|
| اجتماعى شدن و ساختار اجتماعى
|
|
جامعهشناسان نه تنها در مورد 'آثار مستقيم اجتماعى شدن' ، که از شيوهها و سبکهاى اجتماعى شدن خاص نشأت گرفته، بلکه در مورد چگونگى متن و محتواى اجتماعى شدن در معناى وسيع و عام يا درمعناى خاص و محدود آن نيز پرس و جو مىکنند. مىشود در وسيعترين ارتباط از 'اجتماعى شدن خاص فرهنگي' سخن گفت: در فرهنگهاى گوناگون ـ برحسب سرمشقهاى مورد علاقه و مطلوب رفتارى ـ سبکهاى رفتارى متعددى شکل گرفته و تکامل يافته و بهکار گرفته مىشوند. بهعنوان عمومىترين فرضيه مىتوان اين فرضيه را معتبر دانست که خصوصاً آن الگوهاى رفتارى تقويت مىشوند که به نحوى داراى رابطه متقابل و کارکردى (فونکسيونال) براى جامعه باشند (رجوع کنيد به: مبحث مسائل جامعهشناسى کلان - سيستمهاى اجتماعي). همچنين بهطور کلى مىتوان در عصر زمانهاى متفاوت سبکهاى اجتماعى متفاوتى را از هم تفکيک کرد. مثلاً بينديشيم به باورداشتها و ايدئولوژىهاى خاص در تعليم و تربيت (مثلاً تربيت ضد اقتدار) يا بينديشيم به جابهجائىهاى ارزشى معين (مثلاً در جامعه آلمان): فىالمثل برگشت از تصورات ارزشى متعارف مثل انضباط، نظم، اطاعت از خود محوري، کيفيت زندگى و خودشکوفائى و خوديابي.
|
|
يکى از عرصههاى تحقيقى فوقالعاده که در مقابل ما قرار دارد 'تحليلهاى خاص طبقاتى اجتماعي' است (بهويژه نزد کوهن ـKohn ـ در سال ۱۹۶۹، برونفن برنر ـ Bronfenbrenner، در سال ۱۹۷۶، روزن ـ Rosen، در سال ۱۹۵۶؛ خلاصهترين آن تقريباً نزد: سزار ـ Caesar، در سال ۱۹۷۲، برترام ـ Bertram، در سال ۱۹۸۱). متغيرهاى ميانجى از لحاظ تأثير خاص و کاملاً ويژه اجتماعى شدن برحسب سبکهاى خاص اجتماعى شدن از اين قرار هستند:
|
|
متن اجتماعى |
--------> |
سبک اجتماعى شدن |
--------> |
رفتار اجتماعى |
(مثلاً طبقه اجتماعى) |
|
(مثلاً در جهت مجازات شکل گرفته) |
|
(مثلاً پرخاشگرى) |
|
|
|
با اين وضع نمونههاى آرمانى متغيرات در سبکهاى اجتماعى شدن، گوناگون خواهند بود (مثلاً محدودکننده/ مجاز، جهتگيرى شده براساس مجازات يا پاداش و تشويق، ثابت/ ناپايدار و غيره). بهعنوان پرده نمايشى خام و ساده، چهار عرصه زير در شکل به تصوير کشيده مىشود:
|
|
مجاز |
محدودکننده |
سبکهاى متفاوت :اجتماعى شدن |
B |
A |
با جوشش و گرمى |
D |
C |
با سردى و عناد |
|
|
نتايج تجربى زيادى دلالت دارند بر اينکه سبکهاى اجتماعى شدن الگو و نمونه B (با محدوديتهاى A) مناسب، و سبکهاى اجتماعى شدن الگو و نمونه C و مخصوصاً D نامناسب هستند؛ تقريباً در رابطه با بروز رفتار پرخاشجويانه انحرافى يا به لحاظ پيدايش درگيرىهاى روانى يا اختلالات شخصيتي.
|
|
اکنون تحليلهاى اجتماعى شدن خاص طبقاتى ادعا دارند که ميان طبقات گوناگون اجتماعى براساس گرايشهاى سيستمهاى ارزشى منحرف کننده، سبکهاى اجتماعى شدن متفاوت بروز خواهند کرد. دلايل اين موضوع از جمله عبارتند از: انتقال سبکهاى زندگي، خردهفرهنگهاى يکنواخت و يکسان، وضعيتهاى محدودکننده کارى (فىالمثل فقدان خوداتکائي، محدوديت افقهاى اطلاعاتي، محدوديت خاص روابط اوليه و غيره). از آنجا که امروز ديگر نمىتوان هر طبقه را بهطور دقيق جدا کرد (رجوع کنيد به: مبحث مسائل بنيادى جامعهشناسى کلان - نابرابرى اجتماعي)، لذا انسان اغلب محدود مىشود به تقابل طبقه پائين و طبقه متوسط، که از لحاظ سيستمهاى ارزشى متفاوت به منزله پاره فرهنگها يا خرده فرهنگهاى (Subkulturen) مختلف مىباشند. شيوه اجتماعى شدن به تفکيک هر حکم گرايشى معين براى طبقات متوسط به شرح زير فومولبندى مىشود. آنچه در آنجا عملاً مشخصه سبک اجتماعى شدن مىباشد در برابر طبقات فرودست و پائين عبارتند از:
|
|
- بيشتر اغماض کننده و باگذشت در برابر نيازهاى معين
|
- پر توقعتر و نيز پر انگيزهتر در عمل و فعاليت
|
- بيشتر در جهت پاداش شکل گرفته اما محدود شده به مجازات غيرفيزيکى
|
- در جهت مجازات کردن عمدى جهتگيرى شده
|
- در جهت استنتاج نظريات شکل گرفته
|
- خواستار و تقويتکننده (در ارتباط با حمايت مساعدت)
|
- بر پذيرش بهجاى متابعت و اطاعت متکى و مبتنى شده- بر فعاليتگرائى (Aktivismus) و تلاش مثبت متمرکز شده ( بهجاى اينکه بر برداشت منفعل و قضا قدرى متمرکز باشد)
|
- به سوى آينده جهتگيرى کرده يا آيندهگرا بودن ـ Deferred Gratification Pattern
|
- براساس خردگرائى شکل گرفته ( بهجاى خانوادهگرائى ـ Familismus)
|
- با انعطاف و نرمشپذيرى بسيار رفتاري، خود را تطبيق دادن يا قدرت هضم و مداراى زياد داشتن.
|
|
احکام مذکور بايد به سه شيوه محدود شوند: يکى اينکه امروز در درون يک چنين پرده نمايشى خام و نه پختهاى بسيار بسيار مشکل است بين طبقات متوسط و طبقات فرودست و پائين به حد کافى تفکيک دقيق برقرار کرد و آنها را از هم جدا نمود. سپس بر اثر تقابلى که در اينجا انجام شده نوعى تأثير سياه و سفيد بهوجود مىآيد که اغلب تنها با روابط متقابل و همبستگىهاى ضعيف به هيچوجه تأييد نمىشود. سوم اينکه موضوع عبارت است از اين پرسش که آيا اشتغال شديد و عميق با ارتباطات طبقاتى سبکهاى اجتماعى شدن از سوى متغيرات متنى و مضمونى (Kontextvariablen) به جهت ديگر سوق داده نمىشود که با سازه 'طبقه اجتماعي' کمتر يا فقط بهطور غيرمستقيم ارتباط دارد؟
|
|
اين امر سبب تجديد حيات آنچه 'تحقيق اجتماعى شدن بر مبناى زيستبوم اجتماعى ـ Sozialökologischen Sozialisationsforschung' ناميده مىشود، شده است (رجوع کنيد به: برون فن برنر، ۱۹۷۶؛ برترام، ۱۹۸۱) و در اين نوع تحقيق عوامل متن (Kontextfaktoren) مثل تعلق مذهبي، محل سکونت در شهر، وضع آپارتمان و وضع کار هر يک به حد بسيار زيادتر و قوىترى مورد توجه قرار مىگيرند. اتفاقاً وضعيت کارى تجربه شده (مثلاً شرايط محدودکننده کار) مىتواند تأثير بسيار زيادى بر زندگى خانوادگى و بر شيوه اجتماعى شدن حاصل از آن داشته باشد. حتى اگر اين نوع تأثيرات و عوامل نفوذى فقط در شبکه ارتباطي، محاسبات گوناگون ايجاد کنند، باز هم موقعيت کار مىتواند نقطه تبلور براى انتقال سبک اجتماعى شدن باشد.
|