|
|
در رأس نويسندگان اين عهد ابنالعميد ابوالفضل محمدبن حسين قرار دارد. وى از مردم قم بود و ولادت و نشأتش در آنجا اتفاق افتاد و همانجا نزديکى از ادباء بزرگ بهنام ابوعلى احمدبن اسمعيل بن عبدالله قمى معروف به ابنسمکه از حکما و ادبا و مترسلين عهد خود تلمذ کرد و مانند استاد خود مذهب اهل عدل و توحيد (اعتزال) را پذيرفت و بههمين سبب خلاف صاحببن عباد به حکمت علاقهٔ تام داشت و ادب او ممزوج به علوم عقليه بود و بههمين جهت منادمان و مجالسان او هم اکثر از اين طبقه بودهاند مانند ابومحمد هندو و ابوعلى مسکويه و ابنسمکه. پدر ابنالعميد يعنى ابوعبدالله حسين معروف به 'کله' دبير ماکان کاکى بود و بعد از کشته شدن ماکان به اسارت به خراسان رفت و در آنجا بهعهد سلطنت نوحبن نصر صاحب ديوان رسائل شد و به عميد معروف گرديد و به اين جهت ابوالفضل را ابنالعميد گفتهاند. ابنالعميد بعد از پدر در خدمت رکنالدوله حسن وارد شد و به وزارت او رسيد و تا پايان حيات خود يعنى سال ۳۶۰ در وزارت آلبويه برقرار بود. اهميت ابنالعميد بيشتر در آن است که صنايع لفظى را با معانى دقيق گرد آورد و در بلاغت به درجهاى رسيد که او را تالى عبدالحميد آوردند و گفتند 'بَدئت الکتابة بعبدالحميد و ختمت بابن العميد' .
|
|
شاگرد ابنالعميد صاحب کافى ابوالقاسم اسمعيلبن عباد از اهل طالقان بود. ابتدا نزد ابنفارس تلمذ مىکرد و سپس بهخدمت ابنالعميد درآمد و بعد از فوت او و برکنار شدن ابوالفتح پسر ابنالعميد، به وزارت مؤيدالدوله رسيد و همچنان در مقام خود باقى بود تا در سال ۳۸۵ درگذشت. صاحب علاوه بر تدبير و کارداني، در علوم لسانى و ادب و کلام سرآمد عصر بود و شاعران و نويسندگان را راتبهٔ منظم و صلات و جوايز فراوان مىبخشيد. پيش از اين توجه صاحب را به علوم ادبى بيان داشته و گفتهايم که از تأليفاتى در اين باب داشت که اهم آنها کتابالمحيط در علم لغت است. روش انشاء صاحب در کتب و رسائل او متوجه به ايراد صنايع لفظى بود. صاحب در استعمال سجع بهحدى زيادهروى مىکرد که از اين بابت مورد ايراد معاصران خود قرار گرفت و اين توجه شديد به صنايع مخصوصاً در رسائل او بهخوبى ديده مىشود. رسائل صاحب در انواع مختلف سلطانى و اخوانى است و مجموعهٔ بزرگى از همهٔ آنها در دست است که اخيراً بهطبع رسيده است.
|
|
يکى از بزرگترين نويسندگان اين عهد که از علماى معروف ادب محسوب مىشود ابوبکر محمدبن عباس خوارزمى (م ۳۸۳) است که اصلش از خوارزم و مادرش از طبرستان يعنى خواهر محمدبن جرير طبرى بوده است. وى در حفظ اشعار و ايام و اخبار عرب و در لغت و نحو و شعر و ادب عربى وحيد عصر خود بوده است.
|
|
رسائل خوارزمى به داشتن محسنات بديعى ممتاز و در همان حال سلاست و روانى خاص از آن مشهود است، و از اين جهت بين اسلوب او و اسلوب نويسندگان عربى در قرن سوم شباهت و قرابتى وجود دارد و اين معنى از مجموعهٔ رسائل خوارزمى بهخوبى مشهود است.
|
|
معاصر خوارزمى احمدبن حسين همدانى معروف به بديعالزمان همدانى (م ۳۹۸ هـ) نثرنويس توانا و مشهور به زبان عربى است. وى علوم ادبى را در همدان نزد ابنفارس رازى فرا گرفت و بعد از آن به خدمت صاحببن عباد رسيد و از او نيز در علوم ادبى عرب استفاده کرد. اهميت بديعالزمان در آن است که چه در رسائل و چه در مقامات خود صنعت را بهحد کمال رسانيد و مخصوصاً مقامهنويسى را که ابندُريد آغاز کرده بود رونق و کمالى داد و اکنون رسائل و مقامات او هر دو در دست است و به طبع رسيده.
|
|
شمسالمعالى قابوسبن وشمگير بن زيار ديلمى پادشاه مشهور زيارى (م ۴۰۳ هـ) از نويسندگان بزرگ اين عهد است که رسائلى از او بهعربى و اشعارى به تازى و پارسى باقى مانده است. مجموعهٔ رسائل او را ابوالحسن علىبن محمد يزدادى گرد آورده و به 'کمالالبلاغة' موسوم داشته است و آن اکنون در دست است و به چاپ رسيده. از اشعار پارسى او اين ابيات در لبابالالباب عوفى آمده است:
|
|
کار جهان سراسر آزست يا نياز |
|
من پيش دل نيارم آزو نياز را |
من بيست چيز را زجهان برگزيدهام |
|
تا هم بدان گذارم عمر دراز را |
شعر و سرود و رود و مى خوشگوار را |
|
شطرنج و نرد و صيدگه و يوز و باز را |
ميدان و گوى و بارگه و رزم و بزم را |
|
اسپ و سلاح وجود و دعا و نماز را |
|
|
شش چيز در آن زلف تو دارد معدن |
|
پيچ و گره و بند و خم و تاب و شکن |
شش چيز دگر نگر وطنشان دل من |
|
عشق و غم و درد و گرم و تيمار و حزن |
|
|
گل شاه نشاط آمد و مى مير طرب |
|
زآن روى بدين دو مىکنم عيش طلب |
خواهى که در اين بدانى اى ماه سبب |
|
گل رنگ رخت دارد و مى طعم دو لب |
|
|
ابونصر محمدبن عبدالجبار عتبى (م ۴۲۷) از اهل رى و از کبار مترسلان ايران در قرن چهارم و آغاز قرن پنجم است که ديرگاهى در خراسان در دستگاه ابوعلى سيمجور و ناصرالدين سبکتکين بهسر مىبرد و چندى هم سمت نيابت شمسالمعالى قابوس را در خراسان داشته و مدتى در نيشابور نزد امير نصربن ناصرالدين سبکتکين سپهسالار خراسان از قبل سلطان محمود بهسر مىبرده است. کتاب مشهور او تاريخ يمينى است که در شرح سلطنت سبکتکين و سلطان محمود تا سال ۴۲۱ نوشته شده و بهنام يمينالدوله محمود به تاريخ يمينى موسوم گرديده است. عتبى بسيارى از حوادث اواخر عهد سامانى را بهمناسبت در کتاب خود آورده و آن اطلاعات نيز بسيار سودمند و مفيد است. اين کتاب را ابوشرف ناصحبن ظفر جرفادقانى (گلپايگاني) در آغاز قرن هفتم به نثر مصنوع پارسى ترجمه کرده است.
|
|
ديگر از نويسندگان اين عهد ابومنصور عبدالملک بن محمد ثعالبى نيشابورى (م ۴۲۹) اديب و نويسنده و مورخ بزرگ ايران در قرن چهارم و آغاز قرن پنجم است که در هر دو روش نثر مصنوع و مرسل استاد بوده است. از آثار مشهور او کتاب يتيمةالدهر در شرح احوال شعراى بزرگ عهد مؤلف از شام تا ماوراءالنهر است که هم از حيث انشاء بليغ و هم از باب اشتمال بر احوال و اشعار بسيارى از شعراى آن عصر خاصه شعراى تازىگوى ايران، که غالباً از وزراء و رجال بزرگ عهد بودهاند، اهميت بسيار دارد. ثعالبى کتاب يتيمةالدهر را بهوسيلهٔ ذيلى بهنام تتمةاليتيمة تکميل کرده و اين هر دو کتاب طبع شده است. ديگر از کتب او کتابالاعجاز والايجاز، خاصالخاص، ثمارالقلوب فىالمضاف والمنسوب، نثرالنظم، کتابالتمثيل و المحاضرة و چند اثر ديگر، و مهمتر از همه کتاب 'غرر اخبار ملوکالفرس و سيرهم' در تاريخ ايران قديم است که ثعالبى در تأليف آن مخصوصاً از کتاب شاهنامهٔ ابومنصورى استفادهٔ بسيار کرده است. اين کتاب را ثعالبى به اسم نصربن ناصرالدين سبکتکين درآورده و بنابراين محققاً پيش از سال ۴۱۲ يعنى سال فوت آن اميرزاده به تأليف آن توفيق يافته است.
|
|
در زمرهٔ نويسندگان معروف اين عهد ذکر نام ابوحيان التوحيدي، علىبن محمدبن العباس اديب و فيلسوف و معتزلى مشهور قرن چهارم (م ۴۰۰) لازم است. وى از جملهٔ دانشمندان بزرگ اين عصر است و در حسن تنظيم مطالب و سهولت انشاء چندان مهارت داشته است که او را 'جاحظ ثاني' لقب دادهاند. ابوحيان علوم ادبى را در خدمت ابوسعيد سيرافى آموخت و چندى هم در محضر ابوسليمان سجستانى با گروهى از دانشمندان و حکماى عهد خود معاشرت داشته و مدتى نيز درک خدمت ابنالعميد ابنعباد و ابنسعدان را کرده و با ابوعلى مسکويه فيلسوف و نويسندهٔ بزرگ رابطه داشته است. از آثار مهم او آنچه در دست داريم کتابالامتاع و المؤانسة، کتابالهوامل والشوامل، کتابالمقابسات، کتابالبصائر، رسالة فىالصداقة است.
|
|
ابوالفرج علىبن الحسين الاصفهانى (۲۸۴-۳۵۶) نويسنده و اديب بزرگ قرن چهارم از مؤلفان عهد بوئى و از کسانى است که هيچگاه اهميت خود را در تاريخ تمدن اسلامى از دست ندادهاند. وى در ادب شاگرد ابندُرَيد و ابنالانبارى (م ۳۲۸) و محمدبن جرير طبرى بوده و اثر مشهور آن کتابالاغانى است که رجال قرن چهارم مانند صاحببن عباد و عضدالدولهٔ ديلمى به آن توجه بسيار داشتند و گفتهاند عضدالدوله اين کتاب را از خود در سفر و حضر دور نمىداشت. ابوالفرج غير از اغانى کتب ديگرى مانند 'مقاتلالطالبين' و 'الاماءالشواعر' و 'الديارات' تأليف کرد.
|
|
در اينجا ذکر يک نويسندهٔ بزرگ بغدادى را هم از باب اهميت فراوانى که دارد لازم مىدانيم و او محمدبن اسحاقالنديم الوراق معروف به ابنالنديم (م ۳۷۸) است که کتاب مشهورش الفهرست در نوع خود اولين و مهمترين کتاب در تمدن اسلامى و در دنياى قديم است. در اين کتاب ابنالنديم راجع به جميع علومى که در تمدن اسلامى رايج بود، و علماى معروف آن علوم تا عهد خود، و کتب مشهورى که نوشتند و همچنين راجع به علماى قديم در علوم اوايل، و ناقلين کتب آنان و اصحاب آن علوم در اسلام با تأليفاتشان، و تمام کتبى که از زبانهاى مختلف در موضوعات گوناگون بهعربى ترجمه شده بود، بحث کرده و حتى از تحقيق در اديان و مذاهب معروف عهد خود و کتب مشهور آنها و ترجمههائى که از آنها شده بود، نيز غافل نمانده و بدين طريق يکى از بهترين کتب دورهٔ بلوغ تمدن اسلامى را بهوجود آورده است.
|
|
ابوهلال العسکرى (م ۳۹۵) منسوب به شهر 'عسکر مکرم' از بلاد خوزستان از ادبا و نويسندگان و مؤلفان ادبى بزرگ اين دوره است و از جملهٔ آثار او کتابالصناعتين و ديوانالمعانى و جمهرةالامثال و التفضيل بين بلاغةالعرب والعجم است.
|
|
از کبار مورخان که تجاوز از دورهٔ حيات او نبايد سبب فوت نامش از شمار بزرگان اين عهد گردد حمزةبنالحسن الاصفهانى (ولادت در حدود سال ۲۷۰ و وفات در حوالى سالهاى ۳۵۰ الى ۳۶۰) مؤلف کتاب مشهور تاريخ سنى ملوکالارض و الانبياء و کتابالتصحيف و کتاب کبارالبشر و کتابالامثال است که همه را در دست داريم. کتاب سنى ملوکالارض و الانبياء از حيث اشتمال بر اطلاعات کثير راجع به ايران داراى اهميت فراوان است و هميت کتاب است که در تأليف کتاب مجملالتواريخ والقصص اساس کار قرار گرفته است.
|
|
از مورخ و فيلسوف و دانشمند بزرگ اين عهد ابوعلى مسکويه و کتاب تجاربالامم او با ساير تأليفاتش پيش از اين ياد کردهايم و تکرار نام او در اينجا تنها براى تذکار اهميتش در عالم نويسندگى است.
|