پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا
پیدایش علم
چگونه علم پيدا شد؟ يکى از نظريات در اين زمينه اين است که علم در تاريخ بشر آغاز معينى ندارد، بلکه به قدمت ادراک انسان است و شروع آن را در پلکان تکامل با گنجايش انسان در تعميم دادن به اشيائى که درک کرده است مىتوان يافت. انسان با مشاهدهٔ هر دو پديده، يعنى علم و ادراک، به کيفيتهاى زيربنائى توجه مىکند. بدين معنى که در شيئى ادراک شده وحدت طبيعت را مىبيند. |
براى مثال، توجه کنيم به آنچه روانشناسان ثبات اشياء (object constansy) مىنامند. اندازهٔ تصوير يک شيء ديده شده بر روى شبکيهٔ چشم بهتدريج که آن شيء دورتر مىشود کوچکتر مىشود. گرچه خود شيء مادى و ادراک اندازهٔ آن ثابت مىماند. در اينجا قانون وحدتبخش طبيعى اين است که وقتى آن اشياء دور يا نزديک مىشوند و يا موقعى که مشاهدهکنندهٔ آنها حرکت مىکند، اندازه آن اشياء تغيير نمىکند. |
اين يک تعميم علمى در جهان مادى است. افراد بشر نيز بهطور کلى چنان ساخته شدهاند که ادراک طبق قانون کلى مشابهى در همهٔ آنها عمل مىکند. بدين معنى که موجود انسان اندازهٔ يک چيز را، صرفنظر از فاصلهاى که بين او و آن شيء وجود دارد ثابت مىبيند. پس تعميم علمى (Scientific Generalization) در اين مورد بهوسيلهٔ موجود 'درک' شده، زيرا که ادراک او شامل اين تعميم دادن بوده است. |
موجود تعميمدهنده ممکن است انسان يا ميمون، مرغ و يا حتى حيوانى از رده پائينتر تکامل باشد، چرا که مقدارى تشابه ادراک در تمام اين موجودات وجود دارد. شايد اين مقايسه کمى تخيلى باشد، زيرا که اولين دانشمندان را حيواناتى مانند مرغ و حتى موجودات تکسلولى تصور مىکند. معهذا اين مشابهتها به ما هشدار مىدهد که نمىتوانيم در تاريخ بشر، زمان دقيقى را معين کنيم که علم از آنجا آغاز شده است. |
علم به معناى جديد آن، يعنى نهادى اجتماعى که در آن انسانهاى بسيار تشريک مساعى کردهاند و يک نسل عهدهدار ادامهٔ فعاليتهاى نسلى قبلى مىشود، مستلزم وجود زبان نوشتاري، کتابهاى بسيار و بهتدريج کتابخانههائى است که تمام انها ارتباط را آسان مىکند و به نسل جوان اجازهٔ بهرهورى از دانش گذشتگان خود را مىدهد. روحانيان مصرى قوانين الهى را بهطور شفاهى به جانشينان خود منتقل مىکردند، ليکن اتکاء مطلق به ارتباط شفاهى براى پيشرفت فراگير ويرانگر است، زيرا حافظه متغير است، زوال مىيابد و هنگام مرگ بهکلى از دست مىرود. پيشرفت علمى نياز به زبان نوشتارى و کتاب دارد. |
زمانى که ما به گذشتهٔ بسيار طولانى تاريخ پيدايش علم بنگريم، مىبينيم که در واقع گامهاى بزرگى برداشته شده و دورههاى پيشرفتهاى سريع و تغييرات ناگهانى وجود داشته است. اولين 'جهش' (Mutatian) در تاريخ علم با پيدايش تمدن يونان که به 'معجزهٔ يوناني' معروف است ظهور کرد. دومين جهش بهوسيلهٔ رنسانس و تغيير جهت آن از اصول تعبدى مذهب به توجه به طبيعت و تدريجاً به روشهاى علمى ظاهر شد. |
تمدنهائى مانند مصر و مزوپوتاميا (Mesopotamia) و تمدن اژهاى يونان در قرون سوم، چهارم و پنجم قبل از ميلاد، در مقايسه با سير منظم دانش در قرون قبل از آن در واقع مانند معجزه بهنظر مىرسند. اين قرون زمانهاى افلاطون (۴۲۷-۳۴۷ قبل از ميلاد)، ارسطو (۳۸۴-۳۲۲ قبل از ميلاد) و ارشميدس (۲۸۷-۲۱۲ قبل از ميلاد) بوده است. ارسطو که بهنظر عدهاى بزرگترين مغز متفکر دنيا بوده دانشها را طبقهبندى کرد و با افزودن اطلاعات خود به گسترش آن کمک نمود. ارشميدس که رياضيدان و فيزيکدان بود با برداشت خاص خود در مورد اصول و قواعد کلى طبيعت طرز تفکر علم جديد را پيشبينى کرد. تصوير کلى اين تمدن که براى ما توسط زبان نوشتارى و کتاب محفوظ مانده نشاندهندهٔ علاقهٔ عميق به دانش و حقيقت و رشد و تکامل دانش زيبائىشناسى در معمارى و هنر است، به شکلى که باعث حيرت تاريخدانان شده است. اين حيرت تاريخنويسان بيشتر از اين جهت است که در حالى که آنها قادر به توصيف وقايع آن زمانها هستند، ليکن از بيان علل ايجاد آن حوادث عاجز هستند. از سوى ديگر نبايد فراموش کنيم که تمدن يونان در مقايسه با تمدن امروز ما بسيار محقرانه بود. يونانىها بههمان اندازه ما هوشمند بودهاند زيرا هيچگونه دليلى در دست نيست که بشر زمان ما نسبت به بشر اوليه در ابعاد خاصى ارجحيت داشته باشد. يونانىهاى تحصيلکرده، زندگى غنى و کاملى داشتهاند، غنىتر از ما؛ زيرا که در تجربهکردن بخشهاى مختلف زندگي، دانش و هنر از ما آزادتر بودند. چرا که فشارهاى انسان فعلى را نداشت. فشارهائى که انسان را مجبور مىکند که خود را با بسيارى از واقعيتهاى زندگى که از فهم آنها عاجز است تطبيق دهد. |
يک فرد يونانى بيشتر براى زمان حال زندگى مىکرد. او تاريخى نداشت که بىآموزد و بفهمد. حتى تيوسيدايدس (Thucydides) تاريخ را بيشتر در محدودهٔ خاطرات خود نگاشت. يونانىهاى قديم زبان خارجى مهمى را نمىآموختند و ادبيات خارجى قابل توجهى را در دسترس نداشته و حتى ادبيات زيادى نيز از خود براى خواندن نداشتند. يک فرد يونانى نيازى به مطالعه فرهنگهاى ديگر نداشت. او در عصر طلائى خود در بهترين فرهنگى که تا آن زمان وجود داشت زندگى مىکرد و اين وضع براى او کاملاً جالب بود. او نياز به مسافرت به منظور تحصيل نداشت زيرا که جائى بهتر از آنجا نبود و فاصلهها از يکديگر بسيار دور بودند. |
خدايان در اليمپوس در شمال يونان بدون ترس از فضولى انسانهاى فانى بهسر مىبردند. در آنجا ساعت مچى و ساعت ديوارى وجود نداشت. کلاس درس در آکادمى افلاطون درست و دقيق، سر ساعت شروع نمىشد. نظام اقتصادى که شامل بردهدارى بود به طبقهٔ حاکمه اين امکان را مىداد که با فراغ بال به پيشرفت تمدنى کمک کند که تمدن جديد غرب به آن بسيار مديون است. ليکن آن تمدن به شکلى نبود که خود را وقف پيدايش علوم تجربى بنمايد، بلکه گرايش آن بيشتر به سمت ارائه بينش و بصيرت و تفکر و نه کشف اسرار طبيعت با استفاده از تکنولوژى و روشهاى آزمايشگاهى بود. اين روش دو هزار سال بهطول انجاميد. |
در قرون تاريک (۵۰۰-۱۲۰۰ م) و قرون وسطى (۱۲۰۰-۱۵۰۰ م). گرچه علم در فرهنگ مشرق زمين پيشرفته بود، ليکن فرهنگ اجتماعات غربى تحت تسلط مذهب قرار داشت. اگر تفکرات انسان از محدودهٔ نيازهاى آنى و کنونى آن مىگذشت بيشتر معطوف به چگونگى روح انسان و امکانات دورى گزيدن از ورود به جهنم مىشد. |
مردان متفکر، مايل به دانستن حقايق بودند، ليکن ارزشهاى آن زمانى به شکلى بود که فکر مىکردند حقيقت توسط عوامل ماوراءالطبيعه به آنها الهام خواهد شد و لذا دنبال اصول و موازين مطلق مىگشتند، با قبول عدد هفت بهعنوان عددى مقدس، به نظر آنها خداوند فقط هفت کرهٔ آسمانى يعنى زمين، خورشيد، ماه، ناهيد، مريخ، مشترى و ساترن را خلق کرده و کشف گاليله مبنى بر وجود اقمار چهارگانه را کفر مىدانستند. |
گرايش ما اين است که قرون وسطى را براى علمى نبودن آن و پذيرش آنها از اصول قالبى اثبات نشده و عدم توجه آنها به پيشرفت و آنچه که ما آن را تمدن مىنامين، سرزنش کنيم. ولى در آن زمان انسانهائى که از لحاظ هوش برابر دانشمندانى که امروز برنده جايزه نوبل هستند، نيز بودند که با نهايت تعصب به حقايق زمان خود بههمان اندازه که دانشمندان امروزى به دادههاى علمى خود اعتقاد دارند، معتقد بودند. |
فرهنگ قرون وسطى مانند فرهنگ جديد وابسته به ارزشهاى از پيش ساخته بود و علاقه ما به قرون وسطى در اين کتاب فقط به اين سبب است که زيربناى پيدايش فکرى علوم جديد را فراهم نمود. البته اين پيدايش ارزشهاى اساسى را تغيير داد، ليکن آنها را بهکلى از بين نبرد. |
در حقيقت علم جديد تا زمان رنسانس و احياء يادگيرى تحقق پيدا نکرد. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست