مرگ جلالالدين اکبر يعنى در عهد پادشاهى جهانگير، به سال ۱۰۱۷ به پايان رسيد و به اسم اين پادشاه اخير ناميده شد.
|
|
فرهنگ جهانگيرى در بيست و چهار باب به ترتيب حروف تهجى فارسى، و يک 'مقدمه' در دوازده 'آئين' ، و يک 'خاتمه' تأليف شده است. در مقدمه بعضى از مبحثهاى دستورى زبان فارسى را آورد و در خاتمه 'کنايات و اصطلاحات و استعارات و لغات مرکبه از پارسى و عربى و لغات عربيه که دانستن آنها ضرور بود' .
|
|
موفقيت حسين اينجو در دست يافتن بر واژههاى زند و پازند و اوستا نتيجهٔ همکارى يکى از ايرانيان زردشتى است که آزادمنشى جلالالدين اکبر او را به 'اگرا' و 'فتح پورسيگرى' کشانيده بود و اردشير نام داشت و مجوسيان او را مُوبد مىدانستند. همنشينى حسين اينجو که از خاندان سيادت و شريعت بود با اردشير مجوسى و کسب اطلاع از او در محيط تعصبآلود ايران آن روزگار به هيچ روى امکان نداشت ولى آزادانديشى جلالالدين اکبر در هند اين کار را ميسور ساخت و از اين راه مقدارى لغت از ريشهٔ پهلوى و اوستائى در فرهنگ جهانگيرى و بعد از آن در فرهنگهاى ديگرى که با استفاده از آن تأليف شد، راه يافت و از آن جمله است برهانِ قاطع و فرهنگ ناصرى يا انجمنآراى ناصريِ رضاقليخان هدايت که تنظيم جديدى است از فرهنگ جهانگيرى. اين نخستين بار، بعد از پشت کردن ايرانيان مسلمان بر گذشتهٔ خود بود که کسى از ميان آنان دوباره آهنگ روى آوردن بدان مىنمود. آيا اين هم يکى از برکتهاى وجود جلالالدين اکبر نبود؟
|
|
|
مَجمعالفُرس يا فرهنگ سُرورى يا لغت فُرس سُرورى کتاب مشهور ديگرى در لغت فارسى است، تأليف محمد قاسم بن حاجى محمد کاشانى متخلص به 'سُرورى' (م بعد از سال ۱۰۳۶ هـ)، که ساکن اصفهان بود و در آنجا جهانگرد مشهور ايتاليائى 'پيترودلّاوالّه' (pietro della valle) را به سال ۱۰۳۲ ملاقات کرد. او را نبايد با مصطفى پسر شعبان سُرورى (م ۹۶۹ هـ) گزارندهٔ گلستان سعدى اشتباه کرد. وى در مقدمهٔ مجمعالفرس گويد که بعد از تفحص در آثار شاعران قديم و يارى جستن از شانزده فرهنگ پارسى که پيش از او تأليف شده بود به سال ۱۰۰۸ کتاب خود را بهنام شاه عباس تدوين کرد.
|
|
اين فرهنگ يک ديباچه و بيست و چهار باب به شمار حرفهاى الفباى فارسى، و خاتمهاى دارد و در آن لغتهاى عربى و واژههاى سادهٔ فارسى ذکر نشده است، و براى روشن کردن معناى بسيارى از لغتها به شعر شاعران استشهاد گرديده و نيز تلفظ هر کلمهاى به شيوهٔ لغتنويسان با دادن يک کلمهٔ هموزنِ مشهور معين شده است.
|
|
بعد از آنکه فرهنگ جهانگيرى و شامل اللغهٔ قراحصارى که از فارسى به ترکى است، و فرهنگ تحفةالسعادهٔ ملامحمود بن شيخ ضياءالدين در ايران بهدست سرورى رسيد، نسخهٔ ديگرى از فرهنگ خود فراهم آورد يعنى همان مجمعالفرس را در تحرير جديد مشروحتر و کاملتر ساخت.
|
|
سرورى تحرير سومى از مجمعالفرس دارد که آن را 'خلاصةالمجمع' ناميده و بهنام اعتمادالدوله حاتم بيک وزير شاه عباس پرداخته است. اين اختصار را سرورى بدان قصد انجام داد که نسخهبردارى از فرهنگ خود را آسانتر کند.
|
|
نام سرورى را در شمار شاعران عهد او نيز مىبينيم. سخنانى که از او نقل شده چندان نيست ولى استوار است، و از آنها است:
|
|
به صحراى غمت منزل گرفتم |
|
چو صحرا کوه غم در دل گرفتم |
دم رفتن به دستى دامن جان |
|
به دستى دامن قاتل گرفتم |
|
رويش چو به زير زلف ديدم |
|
گفتم صبحى نهفته در شام |
يا صيادانِ چشم مستش |
|
خورشيد فگندهاند در دام |
|