دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
مرد و فرشته
مردى بود که دو تا کبوتر داشت. يکى از آنان نابينا گشت. روزى مرد کبوتر بينا را هم در کنار آن نديد و بسيار ناراحت شد. کبوتر بينا که خدا مىداند کجا رفته بود، بعد از چند روزى برگشت. با آمدن او کبوتر کور هم بينا شد. بعد از چند روز هر دو کبوتر پرواز کردند و رفتند. در جاى کبوتران فقط يک پر باقى مانده بود. مرد که بسيار به کبوتران خود دلبستگى داشت آن پر را بهعنوان يادگارى کبوتران برداشت و در جيب خود گذاشت. از وقتى که پر را در جيب خود قرار داده بود چيزهائى مىديد که قبلاً نمىتوانست ببيند. او فرشتگان را مىديد و با آنان حرف مىزد و راه مىرفت. روزى به يکى از فرشتگان گفت: 'مرا با خود ببر' . ولى فرشته قبول نکرد و گفت: 'تو نمىتوانى همراه من باشي' . اصرار و الحاح کرد. |
فرشته به او گفت: 'به شرطى تو را همراه خود مىبرم که هر چه ديدى هيچ نگوئى و اعتراض نکني' . مرد پذيرفت. آن دو با هم راه افتادند. روزى به پيرمردى صد ساله رسيدند. فرشته گفت: 'بار خدايا، صد سال ديگر به اين پيرمرد عمر عطا کن' . رفتند تا جائى رسيدند که عروسى جوانى بود، فرشته گفت: 'بار خدايا، جان داماد را بگير و جشن را به عزا تبديل کن!' مرد طاقت نياورد و به فرشته گفت: 'اين چه دعاهائى است که مىکني؟ براى پيرمرد آرزوى صد سال ديگر عمر، براى جوان در حجله آرزوى مرگ مىکني؟' فرشته گفت: 'مگر قرار نبود حرفى نزنى و اعتراضى نکني؟' مرد گفت: 'من بايد راز اين دعاهاى عجيب را بدانم، تو را به خدا به من بگو' . فرشته گفت: 'آن پيرمرد صد سال عمر کرده بود و در اين صدسال حتى يکبار نام خدا را بر زبان جارى نکرده بود و اين جوان، معصوم به دنيا آمده و معصوم زندگى کرده، و ورد زبانش ذکر خدا بوده است. من براى آن پيرمرد آرزوى عمر کردم تا شايد نام خدا را بر زبان جارى کند و گناهانش کم شود يا مؤمن گردد و براى اين جوان آرزوى مرگ کردم تا معصوم بميرد و آلوده دنيا نگردد' . |
آنگاه فرشته به مرد گفت: 'حالا هر چه دارى به من بده' . مرد گفت: 'جز اين پر کبوتر هيچچيز ندارم' . فرشته گفت: 'همان پر را بده' . مرد پر را به فرشته داد. انگار هر چه ديده و شنيده بود جز خواب و خيالى نبوده است. |
- مرد و فرشته |
- افسانهها مردم کهگيلويه و بويراحمد ـ ص ۲۲۰ |
- گرآوردى: حسين آذرشب |
- انتشارات تختجمشيد، چاپ اول ۱۳۷۹ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد سيزدهم ـ على اشرف درويشان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۲ |
همچنین مشاهده کنید
- پسر زلف طلائی
- خواهر و برادر یتیم
- خندهٔ ماهی
- گرگ و روباه
- شیرزاد (۶)
- خانمسگه به حالت نباشه
- متل روباه
- پیرزن و خروس
- دختر حاجی صیاد(۲)
- حضرت سلیمان و جغد کوچولو
- دزد اصفهانی و دزد شیرازی
- حیلهٔ درویش
- شاهزادهٔ فارس و دختر سلطانِ یمن (۲)
- کاسعلی مُرد، اما آرزویش را به گور نبرد
- گنجشک و پیرزن
- جن و شاطر
- دختر بازرگان و هفت برادر(۲)
- دالان و شالان
- مطیع و مطاع (۲)
- شاهِ خِسته خُمار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست