آزمايش اَش نشان مىدهد که عوامل موقعيتي، در تبيين نفوذ ديگران، اولين نقش را دارد. با اين همه، ويژگىهاى شخصيتى نيز مىتواند برخى افراد را، در مقايسه با برخى ديگر براى تسليم شدن در مقابل فشار آماده کند. حال به تعدادى از اين صفات، که معمولاً به همراه همرنگى ديده مىشود، اشاره مىکنيم.
کسانى که خيلى به پيوندجوئى نياز دارند، يعنى واقعاً نياز دارند که محبوب واقع شوند، بيشتر از ميانگين مردم همرنگى نشان مىدهند. تسلط ارزشهاى جمعى در نظام باورهاى فرد نيز در همين راستا قرار مىگيرد:
کسانى که براى رابطه با مردم، هماهنگى اجتماعى و خوشرو بودن با ديگران بيشتر ارزش قائل مىشوند، خود آنها نيز بيشتر تمايل نشان مىدهند که رفتار خود را براساس رفتار مردم تنظيم کنند.
افرادى که بازبينى خود قوى دارند خود آنها نيز تمايل دارند در مقابل فشار گروه تسليم شوند. اين عمل در صورتىکه همين افراد، به تصويرى که از خود به ديگران ارائه مىدهند خيلى اهميت قائل شوند، جاى تعجب نخواهد داشت. اما، در آزمايشهائي، نظير آزمايش اَش، فردى که به تصوير ذهنى خود در مردم حساس است، با اين خطر روبهرو است که از خود تصوير زشتى برجاى بگذارد.
همچنين، تمايل به همرنگى سهم اشخاصى است که عزتنفس ضعيفى دارند (استانک Stang -۱۹۷۲). آنها به توانائىهاى خود کمتر اعتماد مىکنند و در نتيجه، پيشنهاد اطرافيان را حتى اگر غلط باشد، مىپذيرند.
شخصيت قدرتطلب، نيز براى همرنگى آمادگى قبلى دارد. شخصيت قدرتطلب، مخصوصاً به قراردادها، هنجارها و قدرت، بدون قيد و شرط احترام مىگذارد، اما در مقابل بىنظمى اصلاً تحمل نشان نمىدهد. اين ويژگىها، با اين که برچسب 'قدرت طلبي' را به همراه مىآورند، فرد را براى پذيرش نفوذ اجتماعى خيلى حساس مىکنند.
بنابراين، بين صفحات شخصيتى و همرنگى همبستگىهائى وجود دارد. يعني، از روى شخصيت مىتوان همرنگى را پيشبينى کرد. اما مکگاير (۱۹۶۹ - Mc Guire) با اين کار مخالف است. او، با ارائه مدرک اعلام مىکند که همبستگىهاى بين شخصيت و همرنگي، ضعيف و ناپايدار است. بهعلاوه، يادآورى مىکند که يک فرد معين ممکن است در نوعى از موقعيت همرنگ و در نوعى ديگر مخالف باشد. بنابراين، در مورد کسى که مثلاً، براى فعاليتهاى ورزشى استعداد خوبى دارد و در آن بهعنوان رهبر عمل مىکند، اما در زمينههاى ديگر بهطور قابل ملاحظهاى با ديگران همرنگ مىشود، هيچ چيزى نامعقول بهنظر نمىرسد. کدام يک از دو ويژگى شخصيت واقعى او را تبيين مىکند؟
با اين همه، تحقيقات جديد، وجود همبستگىهاى بالا بين برخى صفات شخصيتى و تمايل به همرنگى را نشان مىدهد. جيلاد (Gelade-۱۹۹۵)، در فعاليتهاى حل مسئله دو نوع رفتار تشخيص مىدهد که به صفات شخصيتى وابستهاند: 'نوآوران، فعالانه سعى مىکنند راهحلهاى شخصى بيابند، در حالى که 'سازگاران' که بيشتر همرنگ هستند، به راهبردهاى شناخته شده متوسل مىشوند. مهرابيان و شريف (۱۹۹۵)، به نوبهٔ خود بين همرنگى و صفت شخصيتى سلطهگرى - سلطهپذيري، همبستگى بسيار بالائى بهدست مىآورند. ديگران نيز توانستهاند با استفاده از آزمون شخصيت، همرنگى را پيشبينى کنند (کومرى و کولينز ۱۹۹۴، Comrey and Collins) در مجموع با اينکه وجود شخصيت همرنگ به روشنى تعيين نشده است، اثر آمادگىهاى قبلى کمتر جاى ترديد دارد. بالاخره، تمايل به همرنگى با جنس چه ارتباطى دارد؟ چارچوب زير به اين سؤال پاسخ مىدهد.
- آيا زنها در مقايسه با مردها همرنگى بيشترى نشان مىدهند؟
مطالعات انجام شده دربارهٔ همرنگي، اين باور را به وجود آورده است که زنها، در مقايسه با مردها بيشتر تمايل دارند تسليم اکثريت شوند. بنابراين، زنها همرنگتر از مردها هستند. اما در سه چهار دههٔ گذشته، اين اعتقاد دوباره مورد بررسى قرار نگرفته است.
با اين همه، مطالعات جديدتر، در مورد وجود واقعى تفاوتهاى دو جنس از نظر همرنگي،
بهطور جدى ترديد ايجاد کرده است. مطالعهاى که در اين زمينه بيشتر نام برده مىشود،
مطالعهٔ ايگلى و کارلى است (۱۹۸۱). اين پژوهشگران پس از تحليل آمارى تعداد زيادى از
تحقيقات مربوط به همرنگي، اعلام مىکنند که زنان بهطور يقين، کمى بيشتر از مردان
تمايل به همرنگى دارند، اما اين تفاوت خيلى ناچيز است. بهعلاوه، عامل جنس هرگز به
تنهائى وارد عمل نمىشوند بلکه در تعامل با عوامل ديگر دخالت مىکند. مثلاً، تحليل
کلاسيک سيسترانک و مک ديويد (۱۹۷۱) نشان مىدهد که تعداد زيادى از مطالعات پيشين،
موضوعاتى را مورد بررسى قرار مىدادند که، طبق سنت، بيشتر به مردان مربوط مىشد و
مردان خود را در آنها شايستهتر احساس مىکردند. وقتى موقعيت وارونه مىشود، يعنى
پژوهشگران موضوعاتى را مورد بررسى قرار مىدهند که زنها در آنها احساس شايستگى مىکنند،
مردان همرنگتر از زنان جلوه مىکنند.
بهعلاوه، آزمايشهائى که مردان انجام مىدهند، در مقايسه با آزمايشهائى که
زنان راه مىاندازند، زنان را همرنگتر نشان مىدهد (ايگلى و کارلي، ۱۹۸۱). ايگلى
(۱۹۸۷) يادآور مىشود که موقعيت اجتماعى با جنسيت نيز تعامل پيدا مىکند. طبق سنت،
موقعيت اجتماعى زنان پائينتر از موقعيت اجتماعى مردان است و مىدانيم که افراد
داراى موقعيتهاى اجتماعى پائينتر، بيشتر تمايل دارند که با ديگران همرنگى داشته
باشند. ايگلى عامل سوم، يعنى اجتماعى شدن زنان را نيز اضافه مىکند که آنها را به
خواستهها و فشارهاى ديگران خيلى حساس مىکند. اين تمايل از طريق همرنگى شديد در
مقابل محرکهاى مبهم آشکار مىشود: زنان، هماهنگى اجتماعى را بر ادراک شخصى خود
ترجيح مىدهند. در تحقيقى که استادان دانشگاه کنکورديا (کولين و همکاران، ۱۹۹۴) به
تازگى انجام دادهاند و در آن از زنان خواستهاند که رنگها ، را برحسب نزديکى آنها
به آبى يا سبز شناسائى کنند، باز هم زنان بيشتر از مردان همرنگى نشان دادهاند
در مجموع، بين زنان و مردان از نظر همرنگى تفاوت جزئى وجود دارد. زنان بيشتر از مردان تمايل دارند که در کارهاى مبهم يا در کارهائى که خود را براى انجام دادن آنها شايسته نمىدانند، همرنگى نشان دهند. اگر در فرهنگ اين تمايل وجود نداشته باشد که همرنگى را به معايب يا ضعفها نسبت دهيم، هيچ چيزى براى زنان توهينآميز نخواهد بود. همانطور که قبلاً ديديم، همرنگي، به معناى امتياز دادن به ارزشهاى جمعي، راحتتر بودن با ديگران و هماهنگ شدن با اجتماع نيز هست. اگر معلوم شود که اجتماعى شدن زنها آنها را برمىانگيزد تا بيشتر با مردم راحت باشند و به آنها علاقه نشان دهند، همرنگى الزاماً ويژگى بدى نخواهد بود.