شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را


چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را    در ته دوزخ افکنم جان پر اضطراب را
تافته عشق دوزخی ز اهل نصیحت اندرو    بر من و دل گماشته سد ملک عذاب را
شوق ، به تازیانه گر دست بدین نمط زند    زود سبک عنان کند صبر گران رکاب را
آنکه خدنگ نیمکش می‌خورم از تغافلش    کاش تمام کش کند نیمکش عتاب را
خیل خیال کیست این کز در چشمخانه‌ها    می‌کشد اینچنین برون خلوتیان خواب را
می‌جهد آهم از درون پاس جمال دار، هان    صرصر ما نگون کند مشعل آفتاب را
وحشی و اشک حسرت و تف هوای بادیه    آب ز چشم تر بود ره سپر سراب را


همچنین مشاهده کنید