پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا
موش گرسنه
يکى بود، يکى نبود. موشى در صحرا زندگى مىکرد. روزى گرسنه شد و به باغى رفت. سه تا سيب گير آورد و خورد. بادى وزيد و برگهاى درختِ سيب کنده شد و بر سرش افتاد. موش عصبانى شد و برگها را هم خورد. از باغ بيرون آمد. ديد مردي، سطل آب در دست به خانهاش مىرود. گفت: 'آهاى مرد، توى باغ سه تا سيب خوردم، باد آمد برگهايش را بر سرم ريخت، آنها را هم خوردم. الان تو را هم مىخورم. مرد گفت: 'با سطل مىزنم تو سرت، جابهجا مىميري' . |
موش گرسنه، مرد را گرفت و قورت داد. رفت و رفت تا رسيد به جائى که تازه عروسى داشت آتش چرخانش را مىگرداند. موش گفت: 'آهاى عروس خانم، رفتم به باغ سه تا سيب خوردم. باد آمد برگها را ريخت، آنها را هم خوردم. مرد سطل بهدست را خوردم. الان تو را هم مىخورم' . عروس گفت: 'با آتش چرخان مىزنم تو سرت کباب مىشوي' . |
موشِ گرسنه، عروس خانم را هم قورت داد و راه افتاد تا رسيد به جائى که چند دختر نشسته بودند و گلدوزى مىکردند. موش گفت: 'آهاى دخترها، رفتم به باغ سه تا سيب خوردم. باد آمد برگها را ريخت، آنها را هم خوردم. مرد سطل بهدست را خوردم. باد آمد برگها را ريخت، الان شماها را هم مىخورم. دخترها گفتند: 'با سوزنهايمان چشمهايت را درمىآوريم' . موش گرسنه، آنها را هم قورت داد و راهش را کشيد و رفت و رفت تا رسيد پيشِ پسرهائى که تيلهبازى مىکردند. گفت: 'آهاى پسرها، رفتم به باغ سه تا سيب خوردم. باد آمد برگها را ريخت، آنها را هم خوردم. مرد سطل بهدست را خوردم. عروس خانم را خوردم. دخترهاى گلدوز را خوردم. الان شما را هم مىخورم' . پسرها گفتند: 'آهاى موشِ مردني، تيلهبارانت مىکنيم، ها!' |
موش گرسنه، پسرها را هم قورت داد و گذاشت رفت. آخر سر رسيد به يک پيرزن. گفت: 'آهاى پيرزن رفتم به باغ سه تا سيب خوردم. باد آمد برگها ريخت، آنها را هم خوردم. مرد سطل بهدست را خوردم. عروس خانم را خوردم. دخترهاى گلدوز را خوردم. پسرهاى تيلهباز را خوردم. الان شما را هم مىخورم، نوبت توست' . |
پيرزن کمى فکر کرد و گفت: 'ننه جان، من همهاش پوست و استخوانم. تو را سير مىکنم. ديشب (دويماج) روغن درست کردم. بگذار بروم بياورم آن را بخور' . موش گفت: 'خيلى خوب، برو اما زود برگرد' . |
پيرزن گربهٔ براق چاق و چلهاى داشت بسيار زبر و زرنگ. رفت به خانهاش و گربهاش را گذاشت توى دامنش و برگشت و تا رسيد نزديکِ موش گفت: 'بيا ننه، بگير بخور' . |
و گربه را ول داد بهطرفِ موش. موش تا چشمش به گربه افتاد در رفت. گربه دنبالش گذاشت اما نتوانست بگيردش، موش رفت توى سوراخى قايم شد. گربه دمِ سوراخ نشست و کمين کرد. مدتى گذشت و سر و صدا خوابيد. موش، اينوَر و آنوَر را نگاه کرد، گربه را نديد. خيال کرد خسته شده و رفته است. يواش يواش سرش را از سوراخ درآورد، اما گربه ديگر مجالِ فرار کردن به او نداد. چنگالش را زد و موش را گرفت و شکمش را پاره کرد. آنوقت مرد سطل بهدست بيرون آمد. عروس خانم بيرون آمد. دخترهاى گلدوز و پسرهاى تيلهباز بيرون آمدند و هر کدام براى گربه چيزى آوردند که بخورد و بيشتر چاق و چله شود. |
اوخويانلارين اَغزى ـ بورنو واراولسون |
- موش گرسنه |
- افسانههاى آذربايجان ـ ص ۱۳۱ |
- گردآوري: صمد بهرنگى و بهروز دهقاني |
- انتشارات روزبهان و دنيا، ۱۳۵۸ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد چهاردهم، على اشرف درويشان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ. چاپ اول ۱۳۸۲ |
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
سریلانکا توماج صالحی سید ابراهیم رئیسی رهبر انقلاب کارگران حجاب پاکستان مجلس شورای اسلامی رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم مجلس
فضای مجازی کنکور سیل شهرداری تهران تهران هواشناسی پلیس سلامت فراجا قتل وزارت بهداشت قوه قضاییه
خودرو قیمت خودرو چین قیمت دلار قیمت طلا دلار بانک مرکزی بازار خودرو ایران خودرو سایپا بورس تورم
مهران مدیری تلویزیون سریال کتاب سینمای ایران تئاتر رادیو سینما شعر انقلاب اسلامی
کنکور ۱۴۰۳ دانشگاه فرهنگیان
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه آمریکا فلسطین روسیه جنگ غزه طوفان الاقصی حماس ترکیه عملیات وعده صادق اتحادیه اروپا
فوتبال پرسپولیس استقلال باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال فوتسال بازی تراکتور تیم ملی فوتسال ایران بارسلونا رئال مادرید لیگ برتر
مریخ فیلترینگ تسلا تبلیغات ایلان ماسک ناسا اپل فناوری نخبگان سامسونگ
سلامت روان داروخانه دوش گرفتن یبوست