|
|
محمدمحسن بن شاه مرتضى بن شاه محمود کاشانى معروف به ملامحسن فيض (م ۱۰۹۱ هـ) شاگرد و داماد ديگر ملاصدرا و از نامبرداران عهد خود در دانشهاى معقول و منقول بود. يکى از واپسين کتابهاى چهارگانهٔ (الکتب الاربعة المتأخرّة) شيعهٔ اماميه بهنام 'وافى' از همين ملامحسن فيض است. از زبان شاگرد فيض يعنى سيدنعمةالله جزائرى شوشترى نقل شده است که گفت: استاد ما فيض نزديک دويست کتاب و رساله تأليف نمود.
|
|
ولادتش به سال ۱۰۰۷ هـ در کاشان اتفاق افتاد. پدرش شاه مرتضى در آن شهر به سبب شهرت علمى و کتابخانهٔ بزرگى که داشت محل عنايت و توجه اهل دانش بود و فرزندانش همگى در دانشهاى زمان خود صاحب مقام و مرتبهاى شدند. خاندان فيض همه اهل فضل بودند و او بعد از طّى مراحل مقدماتى تحصيل علوم، رخت اقامت به شيراز کشيد و در آنجا از محضر دو استاد بزرگ عهد خود يعنى سيد ماجد بن محمد صادقى بحرانى و ملاصدراى شيرازى بهره برداشت و مانند فياض لاهيجى به شرف دامادى ملاصدرا رسيد و از محضرش در حکمت و اصول کسب فيض نمود و هم به فرمان استادش عنوان قلمى (=تخلّص) فيض براى خود انتخاب کرد. فيض از چند تن ديگر مانند شيخ محمدبن حسن بن شهيد ثانى، خليل قزوينى و محمدصالح مازندرانى که هر سه از شاگردان شيخ بهاءالدين عاملى بودند نيز کسب دانش کرد.
|
|
وى در حکمت دنبالهٔ شيوهٔ استاد خود را رها نکرد بلکه مانند او سخت به ذيل اشراق تمسّک جست چنانکه از اين بابت دچار طعن گروهى از همدستاران گرديد.
|
|
فيض در عرفان، و يا بهتر بگوئيم در بحثهاى فلسفى خود که منجر به اشراق و عرفان مىشد، بسيار متمايل به انديشهها و اثرهاى محيىالدين بن العربى و طبعاً معتقد به وحدت وجود بود که نزد عالمان قشرى از هر کفرى زشتتر و از هر پليدى پليدتر است، و اين خود کافى بود که قشريان بر او بتازند و او را با منزلتى که در حديث و فقه دارد، بدين سبب و بهعلت اشتغال به حکمت، ملامت و سرزنش کنند.
|
|
از جملهٔ اين بدگويان شيخ يوسف بن احمد بحرانى، ملامحمد طاهر قمى؛ که فيض را 'الشيخالمجوسى' مىخواند؛ و شيخ على شهيدى عاملى را مىتوان نام برد. فيض هم دائماً در طرف نقيض شيخ على شهيدى بود و سخنان وهنانگيز دربارهٔ او مىگفت و از آن جمله او را 'شيخ على هضم رابع' مىناميد و در اين تعبير به انتساب وى در چهار نسل به شهيد ثانى نظر داشت و از او گذشته بعضى ديگر از مخالفان خويش را از ميان عالمان دين، از حملهها و طعنهاى خود بىنصيبى نمىگذاشت تا آنجا که او را 'کثيرالطعن على المجتهدين' معرفى کردهاند.
|
|
پيدا است که موافقان فيض هم کوشيدند تا تهمت الحاد را از او رفع کنند زيرا اين مرد فاضل يکى از 'محمدون اربعه' و مؤلف يکى از 'کتب الاربعةالمتأخره' بود. از جملهٔ اين مدافعان سيد نعمةالله جزائرى شوشترى است که در خدمت فيض شاگردى کرده بود و ديگر ميرزا محمدباقر خوانسارى. کسان ديگرى هم مانند شيخ حُرّ عاملى در املالآمل؛ و سيد عليخان شيرازى در سلافةالعصر از فيض با احترام بسيار ياد کردهاند.
|
|
برخى از آثار او عبارت است از: علماليقين در چهار مقصد شناخت خداوند، شناخت فرشتگان، شناخت پيامبران و کتابهايشان، شناخت روزشمار، انوارالحکمة که خلاصه و برگزيدهائى است از علماليقين، المعارف که آن نيز کوتاه شده از علماليقين است، عيناليقين يا 'الانوار و الاسرار' دربارهٔ بنيادهاى علم و شناخت آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است، 'المحجّةالبيضاء فى احياء کتاب الاحياء' که تهذيبى است از احياء علومالدين غزّالى، الحقايق که خلاصهاى است از محجةالبيضاء، اصول المعارف که خلاصهاى از عيناليقين، الکلمات المکنونة، الکلمات المخزونه، اللآلى المستخرجة من الکلمات المکنونة که منتخبى از کلمات مکنونة است، و الکلمات الطريقة در ذکر منشاء اختلاف امت اسلام.
|
|
فيض يکى از شخصيتهاى بارز انديشه و دانش در سدهٔ يازدهم است. او هم محدّثى جامع بود و هم فقيهى کامل و هم متتبّع در کلام و اصول هم عارفى که به سر منشاء حقايق عرفانى راه يافته و هم حکيمى اشراقى که استدلال و اثبات را از طريقهٔ مشّائيان به ارث برده و هم متفکّرى که گاه به خود آزادى بيرون جستن از قيدهاى سنّتى و تعليمى مىداده و بعد از سير در دنياى ويژهٔ خود رخصت بازگشت به عالم عادى و رسمى به خويش مىبخشيده است. به همين سبب است که نمىتوان او را تنها دنبالهرو ملاصدرا شمرد، بلکه او ادامه دهندهٔ مکتبى است در حکمت که آن را مکتب فلسفى اصفهان ناميدهاند، و در همان حال 'جامع' پرکارى است براى تدوين عالمانه و ظريفانهٔ سنّتهاى علمى که صاحبان علوم منقول در حوزههاى علمى شيعه داشته و از راه تعليم بدو رسانيده بودند.
|
|
فيض شاعرى متوسط هم بود و مجموعهٔ بزرگ اشعارى به زبان پارسى از او بازمانده که مشتمل است بر انواع شعر از قصيده و غزل و قطعه و رباعى، در منقبت و مناجات و بيان مطلبهاى عرفانى و اخلاقى و جز آنها، جز آنکه در همهٔ آنها نه خشکى زهد و تعبّدى که از مرد فقيه و محدث انتظار مىرود رخنه کرده نه آنچه از عارفى که به کُنه ذوقيّات رسيده باشد. از او است:
|
|
به هوش باش که حرف نگفتنى نجهد |
|
نه هر سخن که بهخاطر رسد توان گفتن |
يکى زبان و دو گوش است اهل معنى را |
|
اشارتى به يکى گفتن و دو بشنفتن |
سخن چو سود ندارد نگفتنش اولى است |
|
که بهترست ز بيدارى عبث خفتن |
|
اى آنکه گمان کنى که دارى همه چيز |
|
اينک روى از جهان گذارى همه چيز |
يابى باقى اگر زفانى گذرى |
|
دارى همه چيز اگر ندارى همه چيز |
|
با من بودى منت نمىدانستم |
|
يا من بودى منت نمىدانستم |
چون من زميان شدم تو گشتى پيدا |
|
تا من بودى منت نمىدانستم |
|
|
|
شاگرد ملامحسن فيض و ملاعبدالرزاق لاهيجى که جانشين واقعى آنان شمرده مىشود، حکيم عارف و اديب و مفسّر مشهور، قاضى ميرزا محمد سعيد بن محمد مفيد، معروف به 'قاضى سعيد قمى' و 'ملاسعيدا' و 'حکيم کوچک' (م ۱۱۰۳ هـ) است. وى منصب قضاى قم را بهعهده داشت. و اگرچه در صف عالمان دين قرار داشت ليکن به سبب شاگردى نزد دو استاد ياد شده و همچنين در خدمت ملارجبعلى تبريزى، ميلى شديد به حکمت و عرفان يافت و در همين راه نامبردار شد.
|
|
از اثرهاى او رسالهاى در تحقيق معنىهاى 'اسماءالله' ؛ و حاشيهاى بر شرح اشارات؛ و کتابى فارسى بهنام 'کليد بهشت' و نيز مجموعهاى موسوم به 'اربعينيّات' در حکمت و عرفان شهرت دارد.
ديگر 'الانوار القدسيّه' و ديگر تعليقات است که بر 'اَثولوجيا' منسوب به ارسطو نوشته است. اثولوجيا که در اصل فصلهاى ۴ و ۵ و ۶ از کتاب تاسوعات فلوطينس است به استقلال بهصورت کتابى ميان حکيمان اسکندريه و حوزههاى دنبالهرو آن، از آن جمله حوزههاى فلسفى اسلامى انتشار يافت و با اينکه مسلّماً از فلوطين است از ديرباز بهنام ارسطو شهرت گرفت و چون يکى از اثرهاى بنيادى در فلسفهٔ نو افلاطونى و اشراقى است ميرداماد و شاگردان و پيروانش بدان نگرش ويژهاى داشتند. مىگويند ميرداماد هفتادبار آن را خواند تا دريافت و اگر اين سخن از راه مبالغه گفته شده باشد دست کم نشان دهندهٔ علاقهاى است که او، با مشرب اشراقى خود، بدين کتاب داشت.
|
|
از ويژگىهاى سعيدا آن است که خلاف استاد استادانش صدراى شيرازى به اصالت وجود اعتقاد ندارد بلکه با پذيرفتارى اصالت ماهيت نظر ميرداماد و فيلسوفان پيش از او تأئيد مىکند و اين نکته را بهويژه در کتاب نفحات الهيّه به مورد بحث و تحقيق درمىآورد.
|
|
قاضى سعيد با همين شيوهٔ تأويل اشراقى و عرفانى به نوشتن مجموعهٔ معروف 'اربعينيات' خود همت گماشت ولى تنها به نگارش ده رساله توفيق يافت.
|
|
|
از جملهٔ استادان معروف حکمت در سدهٔ يازدهم ملارجبعلى تبريزى فاضل عارف مشرب متخلص به 'واحد' بود (م ۱۰۸۰ هـ) که در اصفهان اقامت داشت و چند تن از بزرگان زمان را چون محمد تنکابى و حکيم محمد حسين و قاضى سعيد قمى تربيت کرد.
|
|
از اثرهاى مهم ملارجبعلى کتابى است به فارسى بهنام 'وجوديه' يا 'اثبات واجب' در يک مقدمه و پنج مطلب و يک 'خاتمه' . از اين کتاب نسخههائى در دست است و سعيداى قمى ترجمهاى از آن به عربى ترتيب داد.
|
|
ملارجبعلى مانند بسيارى از حکيمان و عارفان عهد خودش شعر مىسرود. تخلصش در شعر 'واحد' است از او است:
|
|
اى آنکه به رأى تست همه کس |
|
وى آنکه توئى مرا بهجاى همه کس |
در پاى تو اوفتادهام دستم گير |
|
کوتاه کن از ميانه پاى همه کس |
|
واحد که به کوى دوست منزل دارد |
|
غم نيست اگر غم تو در دل دارد |
پيوسته به تعمير بدن مشغول است |
|
بيچاره هميشه دست در گل دارد |
|
واحد که چو آتش ببرت مىگردد |
|
گر خاک شود خاک درت مىگردد |
گر آب شود روان بهسوى تو شود |
|
ور باد شود گرد سرت مىگردد |
|