چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

غم بسی دارم چه جای صد غم است


غم بسی دارم چه جای صد غم است    زانکه هر موییم در صد ماتم است
غم نباشد کانچه پیشان است و پس    کم ز کم نبود نصیبم زان کم است
عالمی است اشراق نور آفتاب    کور را زانچه اگر صد عالم است
عالمی در دست بر جانم ولی    چون ازوست این درد جانم خرم است
درد زخم او کشیدن خوش بود    گر پس از صد زخم او یک مرهم است
گر بسی عمرم بود تا جان بود    آن من گر هست عمری یک دم است
گر کسی را آن دم اینجا دست داد    او خلیفه‌زاده‌ای از آدم است
ور کسی زان دم ندارد آگهی    مرده دل زاد است اگر از مریم است
بی خیال و صورت وهم و قیاس    چیست آن دم، شیر و روغن درهم است
نی که دایم روغن است و شیر نه    زانکه گر شیر است بس نامحرم است
گر فرید این جایگه با خویش نیست    آن دمش در پرده‌ی جان همدم است


همچنین مشاهده کنید