|
|
| جامعهشناسى معرفت و اعتبار معرفت
|
|
روش و متد علمي، موفقيت خود را به نحو شگفتآورى در زمينههاى ذيل به اثبات رسانده است:
|
|
- واقعيتبخشى (Realizing) و تحقق اهداف آن در خصوص تبيين رخدادهاى طبيعي، برحسب طرح مفهومى آن (Conceptual Scheme)؛
|
|
- پيشبينى (Predicting) جهت و مسير محتمل رخدادهاى آينده، البته در حدود زمان و احتمال معقول؛
|
|
- تصديق (Verfying) فرضيهها (Hypotheses) بهوسيلهٔ مشاهده و آزمايش؛
|
|
- کنترل (Controlling) و نيز انطباق (Adapting) پديدهها با غايات و مقاصد ويژهٔ انساني.
|
|
مطلوبيت (Dsirability) انجام هر يک از اينها، قضاوتهاى انسانى را - که آنها خود پيامدهاى عموماً پذيرفته شدهٔ هنجارهاى فرهنگى (Ćultural norms) هستند - منعکس مىسازد. ما ملاحظه کرديم که اين هنجارها خود در يک شرايط معين اجتماعى - تاريخى احتمال ظهور بيشترى دارند. چه تأثيرى اين بُعد جامعهشناختى معرفت علمى بر مسئله اعتبار چنين معرفتى دارد؟
|
|
فرمولبندى اين پرسش، خود مىتواند راهنمائى براى پاسخ آن باشد. از آنجا که ملاکهاى حقيقت علوم چونان هنجارهاى فرهنگى در تعيّن ارزشهاى حقيقت (Truth-Values) [ميزان حقيقت] عمل مىکنند، در نتيجه، صحّت (گزارههاي) قضاياى علمي، مستقل از ملاحظات ماوراء علمى (Extra Scientific)، با قواعد داخلى (Rules internal) خود علوم تعيين مىشود. اين مسئله، اين واقعيت را که عوامل خارجي، مثلاً شرايط اجتماعى - تاريخي، نقش مهمى در توسعهٔ هنجارهاى درونى علم بازى مىکنند، انکار نمىکند. در واقع، بخش قابل ملاحظهاى از اين مقاله به بررسى جبريت اجتماعى (Social determination) وسايل و اهداف علمى اختصاص يافته است. بلکه موضوع اين است که هنجارهاى علم، وقتى مستقر گرديدند، خود روشهاى تصديق (Social Validation) علم را تعيين مىکنند و نه مسائل سودمندى اجتماعى (Social utility)، قابليت پذيرش فرهنگى (Cultural acceptability)، و ايدئولوژى سياسى يا مذهبي. عوامل اخير ممکن است تا حدّ زيادى حدود و مرزهائى که در محدودهٔ آنها علوم مىتوانند عمل کنند را تعريف و تعيين کنند؛ و حتى ممکن است حوزههاى مورد تحقيق را نيز ديکته نمايند. در هر حال آنها حقيقت گزارههاى علمى را اثبات نمىکنند، حالا تلاش براى تحريف (Distort)، اخفاء (Conceal)، مبالغه (Exaggerate) يا هر طريق ديگر جهت تحت فشار قرار دادن معرفت علمى هرچقدر که مىخواهد باشد.
|
|
فرمول معمول و متداول درستى يا حقيقت مستقل احکام علمى (Autonomous truth-value of scientific statements)، قاعدهاى است که اظهار مىدارد: ريشههاى فردى يا اجتماعى يک گزاره راجعبه درستى و يا نادرستى آن هيچگونه اطلاعى بهدست نمىدهد. منطقيّون از مسئلهاى به نام مغلطهٔ تکوينى (Genetic Fallacy) بهعنوان روش مغلطهآميز استدلال سخن مىگويند؛ دقيقاً بهدليل آنکه اين روش سعى در بىاعتبار کردن صحّت يک قضيه (گزاره) از طريق بىاعتبار کردن فرد يا گروه اظهارکنندهٔ آن دارد.
|
|
اما آيا مىتوانيم با اطمينان اظهار داريم که تکوين اجتماعى يا فردى يک قضيه به هيچوجه تأثيرى بر مسئلهٔ حقيقت يا بطلان (يا درستى و نادرستي. م.) آن ندارد؟ بهعنوان مثال فرض کنيد فرد معتاد به دروغگوئى يا گزافهگوئى به ما خبر دهد که در بيرون باران مىبارد. ما براساس تجربهٔ قبلي، دليلى داريم که نسبت به گفتهٔ وى مظنون شده و آن را دروغ بدانيم. بنابراين ما مايل به بىباورى نسبت به او هستيم، و براى يافتن راستى يا ناراستى اظهار او خود از پنجره به بيرون نگاه مىکنيم. معهذا بايد توجه کنيم که ما حقيقت را حتى در اين مورد بر مبناى کسى که جمله (يا حکم) را اظهار کرده تعيين نمىکنيم؛ بلکه براساس مشاهدهٔ تجربي، يعنى با نگاه کردن به بيرون پنجره (يا با بهدست آوردن گزارشهائى از منابع اطلاعاتى موثقتر) عمل مىکنيم. در اين خصوص، دو قضيه (گزاره) گوناگون مطرح است: قضيه اول اين است که 'آقاى X يک اطلاعدهندهٔ ناموثقى است' .؛ و اين قضيه با مشاهدهٔ صحت اظهارات او در يک دورهٔ زمانى تست مىشود. قضيهٔ دوم اين است که 'در بيرون باران مىبارد' ؛ اين گزاره با مشاهدهٔ مستقيم يا مشاهدهٔ غيرمستقيم، با استفاده از ابزارهاى مناسب، يا با سنجش گزارشهائى که توسط ديگر مشاهدهگران انسانى تهيه شده است، ارزيابى مىشود.
|
|
در اينجا نکتهٔ مهمى که بايد مورد توجه قرار گيرد اين است که با اثبات صحت و سقم قضيهٔ اول، قضيهٔ دوم نه رد مىشود و نه اثبات. از طرف ديگر، اگر ثابت شود که آقاى X غيرقابل اعتماد است، احتمال کمترى وجود دارد که ما اظهارات وى را در مورد موضع هوا بپذيريم؛ ولى راجعبه وضعيت قبلى هوا نيز مطلع نمىشويم.
|
|
با تعميم شکل تحليل بهکار رفته در اين مثال ساده در مورد مسئله تعيّن جامعهشناختى معرفت با جنبههاى کلىتر آن، بهتر مىتوان خطر مغلطهٔ تکوينى را به حداقل رساند.
|
|
کارل مانهايم (Kal Mannheim: Ideology and Utopia, NewYork, Harcourt, Brace & Co, 19) خاطرنشان مىسازد که چگونه موقعيت اجتماعى (Social Position) گروههاى خاصى در يک جامعه، آنها را مستعد مىسازد که، به مسائل معيني، از گروههاى ديگر آگاهتر شوند؛ و در نتيجه براى پيدا کردن پاسخ چنين پرسشهائى احتمال و آمادگى بيشترى داشته باشند. اين موردى است از عملکرد آنچه که ما 'مناسبت ارزشى - Value-relevance' ناميديم. واضح است؛ اين واقعيت که يک گروه معين پاسخگوى پرسشهاى ناشى از مناسبت ارزشى هستند، بهخودى خود درستى اين پاسخها را تضمين نمىکند. از طرف ديگر مجبور هستيم به اين سؤال که: 'آيا اعضاء اين گروه، جهت ارائهٔ پاسخهاى مناسب به مسائل معينى از اعضاء گروه ديگرى که از اختفاء (Concealing) پاسخها از خود آنها، و نيز از ديگران، سود مىبرند، محتملتر و آمادهتر هستند؟' پاسخ مثبت بدهيم.
|
|
خلط مبحثى (Confusion) که در اينجا بايد از آن احتراز کرد اين فرض است که چون ما دربارهٔ ريشههاى جامعهشناختى يک قضيه چيزى ارائه دادهايم، بهوسيلهٔ آن چيزى را دربارهٔ اعتبار منطقى يا درستى و نادرستى آن اثبات کردهايم. بدينترتيب تا به حال بايد روشن باشد که همهٔ آن چيزى که ما موفق شديم ثابت کنيم احتمال بيشترى است که گروههاى معينى در رسيدن به اظهارات و احکام نسبتاً معتبر دارند؛ و اين کاملاً با اثبات حقيقت اين اظهارات متفاوت است. براى تحقق امر اخير، يعنى اثبات حقيقت اين اظهارات، مىبايد از قواعد تصديق طرح مفهومىاى (Verification rules of the conceptual scheme) که در عمل بهکار مىگيريم، پيروى کنيم. در مورد علم، اين امر مستلزم استفاده از دادههاى مشاهدهاى (Observational data)، چارچوبهاى تفسيرى و تحليلى (Interpratative and analytical frameworks)، و روشهاى منطقى - رياضى برهان است (Logicomathematical methods of demonstration).
|
|
بحث حاضر را مىتوان با اين بيان خلاصه کرد که مطالعهٔ جامعهشناختى معرفت شامل تحليل اين مسئله است که چرا گروههاى گوناگون، در دورههاى خاص و تحت شرايط ويژه، بيشتر احتمال دارد که با مسائل و معضلات معينى درگير باشند و اينکه چرا آنان احتمالاً به نقطهنظرات خاصى با آنها دست و پنجه نرم مىکنند. بنابراين بعد جامعهشناختى - هستىشناختى علم (Sociological-existential)، ارتباط ايدههاى علمى را با افراد، گروهها و فرهنگهائى که در تشکل آنها نقش ايفاء مىنمايند، بررسى مىکند.
|
|
بههر حال، اعتبار منطقى ايدههاى علمى (و ايدههاى ديگر) با قواعد نحوى (Syntactical) تعيين مىشود و نه با ريشههاى اجتماعى آنها؛ هرچند که اين قواعد در ظرف يک قالب (Matrix) اجتماعى - تاريخى توسعه مىيابند. برخلاف تحليل جامعهشناختى ايدهها، تحليل منطقى منحصراً به رابطهٔ بين گزارهها و قضايا با گزارهها و قضاياى ديگر در چارچوب نظامهاى منطقى مربوط مىشود.
|
|
بالاخره، درستى مادى يا تجربى معطوف به رابطهٔ گزارهها با احکام مشاهدهاى است، به تعبير ديگر به رابطهٔ ايدهها با اشياء ارتباط دارد. در اينجا مجدداً حقيقت يا درستى (Truth-Value) صرفاً در قواعد تصديق تجربى يافت مىشود و نه در تکوين اجتماعى قضايا يا گزارهها.
|
|
تحليل مؤثر، مستلزم در نظر گرفتن تمايز بين اين سه بعد معرفت، بهطور کلي، و معرفت علمى بهطور مشخص، مىباشد.
|
|
- بُعد هستى: (۱)
|
ريشههاى جامعهشناختي، روانشناختي، تاريخى و فردى معرفت و نتايج (Implications) آن
|
|
(۱) .توجه کنيد که مؤلف در اينجا لفظ Existential را بهکار مىگيرد از Existenece به معنى هستى که متمايز است از Being به معنى وجود - و بين اين دو که در ترجمههاى فلسفى به فارسى مساوى آنها مىگيرند فرقى است اساسي.
|
|
- بعد منطقى:
|
رابطهٔ نحوى گزارهها با يکديگر، هم در منطق و هم در رياضى
|
|
- بعد تجربى:
|
رابطهٔ بين گزارهها با جهانى که آنها سعى در توصيف و تبيين آن دارند.
|
|
روش علمي، بهطور سنتي، از بين سه بُعد مذکور معرفت، با دو بعد اخير يعنى حقيقت صورى (يا منطقي) و مادى (يا تجربي) سروکار دارد. جامعهشناسى علم تمرکز بر بُعد هستى شناسانه معرفت دارد. جامعهشناسى علم، با تحليل توسعهٔ علوم در زمينه و متنِ اجتماعى - تاريخى آنها، مىتواند فهم ما را نسبت به علم، بهعنوان يک نهاد اجتماعىاى که به جريانهاى گسترده (Broad currents) تغييرات تاريخى حساس است و عميقاً در حيات کلى انسان و فرهنگى او درگير مىباشد، غنى سازد.
|