|
| جستجوى معرفت و نظم اجتماعى
|
|
سؤال مربوط به تأثير مناسبت ارزشى بر مسئلهٔ ارزيابى محتوا و اعتبار معرفت علمى مطرح شد. هرچند گزينش موضوع اصلى (Subiect matter)، واکنش بزرگى در برابر ملاحظات ماوراء علمى است که توسط مثلاً اوضاع سياسي، اقتصادى و مذهبى به وقوع پيوسته است؛ ولى محتوى و اعتبار معرفت نمىتواند صرفاً بر مبناى تکوين اجتماعى (sociogenetic basis) ارزيابى شود.
|
|
همچنين اين نکته مورد تأکيد است که اهداف فرهنگي، شرايط در حال تغيير اجتماعى - اقتصادي، ملاحظات مذهبى و نيازهاى عملي، همه در سوق دادن توجه انسانهاى با ذهن علمى به مسائل ويژه براى تحقيق و تفسير نقش ايفاء کردهاند. (يک مثال برجسته در مورد تعيّن اجتماعى - فرهنگى موضوع تحقيق علمى پيشرفتهاى هستهاى در تکنولوژى جنگ است).
|
|
به همين ترتيب در بخش قبل گذرى بر نتايج ريشههاى وجودى (علم) براى مسئله اعتبار علمى شد. ما به اين واقعيت آگاه شدهايم که شرايط اجتماعي، چنانکه در هنجارهاى فرهنگى منعکس شدهاند؛ مىتوانند در بناى محکهاى اعتبار علمى نقش ايفاء کنند. بههر حال اين محکها زمانى که جا افتادند يا مستقر شدند، خود آنها استانداردهاى قضاوت علمى را ارائه مىدهند.
|
|
حال قضيهاى پيچيده اما اساسى را اضافه مىکنيم: و آن اينکه محتواى معرفت، بهلحاظ وقايعى که اساس تجربه را فراهم مىآورد و آنچه که به خاطر مناسبت ارزشى آن براى محقق کشف مىشود، مستقل از معرفت بهطور فرهنگى مشروط (The Culturally conditioned knowledge) از آن وجود دارد. به تعبير ديگر اين معرفت ما است که با عوامل وجودى (Existential factors) تعيّن مىپذيرد، نه آن چيزى که معرفت ما دربارهٔ آن است.
|
|
ملاحظات فوق، بر فرضيات معينى (Certain postulates) از فلسفه علم مبتنى هستند، بدين منوال:
|
|
- يک دنياى واقعي، مستقل از معرفت ما در مورد آن، وجود دارد
|
|
- چنين جهان واقعي، تا حدى از طريق فرآيند تقريب (Process of approximation) قابل شناخت است
|
|
- معرفت به ميزانى حقيقى است که خود را به ساخت واقعيت نزديک کند و يا همشکل (Isomorphic) آن باشد
|
|
بر مبناى اين اصول، ما مىتوانيم با استفاده از مدل حدّ رياضي، که نزديک مىشود ولى هرگز نمىرسد، يک تعريف کارى رسمى (Formal working definition) از حقيقت بنا کنيم. بهکارگيرى اين طرح کمک مىکند که بر نتايج نسبىگرائى (Implications of naverelativism) خام، که اغلب به بررسى جامعهشناختى ريشههاى وجودى معرفت نسبت داده مىشود، فائق آئيم.
|
|
معرفت حقيقي، معرفتى است که داننده (Knower) آن را وقتى دارا است که قضايائى که وى راجعبه واقعيت عينى فرمولبندى مىکند، دقيقاً همشکل با آن واقعيت باشد. تعريف ما، نه معرفت را به صرف معرفتِ علمى (Scientific knowledge) منحصر مىسازد و نه عهدهدار تعيين و تعريف طبيعت و ماهيت واقعيت (Nature of reality) مىباشد. قصد بر اين است که آن در کار هر اهل معرفتى (Gnostician)، اعم از دانشمند، جادوگر، فيلسوف، تکنولوژيست، يا متکلّم بهکار گرفته شود.
|
|
البته بعيد است که در گذشته و حال هرگز فردى يا گروهى در مقام و موضعى بوده باشد که معرفت حقيقى را آنطور که در مطالب قبل اشاره شد بهدست آورد. بههر حال، فرموله کردن يک محک معرفت حقيقي، به مثابه حد فرآيند شناخت (The Limit of the knowing process)، يعنى معرفتى که داننده آن را وقتى دارا است که فىالواقع مورد (Case) را بداند، ما را قادر مىسازد مضافاً فرض کنيم که افراد و گروههاى معيني، تحت شرايط معيني، با داشتن علايق و مبناهاى داورى (Frames of reference) معينى و با بهکارگيرى روشهاى معيني، نسبت به اعضاء گروههاى ديگر جهت تقريب معرفت صحيح به موردى در وضعيت بهترى هستند.
|
|
اگر اين فرمولبندى صحت داشته باشد، به دنبال اين قضيه استنباط مىشود که عقيدهٔ (Opinion) همهٔ افراد به يک اندازه معتبر نيست. اينکه گروههاى خاصى که اشغالکنندهٔ موقعيتهاى معينى در زمان و مکان اجتماعى هستند نسبت به قلمروهاى معينى از واقعيت مناسبت ارزشى دارند، بهخوديِ خود تضمين مىکند که آنها با احتمال بيشتر به کسب معرفت دقيق راجعبه پديدههائى که علاقهٔ آنها را جلب کرده است، مىپردازند، تا به پديدههاى غير. همينطور، احتمال بيشترى وجود دارد که اين گروهها بيش از گروههاى ديگر، نسبت به حوزههاى ديگر تجربه، که به آنها علاقهاى ندارند، يا نسبت به حوزههائى از واقعيت که ممکن است موجب به تحليل رفتن (Undermine) موقعيت آنها در جامعه شود و يا پيشفرضهاى اساسى ايدئولوژى و فلسفهٔ زندگى آنها را مورد ترديد قرار دهد، کور و غافل باشند.
|
|
بدينترتيب، در فضاى اجتماعى (Social Sphere) ما مختصات مکان - زمان مشابه با فيزيک نسبيّت جديد داريم. درست همانطور که آموختهايم که در فيزيک نجومى (Astrophsics) جهت ارزيابى مشاهدات محقق، موقعيت فيزيکى وى را بهحساب آوريم؛ به همين نحو بايد بياموزيم که مؤلفههاى (Components) فرهنگى و تاريخى معرفت را که از موقعيت اجتماعى دانشمند ناشى مىشود بهحساب آوريم.
|
|
اگر انتخاب موضوع معرفت و نيز 'دستگاههاى مفهومى تفسير - Conceptual apparatus of interpretation' به عوامل وجودى موقعيت اجتماعى و هنجارهاى فرهنگى بستگى دارد، در اينصورت، براى 'سرمايهگذارى علمى - Scientific enterprise' تشويق وسيعترين مواجهه بين استانداردهاى متضاد توسط ترتيبات نهادى جامعه اهميت فراوانى را دارا است. چرا که فقط با مجاورت (Juxtaposition) و در کنار هم مطرح شدن نقطهنظرات جانبدارانه (Partial) و در حال ستيز، ظهور يک جهانبينى عام و شامل را مىتوان انتظار داشت. بهعبارت ديگر، محدوديتهاى چشمانداز، برخاسته از جبر وضعيتى (Situational determination) آنچه که بهلحاظ ارزشگذارى توسط گروههاى اجتماعى متفاوت مناسب تلقى مىشود، فقط وقتى مىتواند جبران شود که هر گروهى وادار شود در تفکر خودش بينشها و بصيرتهاى (Insights) ديگر گروهها با موقعيتهاى متفاوت در نظم اجتماعى (Socialorder) را بهحساب آورد.
|
|
بنابراين يک جامعهٔ متکثّر (Pluralistic society) مبتنى بر تضاد متقابل گروههاى ناهمسود (Conflicting interest groups) - آن جامعهاى که آنچنان سازمانيافته است که از انحصارطلبى (Monopolization) هر گروه از رسانههاى انتشار افکار جلوگيرى کند - شرايط مطلوب و بهينه (Optimum) گسترش معرفت را فراهم مىسازد. تباين اهداف فرهنگى بين شرق و غرب، مسلمان و مسيحي، مديترانهاى و نورديک، مارکسيست و سرمايهدار، طرفدار آزادى (Libertarian) و طرفدار سلطه و اقتدار (Authoritarian)، مبارزهٔ مستمر انديشهها را فراهم مىآورد - و براى آن هر گروهى بايد خود را همساز و آماده سازد. بنابراين مىتوان از طريق رشد مبناى وسيعتر معرفت که از پروسهٔ فرهنگپذيرى (Parochialism) و انگيزش متقابل (Acculturation) برخاسته و در آن هر گروه ظرفيتها و بصيرتها و بينشها بهطور فرهنگى تعيّن يافتهٔ خود را وارد مىکند، بر جمود فکرى (Interstimulation) چشماندازهاى محدود فرهنگى فائق آمد.
|