با در نظر گرفتن اين مطلب که اندازه بهينه مزرعه، مربوط به سطحى از محصول است که در آن هر واحد محصول با کمترين هزينه توليد مىشود، لذا آگاهى از نوع بازدهى نسبت به مقياس ضرورى است. اگر بازده صعودى نسبت به مقياس وجود داشته باشد، انتخاب اندازه بزرگتر و در نتيجه توليد مقدار بيشترى از محصول کارآتر است. ولى اگر پديده بازده نزولى نسبت به مقياس حاکم باشد و به بيان ديگر هزينههاى متوسط در بلندمدت افزايشى باشد، انتخاب اندازه بزرگتر به معناى آن است که هر واحد محصول با هزينه بيشترى توليد مىشود. بنابراين واحدهاى توليدى با اندازه کوچکتر از اين نقطهنظر بهتر عمل مىکنند. به بيان ديگر اين قبيل واحدها کارآئى بيشترى دارند. نهايتاً وقتى بازده ثابت نسبت به مقياس در توليد وجود دارد، توليد در مزارع يا واحدهاى توليد کوچک يا بزرگ از نظر کارآئى تفاوتى ندارد.
عدم صرفهجوئىهاى ناشى از مقياس (Diseconomies of Scale)
در صورتىکه به موازات افزايش محصول و در واقع مقياس توليد، هزينه متوسط هر واحد افزايش يابد، عدم صرفهجوئىهاى اندازه وجود دارد. از سطح Y2 به بعد روى نمودار که LAC رو به افزايش است و هر واحد محصول در سطوح بالاتر آن داراى متوسط هزينه بالاترى است، اين پديده حاکم است.
علت اصلى اين امر فقدان مهارتهاى مديريتى لازم جهت حفظ کارآئى ذکر مىشود. به بيان ديگر چون در اين محدوده با افزايش اندازه مزرعه، اداره کردن عوامل از جمله نيروى کار مشکلتر مىشود، لذا مديريت بهترى موردنياز است. يکى از علل وجود اين پديده در کشاورزى اين است که معمولاً همراه با افزايش اندازه، پراکندگى مزارع (Land Fragmentation) در ناحيه وسيعترى صورت مىگيرد. البته اين يک اصل نيست و گاهى در اندازههاى کوچک نيز، ميزان قطعهقطعه بودن اراضى بسيار زياد است. اما به هر حال وجود مسئله پراکندگى به نوبه خود باعث افزايش هزينههاى حمل و نقل نهادهها و محصولات و همچنين افزايش هزينه نيروى کار و امثالهم را به دنبال دارد.
در محدودهاى از توليد که عدم صرفههاى مقياس وجود دارد، بازده نزولى نسبت به مقياس حاکم است. در نتيجه ترجيحاً بايستى توليد مقدار معينى محصول را در تعداد زيادى از واحدهاى با اندازه کوچکتر توليد نمود.
صرفهجوئىهاى ناشى از مقياس (Economies of size (or scale)
کاهش در هزينههاى متوسط توليد يک محصول که ناشى از افزايش ميزان آن محصول در بلندمدت است را صرفههاى مقياس يا صرفهجوئىهاى ناشى از اندازه (يا مقياس) مىنامند. اين پديده را گاهى نيز 'بازده افزايشى بلندمدت' (Long-Run incresing Returns)، مىگويند. وجود چنين پديدهاى حاکى از بازده افزاشى نسبت به مقياس است و منحنى هزينه متوسط بلندمدت يا LAC با ثابت بودن قيمت عوامل توليد، همواره رو به کاهش است.
کاهشی بودن هزینهها در این محدوده بهطور عمده ناشی از توزیع هزینههای تولید بر روی واحدهای بیشتری از محصول است. اما بهکارگیری بیشتر نیروی کار ، ماشینآلات ، ساختمانها و سایر عوامل تولید نیز عامل مهمی در این رابطه است. علاوه بر این امکان خرید نهادهها با قیمت پائینتر در بعد وسیع و مزایای ناشی از اعمال مدیریت بهتر را نیز میتوان به عوامل فوق افزود.
یادآوری این مطلب ضروری است که پدیده مزبور مربوط به یک محصول است و در واقع هدف از بیان آن تعیین تأثیر اندازه واحد تولیدی بر روی کارآئی است.
صرفهجوئىهاى ناشى از وسعت (Economies of Scope)
جهت مطالعه اثر تنوع محصولات برروى هزينههاى توليد از مفهوم 'صرفههاى وسعت' (Scope Economies)، استفاده مىشود. هرگاه توليد چند محصول در يک مزرعه و با همديگر، نسبت به حالى که هر يک از آنها جداگانه و در مزارع مختلفى کاشته شوند، هزينه کمترى داشته باشد اصطلاحاً صرفهجوئى ناشى از وسعت وجود دارد. به بيان ديگر اين مفهوم مربوط به صرفهجوئى ناشى از توليد چند محصول (يا خدمت) است. اما اگر هزينههاى توليد در حالتى که محصولات جداگانه و در مزارع مختلف توليد گردند، کمتر باشد، پديدهاى به نام 'عدم صرفهجوئى ناشى از وسعت' (Diseconomies of Scope)، وجود دارد. براى تعيين چگونگى اين صرفهجوئى مىتوان نه تنها از مفاهيم هزينه، بلکه از توابع توليد محصولات نيز استفاده نمود.