|
نمانَد خرد چون درآيد هوس (اميرخسرو دهلوى) |
|
|
رک: عشق درآمد به دل، رفت ز سر عقل و هوش |
|
نمد سياه از صابون سفيد نشود |
|
|
رک: تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است |
|
نمد هر چه بيشتر در آب بماند بيشتر آب برمىدارد |
|
نمدى به کول داشته باشد، يک خورده پول داشته باشد (عا). |
|
|
رک: شوهرم شغال باشد، آردم در تغار باشد |
|
نمک خوردى نمکدان مشکن |
|
|
رک: جائىکه نمک خورى نمکدان مشکن |
|
نمک نمک است، چه يک مُشت چه يک انگشت |
|
|
رک: انگشت نمک است، خروار هم نمک است |
|
نمنمِ باران به ميخواران خوش است |
|
|
معروف است که وقتى خشکسالى روى داد و مدّتى دراز باران نباريد. مردم به مصلّيٰ رفتند تا نماز استسقا بخوانند و از خداوند طلب باران کنند. در همان زمان مطربى که به سبب شغلش منفور مردم بود تنها به صحرا آمد و با صدق و اخلاق با خداى خود راز و نياز کرد و با خواندن اين بيت از خداوند طلب رحمت و باران کرد: |
|
|
نم نمِ باران به ميخواران خوش است |
رحمت حق بر گنهکاران خوش است |
|
|
از آنجا که دعاى او از روى اخلاص بود در پيشگاه حق مستجاب شد و باران باريدن گرفت |
|
نمىتوان سگ ديوانه را وفا آموخت (اميرخسرو دهلوى) |
|
نمىتوانى ورجهى فروجِهْ ! (عا). |
|
|
رک: مىتوانى ورجِهْ نمىتوانى فروجِهْ |
|
نمىخواهم، بريز به جيبم! (عا). |
|
|
رک: با دست پس مىزند با پا پيش مىکشد |
|
نمىچسبى به دل ضايع مکن صمغ و کتيرا را٭ |
|
|
رک: پريشان کردهاى زلف دو تار را... |
|
|
|
٭ صبا از من بگو يار عبوساً قمطريرا را |
........................... (روحانى) |
|
نمىداند کجا به کجاست (عا). |
|
|
نظير: از نرخ لوبيا آگاه نيست |
|
'نمىدانم' راحت جان است |
|
|
نظير: 'بلد نيستم' راحت جان است |
|
ننگ امير و مرگ فقير صدا ندارد |
|
|
رک: مرگ فقرا و ننگ اغنياء صدا ندارد |
|
ننگ بزرگان و مرگ فقيران صدا ندارد |
|
|
رک: مرگ فقرا و ننگ اغنياء صدا ندارد |
|
ننهام خودش شوهر دارد کى از حال من خبر
دارد! |
|
|
نظير: |
|
|
سير از گرسنه خبر ندارد و سواره از پياده |
|
|
ـ تندرستان را نباشد درد ريش (سعدى) |
|
ننهام گفته کار زوردار نکنم! |
|
ننهٔ خانمِ شُلهپَز هم اينکار را مىکند! |
|
|
نظير: ننه صمد هم اينکار را بلد است |
|
ننهٔ صمد هم اين کار را بلد است! |
|
|
نظير: ننهٔ خانمِ شُلهپَزْ هم اينکار را بلد است |
|
ننه ننه پستان! ـ پستان برود گورستان! |
|
|
در مورد فرزندان ناسپاسى گويند که حق شير مادر را نگاه ندارد و به او بىحرمتى کنند. |
|
ننه مفتکى به بابا سلام نمىکند |
|
|
رک: نان بده، فرمان بده |
|
ننه، ننه موذى، خدا داده رزق و روزى٭ |
|
|
٭ براى اطلاع از ريشهٔ اين مَثَل رجوع شود به تمثيل و مثل، ج ۱، تأليف سيدابوالقاسم انجوى شيرازى، ص ۱۵۸ |
|
ننه، ننه! يک اشرفى پيدا کردم ـ پس کو؟ ـ گم کردم! (عا). |