|
|
خواجهٔ جهان ملکالتجار عمادالدينبن محمّد گيلانى (يا استرآبادى) معروف به 'محمودگاوان' يا 'محمود قاوان' از مردان ادب و سياست در قرن نهم هجرى است. پدرانش از وزيران فرمانروايان گيلان بودهاند و گويند علت اضافهٔ نامش به 'گاوان' انتساب خاندانش به روستائى به همين نام از گيلان است. او به سال ۸۰۸ هـ. به دنيا آمد و در ماه صفر سال ۸۸۶ به قتل رسيد. بخش بزرگى از دوران زندگانى خود را در خدمت پادشاهان بهمنى دکن گذرانيد و در آن دستگاه به مقامات بلند نائل شد. کمال ترقى او در عهد سلطنت سلطان محمدشاه بهمنى حاصل شد و در اوايل سلطنت همين پادشاه بود که عنوان 'خواجهٔ جهان' و منصب 'اميرالامرائى' و 'وکالت امور شاهى' بر لقبها و منصبهاى سابق او افزوده شد و چندين فتح بزرگ که از همه آنها مهمتر تسخير ولايت سنگيسر و بعضى از بلاد بيجانگر بود بر دست او صورت گرفت و سلطانمحمد دستور داد تا او را در منشورها چنين خطاب کنند: 'حضرت مجلس کريم سيدعظيم همايون صاحبالسيف و القلم مخدوم جهانيان معتمد درگاه شاهان آصف جم نشان اميرالامراء ملک نايب مخدوم ملکالتجار محمود گاوانالمخاطب به خواجهٔ جهان' ، و غلام او موسوم به 'خوشقدم' خطاب 'کشورخان' يافت و در شمار امراء حضرت درآمد و سلطانمحمد بعد از بازگشت خواجه از جنگ بيجانگر و سنگيسر به خانهٔ او رفت و يک هفته در آنجا ماند.
|
|
گويند بعد از رفتن شاه به دولتخانه خود، در احوال خواجه تحولى پيدا شد بهطورى که جز از کتاب و اسپ و فيل باقى اموال و دارائى خود را ميان علماء و فضلاء و سادات احمدآباد قسمت کرد و از دست نفس امّاره رست و گفت: 'کتابها وقف طالبان علوم است و اسپ و فيل در اصل تعلق به سلطان دارند و چند روزى به رسم عاريت نزد من مىباشند' ؛ و بعد از آن هميشه بىتکلّف لباس مىپوشيد و چون از مهّمات فارغ مىشد به مسجد و مدرسهٔ خود مىرفت و با فقرا و مردم صاحبدل صحبت مىداشت و به احوال ايشان مىپرداخت و در تيماردارى از آنان تقصير نمىکرد و در شبهاى جمعه و شبهاى متبّرک صرّههاى زر سرخ و سفيد همراه مىگرفت و در لباس ناشناس در محلههاى شهر مىگشت و دردمندان و عاجزان را مىنواخت و مىگفت 'اين عطيّهٔ شاه است، دعاى دوام دولت او بهجاى آوريد' . امّا سرانجام خواجه جهان در حالى که دو هزار سوار مغول نوکر خاصه داشت و دو هزار ديگر از جانب سلطان تابع او بودند، و بر همهٔ سپاهيان و ديوانيان و امور کشور فرمانروائى مىکرد، گويا سختگرىهاى او بر اميران به سبب استيفاء حقوق دولت، وى را محسود امرا و درباريان گردانيد تا مزاج شاه را بر او متغير گردانيدند و ناسنجيده فرمان قتل او را داد، اگر چه پس از اثبات بىگناهى خواجه محمود، چنان از کرده پشيمان شد که رنجور گشت و دو سالى بيش باقى نماند.
|
|
ملاعبدالکريم همدانى از ارادتمندان خواجهٔ جهان کتابى در بيان احوال او نوشته بود که ميرزاقاسم فرشته خلاصهاى از آن در کتاب خود نقل کرده است. از ترجمهٔ حال خواجه پيدا است که او مردى بود ديندار و متعصّب در مذهب اهل سنت و جماعت، و نسبت به شيخين ارادت مىورزيد، بازرگان بود و بعد از امارت و وزارت هم به يارى معتمدان و وکيلان بازرگانى مىکرد امّا به مال و منال جهان دلباخته نبود. نوشتهاند که خواجه بعد از استماع فرمان قتل خود به سلطان گفت 'قتل من که به غايت پيرى رسيدهام سهل است امّا موجب خرابى ملک و بدنامى تو خواهد شد!' و همين هم شد، چه انقراض قطعى سلاطين بهمنى درست از تاريخ قتل خواجهٔ جهان آغاز شد و بعد از آن هيچ يک از شاهان بهمنى روى خوش نديدند.
|
|
خواجه محمود انواع دانشهاى معقول و منقول، خاصّه رياضى و طب را خوب مىدانست و در فنّ نثر و نظم و انشاء و حساب 'بىنظير روزگار خويش بود' و خط سياق را خوب مىنوشت. ديوان اشعار او در دکن مشهور و تا زمان تأليف تاريخ فرشته رايج بود و چند قصيده و ابياتى از آنها را در کتاب مشهورش رياضالانشاء آورده است. با جامى مکاتبات منشيانه داشت و بنابر مودّت غايبانهٔ ميان آن دو، جامى خواجهٔ جهان را در اشعار خود ستوده است. ملّانظيرى (غير از نظيرى نيشابورى) و ملاّ سامعى نيز او را ستودهاند.
|
|
مهمترين اثر او منشآتش است بهنام رياضالانشاء که در هند شهرت بسيار داشته و سرمشق منشيان شمرده مىشده و هنوز هم معروف است و در حيدرآباد به طبع رسيده است. اثر ديگرش مناظرالانشاء در آئين ترسل و مباحث مربوط به بلاغت است مقدمه آن به شيوهٔ منشيانه عالى و متن آن انشائى عالمانهٔ مقرون به ترجمه دارد و در مجموع مشتمل بر يک مقدمه و دو مقاله و يک خاتمه است.
|
|
عمادالدين محمود در انشاء فارسى شيوهٔ منشيانهٔ بسيار مبالغهآميز داشت. بدين معنى که در استعمال صنايع و بهکار بردن لغات و ترکيبات عربى زيادهروى مىکرد و در آرايش آنها به هر صنعت و زيور لفظى که در دسترس ذهنش بود کوتاهى نداشت و به همين سبب عبارتهاى بلند مىنوشت و در آنها معانى باريک و گاهى کاملاً شاعرانه مىگنجانيد.
|
|
|
مولانا کمالالدين عبدالرزاق فرزند مولانا جلالالدين اسحق سمرقندى از مردان بزرگ عهد تيمورى و از مورخان مشهور آن دوران است. در شعبان سال ۸۱۶ در هرات ولادت يافت. علوم ادبى و دينى را نزد پدرش آموخت و به سبب شرحى که در اثناء تحصيل بر رسالهٔ قاضى عضدالدين ايجى بهنام شاهرخ نوشت و بدو تقديم کرد به ملازمت آن سلطان انتخاب شد و از آن پس از حمايت او برخوردار بود و اين امر سبب شد تا موجب حسادت گروهى از مدعيان واقع گرديد. او يکبار از سوى شاهرخ به رسالت دربار سلطان بيجانگر (از بنادر هند) رفت و سه سال پر از خطر و مخافت را در اين سفر سپرى کرد و بلاد کاليوت و منگلور را ديد. يکبار هم بهعنوان رسول به سرزمين گيلان رفت. درگذشتش به سال ۸۸۷هـ. رخ داد.
|
|
اثر معروف و جاويدان کمالالدين عبدالرزاق کتاب مشهور 'مطلعالسعدين و مجمعالبحرين' است در تاريخ مفصّل از روزگار سلطانابوسعيد بهادرخان تا جلوس سلطان حسينبايقرا (۸۷۵هـ.) در دو مجلد. اين کتاب به سبب آنکه هم مستند است بر مآخذ متقن مانند زبدةالتواريخ حافظ ابرو و ظفرنامهٔ شرفالدينعلى، و هم از اطلاعات و يادداشتهاى رسمى دربار تيمورى و نيز از مشاهدات مستقيم مؤلف در تدوين آن استفاده شده، از جملهٔ جامعترين و معتبرترين کتابهاى تاريخ عهد تيمورى است.
|
|
شيوهٔ انشاء کمالالدين در اين کتاب منشيانه، ولى دور از مبالغه در تکلّف و تصنّع است، چنانکه بسيارى از بخشهاى کتاب انشاء روان و منسجمى دارد و تنها گاهى نويسنده به آوردن عبارتهاى مزيّن و استشهاد به اشعار توجه نموده است. توصيف رايع عبدالرزاق از اين کتاب از سفر بيجانگر هند از جمله قطعههاى خوب و زيباى نثر فارسى است.
|
|
|
سلطان ابوالغازى حسين ميرزا معروف به سلطانحسين بايقرا از سلطانان مشهور و دانشپرور و شعردوست تيمورى است که عهد سلطنتش بهوجود بزرگترين مردان علم و ادب آن دوران آراسته بود. وى به ترکى و فارسى شعر مىساخت و 'حسينى' تخلص مىکرد. از او بناها و آثار خير متعدد مانند کتابخانه و مدرسه در هرات برجاى مانده که همه در شمار شاهکارهاى فن معمارى و ظريفکارى دوران تيمورى است. در مدرسه و کتابخانهاى که در هرات بنا کرده بود نزديک به دههزار طالب علم به هزينهٔ وى سرگرم تحصيل بودند.
|
|
اثر مهم او (يا منسوب به او) کتاب مشهور مجالس العشاق است در يک مقدمه و هفتاد و پنج مجلس که در مقدمهٔ آن از عشق حقيقى و مجازى بحث شده، و در مجالس آن از احوال شاعران و عارفان تا جامى، و در مجلس آخر از شرح حال مؤلف سخن رفته است. انشاء کتاب شيرين و در آغاز هر مجلس به شيوهٔ عطار در تذکرةالاولياء او داراى نثر مسجع و گاه موزون و در باقى احوال مقرون به سادگى تمام و آميخته به اشعار است، امّا ارزش تاريخى آن بسيارکم است. ظهيرالدين بابر صاحب کتاب بابرنامه در صحت انتساب مجالسالعشاق به سلطانحسين شک کرده و آن را از کمالالدين حسين گازرگاهى دانسته است. اين ميرکمالالدين حسين فرزند مولانا شهابالدين از صوفيان قرن نهم بود و تصنيفهائى در شرح اصول تصوف داشت از جمله شرحى بر منازلالسائرين خواجه عبدالله انصارى نوشت و گويا مقبول و مورد محبت جامى نيز بود.
|