دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
دوره اول
- تفاوتهاى نثر پهلوى و نثر درى: |
تفاوت نثر درى با نثر پهلوى از لحاظ صرف و نحو زياد نيست ـ و هر تفاوتى که هست در شکل لغت و از لحاظ لهجه است، بعصى لغت در پهلوى است که در درى نيست و بالعکس لغاتى در زبان درى است که در پهلوى نيست. در پهلوى ابتدا به ساکن جايز بوده است مانند: ستادن، ستخر، فراسياب، سفنديات، سفندارمت، فريدون و مانند آنها که بعدها به تصور آنکه ابتدا به ساکن محال است به تقليد تازيان آن لغات را با الف آوردهاند مگر در اشعار که گاه به ضررورت الف حذف شده است ـ و نيز لغاتى بوده است که اول آن الف بوده است چون: اشکمب، اشتر، استر، اَديوِّتکار، اَدِيوار و اَسُور که الف آنها بهتدريج حذف گرديده و شکم و شتر و ستر و يادگار و يار و اسوار يا سوار گرديده است همچنين حروف اواخر بعضى لغات از ميان رفته است چون: اشکمب، دمب، سمب و خمب که شکم، دم، خم و سم شده است و همچنين بر بعض لغات الفى برافزودهاند چون: فريدون، سکندر، پرويز، شکستن، شنودِن، شکنجک، بُرُوک که افريدون و اسکند و اپرويز و اشکستن و اشنيدن و اشکنجه و ابرو آوردهاند ـ و بعض فعلها مرکب بوده است چون: اوفستن، اوفتادن، اوفراشتن، اوفکندن، اوفزودن، اوسپارتن و غيره که افتادن، فتادن، افراشت و فراشتن و افکندن و فکندن، افزودن و فزودن و سپردن شده و حرف (او) را که به معناى (بر) است بعدها جزء فعل شمرده شده است (اَوْ ـ در زبان پهلوى بهمعنى 'بر' استعلابى است در زبان دري) |
در بعض افعال تصرف لهجه شده است چون فعل 'کردن' که تمام صيغههاى آن به پهلوى شمالى با ثانى 'را' صرف مىشده است و در درى صيغهٔ ماضى چنين است اما باقى صيغهها با حرف ثانى 'نون' صرف مىشود ـ همچنين است فعل 'خفتن' که در علاوه بر آن فعل 'خسپيدن' و 'خفسيدن' و 'خفتيدن' و 'خوابيدن' و متعدى آن 'خوابنيدن، خوابانيدن' هم علاوه شده است. در پهلوى هر کلمهاى که آخر آن الف يا واو يا يا باشد گافى بعد از آن مىآوردهاند چون: داناک، بروک، خانيک که در درى بيشتر کافهاى مذکور که ظاهراً در پهلوى بين کاف و گاف پارسى تلفظ مىشده، حذف گرديده است و دانا و ابرو و خانى (خانه به معنى سرچشمه است) شده. در چند لغت، آن کافها باقى مانده است چون: سوزاک، نياک، اژدهاک (متقدمان در شعر آوردهاند ـ رجوع کنيد به: لغاتالفرس اسدى نسخهٔ نخجوانى لغات: و اژدهاک)، نزديک،مردهريک، سوک، دوک، تاريک، باريک و نيز در پهلوى در آخر بعض لغات مصغّر که امروز هاء غيرملفوظ ديده مىشود کافى که بين کاف تازى و پارسى بوده است قرار داشته چون: بندک، دستک و گندک که بنده و دسته و گنده شده و گاهى هم آن کاف باقى مانده است چون: کنيزک و مردک و کودک و ريدک و غيره. |
و بعضى لغات بوده است که به الف يا واو ختم مىشده و ياء آخر آنها در غالب املاها حذف گرديده است چون: خذاي، کذاي، راى (۱) ، اندرواي(۲) ، شوى ، خسروى که خدا و گدا ورا و اندروا و درا و شور خسرو شده است(۳) و غالب حروفى که آخر آن در زبان درى به هاء ملفوظ 'هاء اصلي' تمام مىشود در پهلوى آن 'ها' به 'سين' مهمله تلفظ گرديده است چون گاس (گاه) وُناس (گاه) وُناس (گناه)، ماس (ماه)، پاتفراس (بادافراه)، مس کس (مه، که) و غيره. |
(۱) . را به معنى (براي) و از علائم مفعولبه و مفعول له بىواسطه و گاهى به معنى از، و گاه بهجاى به اضافى و گاهى هم در مفعول به واسطه درآيد. |
(۲) . اندرواى: مرکب است از 'اندر' و 'واي' و در زبان پهلوى هوا را 'واي' گويند، اين لغت به معنى معلق در هوا است و در درى کنايه از بىتکليفى است و 'دلاندرواي' در ادبيات درى مکرر آمده است. |
(۳) . در نثر قديم که تحرير نيز قديم باشد ديده شده که هر لغتى که در اصل پهلوى آخر آن کاف بوده و حذف شده و الف باقيمانده ـ يا واو باقى مانده در صورت جمع فقط الف و نون بر آن افزوده و يائى زياد نمىکردهاند چون: ناسزا آن و دانا آن و بينا آن و کندا آن و در لغات عربي، بنا آن، قنا آن ـ و: آهوان، ابروان و هر لغتى که در اصل يائى در آخرش بوده است آن يا را در جمع آوردهاند چون خدايان و گدايان و ياوهدرايان و غزلسرايان و جويان، و پويان و جعدمويان و مردهشويان و غيره و هرجا کاف باقى بوده است به کاف چون: نياکان، ولى بعدها همهٔ اين لغات از قاعدهٔ اصل افتاده است و علت آنها نادانى نساخ و چهل معلمان بوده است نه تطور طبيعي. |
بعض لغات در عهد ساسانيان داراى دو معنى بوده است و بعدها يکى از آن معانى از بين رفته است مانند لفظ 'وناس ـ گناه' که هم به معنى مصيبت و هم به معنى ضرر بوده است، و امروز وناس به معنى اخير در زبان ارمنى باقى است ـ ليکن از زبان درى مفقود شده است. و هرمزد که هم نام خاص و هم اسم باريتعالى بوده است و امروز تنها نام خاص است و فعل 'شدن' که به معنى رفتن و مردن بوده و اکنون به معنى صيرورت است و بعض فعلها هم از ميانرفته يا در درى نبوده چون فعل 'سهستن' که به معنى ديدن و صلاح انديشيدن بوده است و 'پيچيدن' که بعضى آهنجيدن و آختن بوده و از ميان رفته است، و فعل 'گشفتن' به معنى پراکنده کردن و پريشان شدن (هم لازم و هم متعدي) بوده و جز در اشعار دورهٔ اول در ساير آثار درى ديده نشده و کلمهٔ 'پرکستباذ' به معنى معاذالله و خدانکرده که جز در نثر بلعمى در يک مورد و در يکى دو شعر قديم ديگر ديده نشده است. |
ضماير و کلمات ربط و قيود زيادى نيز در پهلوى بوده است که در درى نيست و يا تغيير شکل داده است و نمونهٔ آن، لغات ذيل است: |
اماخ و شماخ (ما و شما) اپى 'ابي، بي' اپاچ 'باز' ، 'کو' بهجاى 'که' ربطيه (و اين غير از 'کي' موصوله است که در حکم ضمير است)، آنيک (ديگر)، اپاريک (ديگر)، اپاک (ابا، با)، گيواک (جاي)، پَتْ (بي، به)، مى (مه،م) که ميم نهى باشد، ستاذ (است، اِ)، نَزْدِست (نخست)، هَروسَپ (هر، هر همه)، اَوْ (بر) (بر استعلائيه چنانکه گذشت) و هگرز(۴) (هرگز)، چيون (چون) و غيره و غيره.... و اين سواى لغاتى است که در دو زبان تفاوت اصلى دارند. |
(۴) . هگرز قديمىتر از 'هرگز' است، ولى شمس قيس گويد در لغت درى 'هگرز' فصيح نيست. (المعجم ص: ۲۷۷) |
در زبان اوستا و فرس باستانى تذکير و تأنيت و خنثى در لغات داراى علامتهائى بوده است و در زبان پهلوى نيز گاهى در ذوىالعقول بهوسيلهٔ 'وک' علامت تأنيت بهکار مىرفته است چون 'شترپوان ـ شهربان' به معنى صاحب مملکت و 'شترپوانک ـ شهربانو' به معنى ملکه و صاحبهٔ مملکت ـ و نيز علامتى بوده است که ما آن را از ادات تصغير مىشماريم و آن 'يِژکْ' است که در زبان درى 'يژه، يزه، يچه، يجه، چه' شده است و گويا اين علامت هم از علامات تأنيث بوده است و در زبان درى هم شواهدى در اين معنى هست چنانکه در مورد 'کنيزک' و 'دوشيزه' مىبينيم و بيهقى در ترجمهٔ بيعتنامهٔ سطان مسعود ترجمهٔ اين عبارت: |
'وَحَقُِ اَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرين وَ اَصْحابِه المُنْتَخبين و اَزْواجَه الطّاهرات' گويد: 'به حق اهل بيت او که پاکانند و اصحاب او که برگزيدگانند و ازواج او که پاکيزهايند' (ص ۳۱۶ بيهقي) که پاکيزه را در برابر پاک مؤنث آورده است، و نيز علامت تأنيث ديگرى هم بوده و آن 'ايک' است مانند 'نر' يعنى مذکر و 'نريک' يعنى مؤنث، و در زبان درى اين علامات از ميان رفته و نرى و مادگى هر جنس را با لغتى خاص معلوم مىدارند چون 'زن' و 'مرد' و 'دختر' و 'پسر' و در حيوانات و اشجار نيز با افزودن لفظ 'نر' و 'ماده' اين معنى را معين مىکنند چون شير نر و پيل ماده و غيره. |
- قديمىترين آثار به زبان درى: |
از قرار معلوم مردم ايران بعد از غلبهٔ عرب بر ايران به زبان و لهجههاى مختلف فارسى سخن گفته و شعر سروده و چيز مىنوشتهاند - اما پيشتر از قرن سوم هجرى آثارى از زبان درى که قابل ذکر باشد به ما نرسيده، و قديمىترين آثار اين زبان، اشعارى است که از حنظلهٔ بادغيسى و محمدبنوصيف سکزى و بسّام کُرد خارجى و محمدبنمَخْلد که اولى گويند معاصر صفاريان (رجوع شود به: تاريخ سيستان مقدمه صفحه (مج) و متن کتاب) بودهاند به ما رسيده است. |
نثر درى بىشُبهه در همين ايام يعنى در اواخر قرن سوم هجرى وجود داشته و مکاتبات يا رسالاتى در اين زبان موجود بوده است که به ما نرسيده و قديمىترين کتب فارسى درى که در دست ما است از قرن چهارم هجرى بالاتر نيست. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست