سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
اهمیت کتاب از حیث سبک و انشاء و زمان تحریر آن
اين کتاب از حيث سبک، کاملاً پيرو سبک بلعمى است، و تمام مزايائى که در سبک دورهٔ اول است در اين کتاب نيز هست و از حيث استعمال لغات و ترکيبات فارسى و کمى لغات عربى بر بلعمى مزيت و رجحان دارد و علت اين کم بودن لغات عربى نيز واضح است، زيرا در آن دوره هر قدر مؤلف يا مترجم سادهتر چيز مىنوشته و نظر او بهسوى عامهٔ خلق زيادتر متوجه بوده است ناچار لغات عربى کمتر در آن کتاب راه مىيافته است چنانکه دربارهٔ نثر بلعمى نيز همين معنى را ياد کرديم و گفتيم که يکى از علل کم بودن لغات عربى و نبودن صنايع و تکلفات ادبى در نثر بلعمى همانا لزوم ساده بودن کتاب و متوجه بودن مترجم به ميزاندرک و ذوق عامه بوده است - و در کتاب ما نحن فيه نيز همين معنى راه يافته است، و چون موضوع کتاب خود افسانهاى عاميانه است ناگزير بيش از تاريخ بلعمى بايستى عاميانه و همهکسفهم نوشته شده باشد و از اين راه طبعاً لغات عربى در آن کمتر است. | |||
باز به همان سبب که ذکر شد لغاتى از مصطلحات و تلفظات عوام در آن کتاب ديده مىشود که در کتابهاى قديم و در ادبيات فارسى نظير آنها را نيافتهايم، و از قضا امروز همان الفاظ هنوز زبانزد عوام است و در لفظ قلم وارد نشده است و ما چند نمونه از اين قبيل الفاظ و لغات اينجا ياد مىکنيم. | |||
زمان تأليف اين کتاب را نمىتوان از اواسط قرن پنجم پيشتر برد، و تا آخر اين قرن مىتوان پائين آورد - به چند دليل: يکى ذکر شاهنامهٔ فردوسي، ديگر ذکر نام عنصري، ديگر ذکر سلطانمحمود غزنوى (متوّفى به سال ۳۲۱ هجري) با قيد عبارت (رحمةالله عليه)، ديگر استعمال لغات و اصطلاحات چندى که خاص قرن پنجم است، از قبيل عبارت 'در باقى کردن' که گفتيم از مختصات کتب صوفيه است و در کتب متقدّمان آن طايفه ديده شده است و اين کتاب نخستين کتاب قديمى است که اين اصطلاح را مکرّر بهکار مىبرد، و در بلعمى و کتب قديم سامانى ديده نشد، و حتى بيهقى و گرديزى که در قرن پنجم تحرير شدهاند اين اصطلاح را ندارند. | |||
ديگر: لفظ 'در' که همهجا به عوض 'اندر' بهکار رفته است، و گفتيم که در قرن سوم و چهارم، لفظ 'در' موجود نبود و اصل اين کلمه 'اندر' بود. و اين تخفيف بار اوّل در شعر پيدا شد و در قرن پنجم از شعر وارد نثر گرديد و خود اين معنى (در صورتىکه بتوان به نسخه اعتماد کرد) مهمترين رهنماى شناختن زمان تحرير کتابهاى قديم فارسى است و در کتب قرن چهارم - به شرطى که گرفتار بىرسمى کاتبان نشده باشد - هيچجا کلمهٔ 'در' ديده نمىشود، و تا قرن پنجم نيز در بعضى ايالات ايران لفظ 'اندر' رايج است. چنانکه در تاريخ سيستان (۴۴۵-هـ) در قسمت قديم کتاب لفظ 'در' غير از يک يا دوبار که آن هم بدون شک از تصرّف کاتب است، موجود نيست. | |||
ديگر: جملهٔ 'قضا را' و 'از قضا را' که از استعمالات اواخر قرن پنجم است. | |||
ديگر: آوردن 'بود' بهجاى 'ببود' در مواردى که معنى گذشتن و رفتن و طى شدن از آن بخواهند و در کتب قديم پُر است چنانکه گويند: کار من ببود، يعنى کار من گذشت و طى شد - و اين کتاب نيز همهجا 'ببود' را به همين معنى استعمال کرده، ليکن در چند جاى عوض آن 'بود' بدون باء تأکيد آورده است که اگر از تصرف ناسخ نباشد تازگى دارد و دليل بر عدم قدمت کتاب است، چنانکه گويد: 'چون خاقان در پيش شاه اسکندر آمد او را بديد روى زرد شده و چشم برهم نهاده، خاقان گفت کار بود' يعنى کارش گذشته است. | |||
ديگر: 'دوست بداشتن' به معنى 'دوست گرفتن' يعنى عاشق شدن که طبرى و گرديزى قسم ثانى را همهجا آوردهاند، ولى اين کتاب 'دوست بداشتن' آورده و بىسابقه است، مثال: 'کنيزک در فرّ و شکوه و نيکوئى اسکندر نگاه کرد، شاه را دوست بداشت' يعنى شاه را به دوست گرفت و از وى خوشش آمد. | |||
ديگر: کلمهٔ 'خرابات' که در آثار قديم نيست جز در اصطلاح صوفيه و نخستبار در سخنان سنائى و ديگر عرفا ديده شد. | |||
ديگر: چيزى در کار کسى يا چيزى کردن: يعنى چيزى را به چيزى بخشيدن و گناهى را به سبب عملى عفو نمودن - و اين هم از اصطلاحات صوفيه و در کتب آن جماعت بسيار آمده است، و من بنده در طبرى و ساير کتب آن دو را نيافتهام و در اين کتاب آن را يافتم. مثال: | |||
'اميد آن دارم که گناهان بسيار ما را کَفّارَتْ آن باشد که چون ما از اين جهان بيرون شويم و اسکندرنامه بماند و بخوانند و از اين احوال ما يک بندهٔ خداى بشنود و آب در چشم آورد (۱) و دل او خوش شود، خداوند سبحانه و تعالى گناهان ما را در کار او کند' يعنى به خاطر او عفو کند. | |||
(۱) . گريه کردن در حين قصه و نقلگوئى بسيار قديمى است، ابنقتيبه در 'عيونالاخبار' جلد ۴ صفحهٔ ۹۱ چنين گويد: 'عَنَ عَلى بن هِشام قالَ: کانَ عِندنا بِمروقاصُّ يَقُصّ فيُبکنا، ثم يُخْرج بعد ذلک طُنبوراً صغيراً مِن کُمَّه فيضرب به و يُغَنّى وَ يقولُ: | |||
| |||
از اين عبارت متن و روايت ابنقتيبه و اسناد ديگرى که در دست داريم معلوم مىشود که از قديم سنتى بوده است که پاى نقل و شنيدن داستان از مردم گريه مىگرفتهاند و اين اشکريزى را ثواب مىدانستهاند - منتها نقال مروى بعد از گرفتن اشک طنبورى مىزده و شعرى مىخوانده و معتقد بوده است که 'با اين غم و تيمار بايد اندکى شادى کرد' و اين عبارت منقول يک بيت شعر دوازده هجائى فارسى است. | |||
ديگر: لفظ (شخص) بهجاى (مرد) ديگر (قول کردن) بهجاى پيمان کردن و عهد کردن، ديگر مترادفات لفظى و معنوى آوردن، مثال: 'او را پُسرى بود زيبا و باجمال' که جملهٔ 'باجمال' زايد و از جملهٔ مترادفات است که در اين عصر چنانکه بيايد موجود شده است و رفتهرفته قوّت يافته و رواج گرفته است. | |||
ديگر: آوردن لفظ 'چنين' و 'اينجا' به عوض 'ايدون' و 'ايذر' که در نشانهاى سبک تازه است - و بلعمى و حدودالعالم و غالب کتابهاى کهنه 'ايدون' و 'ايدر' را بر چنين و اينجا ترجيح دادهاند. | |||
ديگر: ذکر نام 'طفقاجخان' و 'ارسلانخان' و 'شهملک' و ديگر اسامى ترکى که صاحبان آنها در اواخر قرن پنجم مىزيستهاند. | |||
ديگر: استعمال 'جنگ' بهجاى 'حرب' که لفظ اخير از مختصات طبرى و تاريخ سيستان و گرديزى و ديگر متقدمان مىباشد. | |||
ديگر: عجايب ماندن بهجاى 'عجب داشتن و تعجّب کردن' مکرر بر مکرر. | |||
ديگر: درش: دريش: اندرش، بهجاى در او يا اندر او مکرر، و شايد 'اندرش' قديم باشد، زيرا در زبان پهلوى هم هست. | |||
ديگر: در پيش، بهجاى نزديک يا نزد به معنى قُربِ عربي، توضيح آنکه بلعمى و همشيوگان او همهجا در اين معنى لفظ 'نزديک' استعمال مىکنند چون: نزديک ملک رفت. نزديک من آمد، و هرگاه مضافالَيْه مکان باشد، لفظ 'نزديکان' نيز استعمال مىشود، چون: تا نزديکان شهر برفت، و در اواخر قرن پنجم و قرن ششم بهجاى 'نزديک' غالباً 'در پيش' استعمال مىکردهاند، و در اسکندرنامه اين کلمه به اينصورت ديده شد و بهتدريج تخفيف يافته 'پيش' استعمال شده است. | |||
ديگر: استعمال 'يک' بدون ياء تنکير نيز از ترکيبات رکيک و غيرمستعمل آن عصر و دليل تازه بودن تأليف است خواه معدود با ياء نکره باشد و خواه بدون آن، مثال: | |||
'گفتند يک دختر دارد که اندر جهان بهصورت او دخترى نيست ... گفت مىشنوم که يک دخترى دارى که او شبستان ما را بشايد' و قدما در اين مورد يکى دخترى و يا يکى دختر مىآوردند کمامّر. | |||
ديگر: دلخوشى دادن: اين کلمه هم با اين ترکيب قديم نيست و متعلق به قرن پنجم و ششم است و در قديم خوشدل کردن يا دلخوش کردن مىنوشتهاند، مثال: | |||
'شاه اسکندر از پارسائى که بود در ايشان نگاه نکرد و سر در پيش افکنده و ايشان را به زبان دلخوشى داد' در اين جمله (از پارسائى که بود) کهنه است اما (سر در پيش افکنده) و (دلخوشى داد) تازه است. | |||
ديگر: در باقى آمدن: به معنى رو به نقصان نهادن. از اصطلاحات صوفيه و از ترکيبات مشهور قرن ششم و اواخر قرن پنجم است - مثال: 'اسکندر از ارسطاطاليس پرسيد که خوردنى لشگر چهقدر مانده است، گفت شاها خوردنى در باقى آمده است' يعني: تمام شده يا رو به نقصان است. | |||
و در باقى کردن يعنى ترک کردن و صرفنظر نمودن که هم از مصطلحات متصوفه است، مثال: 'ايشان چون شنيدند زن فرستادن در باقى کردند' يعنى از فرستادن زن صرفنظر کردند. | |||
مثال ديگر: 'از تو بديع مىآيد که با دشمن چنين در ساخته خان و مان و پادشاهى هفتادساله در باقى کردهٔ' | |||
ديگر: هم چند بهجاى 'چند' يعنى 'به مقدار' و 'به اندازهٔ' از قيود مقدار - در نثر بلعمى تاريخ سيستان و گرديزى و هم شيوگان آنان (چند) به اين معنى مىآيد نه 'همچند' و در اسکندرنامه 'همچند' آورده است و لفظ 'هم' در اواخر قرن پنجم علاوه شده است مثال: 'هر يکى از آن موران همچند سگى بود' يعني: به اندازهٔ سگي. | |||
ديگر: ايراد جمله به طرز تازي، يعنى مقدم داشتن فعل بر ديگر اجزاء جمله، مثال: 'شاه سر بر زمين نهاده و گفت اى خداى داناى پروردگار توانا نکردى هيچکس را در جهان بهرهمندتر از اين بنده ...' و چنانکه گفتيم اين شيوه را بيهقى هم زياد بهکار برده است. | |||
ديگر: کم از: بهجاى لااقل که امروز در مورد ذکر کمترين توقع آورند. اين اصطلاح در کتابهاى دورهٔ اول مانند بلعمى و تاريخ سيستان و التفهيم و امثال آنها نيافتيم، و قديمترين محلّى که از اين اصطلاح نشان يافتهايم 'اسکندرنامه' است، مثال: 'پس شه ملک گفت اى شهريار روى زمين کم از برگى نباشد که به لشکرگاه فرستم، و شاه فرمود که البته رنج تو نخواهم.' | |||
سعدى گويد: | |||
| |||
ديگر: افزودن کلمهٔ 'بهغايت' در موارد تأکيد بر سر کلمهٔ 'سخت' به خلاف متقدمان چه در قديم ديديم که کلمات: سخت، عظيم، نيک، صعب، در مورد تأکيد متداول بود، و بارى لفظ 'بهغايت' تازه است و در قرن پنجم پيدا شده و اسکندرنامه جديد را با قديم ترکيب کرده است. مثال: | |||
'اين دختر که زن شاه بود نام او ستاره، سخت به غايت باجمال و لطيف بود.' و رفتهرفته کلمهٔ مزبور تنها مورد استعمال پيدا کرد و در اين کتاب هم به حدّ وفور آمده است. | |||
ديگر: آوردن 'قماشات' جمع قماش که در قابوسنامه هم ديديم و تازه است. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست