|
|
| عوامل تشکيل و بقاءِ گروهها
|
|
مؤثرترين عامل در تشکيل گروههاى اجتماعي، نياز مشترک و محسوس افراد بشر است. به اين معنى که انواع نيازهاى فيزيولوژيکى و زيستي، اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى است که موجب تشکيل گروههاى اجتماعى مىگردد. به عبارت ديگر نيازهاى فطرى و اجتماعي، انسان را به سوى اجتماعى و گروهى زندگى کردن سوق مىدهد که البته اين گفته به معنى جبر اجتماعى و سلب اختيار از انسان نيست. بلکه شرايط بهگونهاى است که تقريباً زندگى انفرادى براى بشر غيرممکن است.
|
|
بنابراين عامل نياز در تشکيل گروههاى نخستين از اهميت ويژهاى برخوردار است و همين عامل در تطور و تحول گروهها نيز مؤثر بوده است. چنانکه مىدانيم، خانواده کوچک اوليه، براى تأمين امنيت و نيازهاى ضرورى در زندگى بهتدريج در درون قبائل و دهات، گروههاى کوچکتر اجتماعى پديدار مىشوند که هر گروه عهدهدار وظيفه و نقشى مىگردد.
|
|
از نيازهاى فردى که در تشکيل گروههاى اجتماعى مؤثر است مىتوان نيازهاى فيزيولوژيکي، نيازهاى ايمني، نياز تعلق و همبستگى با ديگران، محبت احترام و حرمت اجتماعي، تملک، قدرتطلبي، کنجکاوى و نظاير آن را نام برد که تأمين برخى از اين نيازها به تنهائى تقريباً محال و برخى ديگر مثل نياز به محبت و احترام، بدون وجود ديگران مفهومى ندارد. چگونگى تأمين اين نيازها در تطور و تحول گروههاى اجتماعى مؤثر است. شرايط اجتماعي، اقتصادى و فرهنگى جامعه امروز بر وسعت و دامنه اين نيازها مىافزايد و همين امر موجبات تحول و تطور در گروههاى اجتماعى را فراهم مىسازد. زيرا در زندگى اقوام ابتدائى و گروههاى اجتماعى بسيار ساده و اوليه بدون پيچيدگى و فعل و انفعالات متنوع، نيازهاى مردم يک قبيله، ده يا منطقهاى را تأمين مىکردند. در صورتى که امروز گروههاى ثانوى به اشکال گوناگونن و در نهايت بهصورت سازمانهاى رسمى با روابط و کنشهاى بسيار پيچيدهاى در جهت تأمين نيازهاى فردى و اجتماعى افراد بشر و يا برآوردن مقاصد حکومتها بهوجود آمده و در جهت تطور و تحول و همگام با نيازهاى روزافزون مادى و معنوى بشر توسعه مىيابند.
|
|
تأمين يا عدم تأمين نيازهاى فوق مىتواند، در بقاء و يا انحلال گروههاى اجتماعى نيز مؤثر باشد. بهعنوان سادهترين مثال:
|
|
اگر فردى در جهت برآورد نياز آموزشى خود در کلاس درسى ثبتنام کند، تأمين اين نياز او را در جهت حضور فعالتر در کلاس تشويق و ترغيب و يا برعکس عدم تأمين نياز آموزشي، موجب پرهيز او از شرکت در کلاس درس خواهد شد.
|
|
علاوه بر نيازهاى گوناگون عوامل ديگرى نيز در بقاء يا انحلال گروههاى اجتماعى مؤثر هستند که مىتوان به اختصار به موارد زير اشاره کرد:
|
|
- چگونگى روابط درون گروهي، که 'ژان استوتنرل' از آن تحت عنوان 'مناسبات همدلي، تنفر و بىاعتنائي' ياد مىکند. هر قدر اين روابط و مناسبات مثبت و سازنده باشد، به حيات پربار گروه خواهد افزود و برعکس. البته بايد توجه داشت که چگونگى اين روابط با حجم يا تعداد اعضاء گروه ارتباط مستقيم دارد. يعنى هرچه روابط درون گروه بيشتر باشد، هماهنگ کردن آنها مشکلتر و امکان بروز اصطکاک اجتماعى زيادتر است. يا بهعبارت ديگر يگانه کردن گروه کوچک از گروه بزرگ آسانتر است چنانکه اين موضوع را مىتوان در نمودار زير ملاحظه کرد:
|
|
|
|
|
به اين معنى که اگر گروه دو نفر باشد بين آنها دو رابطه وجود خواهد داشت. در حالى که اگر گروه سه نفر باشند شش رابطه بهوجود خواهد آمد و در صورتى که به چهار نفر افزايش يابند، دوازده رابطه برقرار خواهد بود و اگر به پنج نفر برسد، بيست رابطه موجود خواهد بود و...
|
|
در همين رابطه مىتوان از عواملى چون 'احساس تعلق به گروه' و رضايت نسبى از شرکت در آن نيز بهعنوان عواملى که در بقاء يا انحلال گروهها مؤثر است، نام برد.
|
|
'رابرت ردفيلد' در رابطه با خصلت اجتماع کوچک يا گروه، چهار عامل را مشخص مىکند که بهنظر مىرسد، همين عوامل در بقاء و انحلال گروهها نيز مؤثر است.
|
|
آنها عبارت هستند از:
|
|
- مشخص بودن: (يعنى پيدا بودن نقطه شروع و پايان)
|
|
- کوچکى و بزرگى گروه
|
|
- همگني: يعنى فعاليتها و حالات ذهنى همه اشخاصى که از لحاظ سنى و جنسى يکسان هستند، غالباً شبيه همديگر است و برنامهٔ زندگى تکرار برنامهٔ زندگى گروه پيشين است.
|
|
- خودکفائي: يعنى اينگونهٔ اجتماعات و گروهها، امکانات لازم براى همه يا غالب افرادى که در داخل آن زندگى مىکند فراهم آورده و نيازهاى آنان را مرتفع مىسازند.
|