|
|
اخبار مربوط به جريان کار دادگاهها و محاکمه متهمان براساس گفت و گو شکل مىگيرد. بدنه يا متن خبر پرسش و پاسخ رئيس دادگاه، دادستان، وکيل مدافع از متهم و شاهدان است. بدين ترتيب نگارش دقيق و منظم گفت و گو، مهم تلقى مىشود. خبرنگار بايد با اصول گفتوگو نويسى آشنا باشد در عين حالىکه بايد توالى و ترتيب زمانى را نيز رعايت کند. با اين اوصاف سبک تنظيم بدنه يا متن خبر تاريخى است. معمولاً براى اخبار مربوط به دادگاه، ابتدا ليد نوشته مىشود و متن نيز بايد مسير تاريخى خود را حفظ کند.
|
|
مثال:
|
جوانى به جرم قتل پسر عموى خود به حکم دادگاه کيفرى يک تهران به قصاص محکوم شد. وى که مدعى است مقتول سوءنظر به همسر خود داشته، شب يازدهم تيرماه گذشته با ضربه چاقو، پسرعموى ۳۵ سالهٔ خود را به قتل رسانده است.
|
|
در جلسه دادگاه، دادستان با استناد به گزارش مأموران تحقيق و بازپرس ماجرا را اينچنين شرح داد:
|
|
ساعت ۱۲ شب، زنگ در خانه بهصدا در مىآيد و قطع نمىشود. کسى انگشت برشاسى زنگ نهاده و مدام زنگ مىزند. زن از پنجره آپارتمان طبقه چهارم سر به بيرون مىکشد و پائين را نگاه مىکند. مقابل در، پيکر تاشده و خونين شوهر خود را مىبيند که هنوز دست بر دکمه زنگ دارد.
|
|
'جعفر' مجروح به بيمارستان هم نمىرسد. فقط در راه بيمارستان نام 'حميد' پسرعمويش را مىبرد. همان که آن شب دوبار پيش از رسيدن جعفر به خانه، سراغ او را از همسر وى گرفته بود. آن شب ۱۱ تيرماه سال گذشته بود. حميد چند روزى است که از زندان آزاد شده است. وى بهخاطر مشکلات مالى سر و کارش به زندان افتاده بود. حميد آن شب را براى يک تصفيه حساب به سراغ پسر عمويش مىآيد.
|
|
نخستين بار ساعت ۹ شب سراغ جعفر را مىگيرد. همسر جعفر با دو فرزند ۱۲ و ۷ ساله او در خانه است. اما جعفر از سرکار باز نگشته است. حميد بار ديگر ساعت ۳۰/۱۰ دقيقه رنگ در را به صدا در مىآورد، تا اينکه زنگ خانه جعفر ساعت ۱۲ آن شب بى وقفه به صدا در مىآيد.
|
|
حميد اين بار جعفر را پيش از رسيدن به خانه خود ديده و ظاهراً حسابش را با او تصفيه کرده و زخمى با چاقو در شکم جعفر ايجاد کرده است.
|
|
حميد ۲۵ سال دارد و دانشجوى سال ششم رشته پزشکى است، اهل و ساکن قزوين است و ارتکاب به قتل پسر عموى خود را نيز بر عهده گرفته است.
|
|
پس از سخنان دادستان، متهم در جايگاه ويژه قرار مىگيرد تا به پرسشهاى رئيس دادگاه پاسخ گويد.
|
|
رئيس دادگاه: چرا پسرعموى خود را کشتيد؟
|
|
حميد: فعلاً آمادگى دفاع ندارم.
|
|
رئيس دادگاه چاقوئى را از ميان پرونده بيرون مىکشد و به متهم نشان مىدهد و مىپرسد: با اين چاقو مرتکب قتل شديد؟
|
|
حميد: بله.
|
|
رئيس دادگاه: چاقو را از کجا آورديد؟
|
|
حميد: حضور ذهن ندارم.
|
|
رئيس دادگاه: در اظهارات ۱۱ تيرماه گذشته، گفتهاى که چون مقتول چشم بد به همسرم داشت با چاقو يک ضربه به شکمش زدم.
|
|
حميد: چنين مطلبى را نگفتم، بخشى از آن را گفتهام.
|
|
رئيس دادگاه: چه گفتيد؟
|
|
حميد: مىخواستم با چاقو ايجاد رعب و وحشت کنم، ابتدا بهصورت او زدم وقتى بهطرف من برگشت و حالت دفاعى گرفت، من ضربهام را زدم.
|
|
رئيس دادگاه: چاقو را به کجاى بدنش زدي؟
|
|
حميد: به شکمش.
|
|
رئيس دادگاه: چند ضربه زدي؟
|
|
حميد: يک ضربه.
|
|
رئيس دادگاه: انگيزهات چه بود؟
|
|
حميد: همان که اول گفتم، ولى قصد من کشتن نبود. خواستم او را بترسانم.
|
|
رئيس دادگاه: اقرارت در تيرماه حاکى است که مقتول چون چشم بد به همسرم داشت او را کشتم و او به التماس افتاده بود.
|
|
حميد: حضور ذهن ندارم.
|
|
رئيس دادگاه: آيا همسرت در دادگاه حضور دارد؟
|
|
حميد: خير.
|
|
سپس وکيل متهم در اين مرحله از دادگاه با اعلام اينکه پرونده عجولانه تدوين شده است، خواستار توجه به انگيزههاى وقوع جرم شد و گفت: اگر موکلم سابقه ناراحتى روانى نداشته باشد، در لحظه ارتکاب جرم ارادهاى از خود نداشته است. تقاضا دارم وى به کميسيونى از روانپزشکان معرفى شود و از همسر متهم نيز تحقيق شود تا قضايا روشنتر شود.
|
|
..........................................................
|
|
اين دادرسى با صدور رأى قصاص عليه متهم به پايان رسيد.
|
|
(نقل از نشريه حوادث ۲ آبان ۷۱ - شماره ۲۸ - با برخى تغييرات)
|
|
|
نکته مهم:
|
در تنظيم خبرهاى حوادث و دادگاهها بايد توجه داشت که بين کسى که به اتهام قتل و يا سرقت دستگير مىشود با 'قاتل' و 'سارق' تفاوت بسيار دارد. تا زمانىکه دادگاه صالحهاى رأى نهائى پروندهاى را صادر نکرده است، از دستگيرشدگان بايد بهصورت 'متهم به قتل' ، ' متهم به سرقت' و يا 'متهم به اختلاس' نام برد. بنابراين تيترهاى زير، نه تنها درست نيست، بلکه اين رويه مىتواند روزنامه را با مشکلات حقوقى نيز مواجه سازد.
|
|
مثال:
|
زنى نوزاد يک مادر را از زايشگاه ربود
|
دزدان مسلح خانهها دستگير شدند
|
محاکمه قاتل ۹ دختر و زن در تهران هفته آينده آغاز مىشود
|
۱۵ سارق در تبريز دستگير شدند.
|
|