در عهد صفويه نثر فارسى طورى مشوش است که در هيچ زمانى نظيرش ديده نمىشود يعنى از طرفى مىبينيم که مناشير و نوشتههاى دربارى به طريق قديم غرق الفاظ و تکلفات و عارى از لطف و بلکه تهى از معنى و خالى مطلب است ـ از طرف ديگر بعضى مورخان را مىنگريم که تواريخ خود را بر اين شيوه نوشتهاند، و برخى راه بين بين پيش گرفتهاند، از طرف ديگر جماعتى از علما و اهل فضل طورى کتب خود را ساده و سست و عاميانه تأليف کردهاند که سواى سهولت استفادهٔ عوام ـ که هدف اصلى مؤلفان هم جزء اين نبوده است ـ فايدهٔ ديگرى بر آن مترتب نيست، و بلکه مىتوان گفت فارسى نيست چنانکه خواهيم ديد.
|
|
در واقع سطح فرهنگ و نويسندگى چه در نظم، و چه در نثر طورى پائين مىآيد که شخص متأهل مىشود که آيا اين تدنى الفاظ و عبارات از چه راه است، و چه شده است که يک مرتبه سطح الفاظ و عبارات و طرز جملهبندى تا اين حد تنزل يافته و چه پيش آمده است که جزء از چند نويسندهٔ انگشتشمار، اثرى از قواعد و اسلوب متقدمان و لطف سخن و استعمال الفاظ پاکيزهٔ ايشان نمىتوان يافت؟ و ميان نويسندگانى که خواستهاند به شيوهٔ قدما از قبيل وصاف و شرفالدين على يزدى چيز بنويسند نيز ذرهاى ذوق و سليقه يافت نمىشود، و در همان حال مىبينيم در ساير صنايع مانند خوشنويسى و نقاشى و تذهيب و صنايع دستى از جمله قالى و زرى و فلزکارى آنطور ظرافت و لطف و حسن سليقه نمودار است؟
|
|
از اينجا است که من به اين عقيده اذعان کردهام که در اين دوره به واسطه توجه علما و دولت به علوم دينى و اهتمام همهٔ رجال مملکت که پيشوايان جامعهٔ و تودهٔ مردمند بنشر شرعيات و توسعهٔ دامنهٔ تولا و تبرا ديگر توجه و اعتنائى به تحصيل ادبيات عربى و فارسى نشده و به قول علماى آن دوره اهميتى به 'کماليات' نمىدادند (۱).
|
|
(۱) . اين معنى را مرحوم ادوارد برون هم در تاريخ ادبيات فارسى متذکر شده است.
|
|
در اين هنگامه است که ما به تأليفات ميرزا مهديخان منشى نادرشاه که از تربيت يافتگان اين دوره است برخورده و به خلاف معروف به نظر اعجاب به اين مرد مىنگيريم و کتاب 'جهانگشاى نادري' و حتى 'درهٔ نادره' او را از شاهکارهاى عهد صفوى که انتظار آن را نداشتيم مىشماريم! سادهنويسى در اين دوره ـ خاصه در کتب مربوط بنشر تشيع از تاريخ کتب علمى طورى رواج گرفت که بالأخره به کتب عمومى از تذاکر و شرح احوال شخصى و غيره نيز سرايت نمود.
|
|
|
|
|
از جمله کتب معتبرى که بنايش بر نشر دعوت شيعه است و ساده نوشته شده 'مجالسالمؤمنين' تأليف قاضى نوالله شوشترى است.
|
|
قاضى نورالله از سادات مرعشى و از مردم شوشتر است (۱) ـ مؤلفات او غالباً مربوط به امور دينى بر وفق عقايد اثنىعشريه است و مهمترين مصنفات او که به پارسى است کتاب بزرگ 'مجالسالمؤمنين' است در ترجمهٔ حال جمعى بسيار از رجال و علما و حکما و شعرا و عرفا و رواةاسلامى که آن را شيعه مىپنداشته است.
|
|
(۱) . قاضى مذکور از معاصران شيخ بهائى است، وى در شهر لاهور ـ پنجاب سمت قضاوت داشته است و در زمان پادشاهى جهانگير پسر اکبر جمعى از اهل تسنن در اکبرآباد وى را در راهى گرفتند و عريان کرده با چوب گل سرخ زدند و بدنش پاره پاره شد و جان داد و قبرش اکنون زيارتگاهى است، و بعضى گويندن که ناصبيان وى را گرفته زنده پوست کندند!....
|
|
اين کتاب مکرر چاپ شده و نسخهٔ خطى از آن نيز بسيار بهدست مىآيد و يکى از کتب پر مطلبى است که به پارسى ساده نوشته شده است.
|
|
سبک تحرير مجالسالمؤمنين بسيار ساده است و هر جا که از عربى ترجمه کرده مانند معاصرانش شيوهٔ جملهبندى عربى (ولى بسيار کم) از عبارات او پيدا است و جائى که از کتب فارسى نقل کرده يا خود انشاء نموده فارسى ساده است.
|
|
|
اين مرد يکى از نويسندگان بزرگ و نامى عهد صفويه است، که با وجود سادهنويسى و رواني، خالى از استحکام و قدرت نيست ـ مهمترين آثار او تفسير بزرگى است به زبان فارسى معروف به 'تفسير الزواري' يا 'ترجمةالخواص' و اين تفسير بعد از تفاسير معروف فارسى از قبيل تفسير طبرى مترجم و تفسير ابوالفتوح رازى و تفسير سيد معروف بگازر و جواهرالتفسير مولى حسين کاشفي، نامزد و مشهور مىباشد.
|
|
زوارهاى مردى مفسر و فقيه و محدث و فاضل و اديب بوده است و در تصانيف و تراجم مايل به تصوف است، وى مردى از تلاميذ سيد غياثالدين جمشيد الزوارى المفسر و شيخ علىبن عبدالعال معروف به محقق ثانى بوده و ملافتحالله کاشى صاحب تفسير 'منهجالصادقين' و 'شرح نهجالبلاغه' و غيره از تلامذهٔ او بودهاند.
|
|
از آثار او به فارسى: تفسير زوارى، شرح نهجالبلاغه، ترجمهٔ کشفالغمه معروف به ترجمةالمناقب (که در سنهٔ ۹۳۸ بهنام امير قوامالدين محمد نوشته شده است) و ترجمهٔ کتاب مکارمالاخلاق معروف به مکارمالکرائم و ترجمهٔ عمدةالداعى لابن فهد موصوف به مفتاحالنجاح و ترجمهٔ احتجاج شيخ طبرسى و کتاب وسيلةالنجاة در ترجمهٔ اعتقادات شيخ صدوق، و کتاب مجمعالهدى در چهل باب که به قصصالانبياء شهرت دارد، و کتاب تحفةالدعوات و لوامعالانوار الى معرفت الائمةالاطهار و اين کتاب بزرگ مخلصى است از کتاب احسنالکبار فى مناقب الائمةالاطهار تأليف يکى از علماى شيعه ـ که به امر شاه طهماسب اول با اضافاتى از مؤلف تدوين و تلخيص گرديده است و مقدمهاى در اصول دين دارد و چهارده باب شرح حال ائمه ـ و از جمله آثار او ترجمهٔ تفسير امام حسن عسکرى که او را هم به امر شاه طهماسب تأليف کرده است، و رسالهٔ مرآتالصفا و غيره (روضاتالجنات ص ۴۰۷-۴۰۸).
|
|
|
فرزند مولى محمدتقىبن مقصود على الاصفهانى که هر دو به مجلسى مشهور بودند و صاحب ترجمه نيز به اين لقب مشهور گشت ـ مولى محمدباقر مجلسى مردى محدث و شيعهاى صلب و امامى صاحب نفوذ بود و بعد از محقق ثانى که در عهد شاه طهماسب اول به سمت شيخالاسلامى صاحب اختيار ممالک ايران شد. مجلسى در زمان خود، اواخر عهد شاه سليمان و قسمت بزرگى از عهد شاه سلطان حسين داراى رتبت شيخالاسلامى کل ممالک محروسه و امام جمعه و جماعت و صاحب اختيار کل کشور و داراى رياست علمى و سياسى مطلق گرديد، و هرچه توانست با اهل بدع و اهواء و معاندين و لاسيما صوفيه عداوت مىورزيد، و در ترويج احاديث نيز شب و روز اشتغال داشت و علاوه بر اينها مجلسى پيشوائى صلب و غيور و آمر و ناهى قوىدست و جسور بود.
|
|
ابتداى کار او در سنهٔ ۱۰۹۰ هجرى بود که شاه سليمان صفوى امور مسلمين و اجراء احکام شرع را به مولى محمدباقر مجلسى واگذار کرد ـ نخستين کارى که مجلسى کرد اين بود که شنيد جمعى تجار از مردم هندو بتى دارند در اصفهان و آن را در نهان پرستش کنند ـ مجلسى حکم بشکستن بت فرمود، هنديان مبالغى به شاه پيشکش مىکردند که شيخ از اين بتشکنى خود انصراف خيال حاصل فرمايد و اجازه دهد آن بت را به هندوستان بازگردانيد ولى مفيد نيفتاد آن بت را به امر شيخ بشکستند.
|
|
گويند بتک را خادمى بود که خدمت او کردي، پس از شکستن بت، بيچاره در فراق بت ريسمانى بر گردن بسته خود را خفه کرد و اين عمل در ترويج شيخ فايدتى بزرگ حاصل نمود.
|
|
مهمترين کارى که مجلسى کرده است، بعد از تأليف مجلدات بحارالانوار که دايرةالمعارف شيعهٔ اماميهٔ اثنىعشريه است ـ تأليف مجموع کتب دينى و اخلاقى شيعه است به فارسى سادهٔ عوام فهم که تا آن روز اهل علم چنان کارى نکرده بودند و غالب تأليفات علما خاصه علماى دين به زبان تازى بود اگر به پارسى چيزى مىنوشتند، به شيوهٔ متقدمان و به سبک قديم بود و احترام مقام علم را در نزديک شدن به سطح فکر و فهم عوام نمىدانستند بل آن را مغاير عظمت جايگاه دانش مىشمردند ـ لکن اين مرد اجتماعى که شيفتهٔ ترويج مذهب حقه بود، با وسايل و اسباب کار بىنظيرى که در دست داشت و همراهىهائى که دولت با اهل علم از بدو ظهور صفويه تا آخر مىکرد و با وجود دانشمندانى که به واسطهٔ سعهٔ صدر و بسط يد و خلق نيکو گرد بودند توانست در مدت عمر قرب (۱،۲۰۲،۷۰۰) يک ميليون و دويست و دو هزار و هفتصد بيت در پيرامون مذهب شيعه کتابت کند يا به امر او در دفتر او کتابت شود و بهنام وى مدون گردد، و اگر به مجموع عمر او که هفتاد و سه سال بوده است اين مبلغ را توزيع کنند قسمت هر سالى ۱۹،۲۱۵ بيت و هر بيتى ۱۵ حرف مىشود!
|
|
مجلسى در سنهٔ ۱۱۱۱ در سلطنت سلطان حسين وفات کرد و نظر به مداخلهٔ مطلقى که در امور داشت و شاه به انزوا و فراغ مىگذرانيد ـ پس از فوت مجلسى کار کشور چنان مختل شد که قندهار از کف رفت و عاقبت اصفهان و ايران نيز به باد نهب و تاراج داده شد!
|
|
| محمدعلى حزين و آذربيگدلى
|
|
از جمله نويسندگانى که در آخر دورهٔ صفوى بروز کردند شيخ محمدعلى حزين گيلانى ۱۱۰۳-۱۱۸۰ و لطفعلىخان متخلص به آذربيگدلى ۱۱۲۳-۱۱۹۵ است.
|
|
حزين و آذر هر دو صاحب ديوان شعر هستند و هر دو نيز يادداشتهائى در حوادث انقراض صفويه و حملهٔ افغانان و ظهور نادرشاه نوشتهاند که بسيار مفيد و از لحاظ سادگى و روانى و خوش اسلوبى قابل توجه و شايان تمجيد است.
|
|
يادداشتهاى حزين بهنام شرح حال و تذکرهٔ احوال شعرا دو کتاب مفيدى است که محتوى اوضاع زمان حيات و شعراى معاصر او است و کتاب اول را در سال ۱۱۵۴ در هند تأليف کرده و تذکرةالمعاصرين را هم در ۱۱۶۵ تأليف نموده و کليات اشعارش نيز با اين دو کتاب در دو جلد در هند چاپ شده و قسمتى از نثر او به انگليسى ترجمه شده است ـ يادداشتهاى آذر هم در ضمن تذکرهٔ آشکده ديده مىشود.
|