جامعهشناسان، کجروىهاى اجتماعى و ناهنجارىهاى شخصيتى را زاده ناسازگارىهائى مىدانند که بين فرد و جامعه يا در درون سازمانهاى مختلف جامعه پديد مىآيد. اينگونه ناسازىها را مىتوان به دو گروه تقسيم کرد:
|
|
|
|
ناسازگارى جامعه با ارگانيسم انسانى
|
|
ارگانيسم انسانى در فرآيند اجتماعى شدن، مجبور به پذيرش پارهاى از قيد و بندها است. البته شخص بر اثر انعطاف فوقالعاده که دارد مىتواند، خود را براى تحميلات زندگى اجتماعى آماده مىسازد؛ اما اگر تحميلات و فشارهاى زندگى بسيار شديد و يا ناگهانى باشد، بيم آن مىرود که ارگانيسم انسانى را از روال طبيعى خود منحرف و دستخوش کجروى کند. هنجارهاى فرهنگى که مانع فعاليت طبيعى ارگانيسم شوند، پيامدهاى ناخوشايندى به بار مىآورند.
|
|
در فلسفه هند اساس مکتب براهماچارپا (Brahhamacharya) بر پرهيز از امور نفسانى براى وصول به هدف و مهار احساسات متکى است. مهماتماگاندي در معناى مرسوم اين مکتب مىگويد که براهماچاپار عبارت از کنترل بر اعمال شهوانى و در اصطلاح هندى يعنى 'تجرد در عين تأهل' است. بدين معنى که شوهر در حالى که نهايت احترام و عزت را براى همسر و حقوق او قائل است، از توسل به اعمال شهوانى پرهيز مىکند و اجازه نمىدهد ديو شهوت حتى يک بار او را بفريبد. او اضافه مىکند که بيشتر پيروان اين مکتب براى رسيدن به هدف، شکست خوردهاند، ديوانه شدهاند و يا ظاهر رنجورى يافتهاند.
|
|
مهماتما گاندى (۱۹۴۸-۱۸۶۹م) رهبر و پيشواى سياسى و اخلاقى هند. گاندى به پيروى از اصل 'باشير مقاومت مکن' که از اندرزهاى عيسى (ع) است. به همميهنان خود مىگفت:
|
|
در راه درستى مبارزه کنيد و هرگز به اعمال زور و تشديد نپردازيد تا موفق شويد.
|
|
اعضاء قوم 'مانو (Manu)' نيز که در گينه نو بهسر مىبرند، موافق هنجارهاى فرهنگى خود، عشق جنسى را پست و شيطانى مىشمارند، و فقط گاهى بهمنظور توليدمثل به آميزش جنسى تن مىدهند. از اين رو دستخوش محروميتها و زدگىها و اختلالهاى روانى فراوان هستند، در صورتىکه بوميان جزاير 'تروبرى ياند' (Trobriand) که عشق جنسى را با شوق و ذوق مىپذيرند، بهندرت به چنان بلياتى دچار مىشوند.
|
|
|
اگر در جامعهاى معيارهاى ناسازگار و متضادى حاکم باشد، بىگمان اعضاء آن گرفتار کشاکش نيروهاى مخالف درونى جامعه قرار مىگيرند. تعارض ميان هنجارهاى فرهنگى جديد و قديم که معمولاً در دورههاى مختلف بهويژه در بحرانهاى اجتماعى پديد مىآيد و نيز اختلالات هنجارى که بين فرد و فرهنگ مسلط جامعه ايجاد مىگردد، همه از جمله عواملى مىباشند که افراد را سرگشته و پريشان حال مىگردانند.
|
|
در ايالات متحده آمريکا اختلاف فرهنگ اصلى آمريکائى با فرهنگ خاص فرقه 'مورمون' (Mormon) اعضاء اين فرقه را گرفتار اختلالات بسيار کرده است. مثلاً مىگسارى در فرهنگ آمريکائىها ناروا نيست؛ ولى در فرهنگ مورمون اکيداً ممنوع است. از اين رو بسيارى از مورمونها بر اثر اين ناسازىهاى فرهنگي، چه بسا از هنجارهاى خودى تبعيت نمىکنند و بادهگسارانى دو آتشه از کار در مىآيند.
|
|
بسيارى از مردمشناسان آمريکائى از جمله 'مارگات ميد' (M.Mead 1919-1967) تأکيد مىکنند که انواع ناسازگارىها به شدت در ارکان زندگى آمريکائى رخنه کرده و تضادهائى را در شخصيت کودکان پديد آورده است. خانم 'روث بنه ديکت' (R.Beneedict 1877-1925) مردمشناس ديگر آمريکائى نيز اضافه مىکند که نوجوانان آمريکائى عموماً دستخوش نوعى ستيزه روانى (Mental Conflict) هستند؛ زيرا معمولاً در آستانهٔ بلوغ با دو فشار متضاد روبهرو مىشوند؛ از سوئى جامعه با وساطت خانواده خواهان آن است که نوجوانان مستقل شده و از تسلط خانواده بيرون آيند و از سوى ديگر از او توقع دارند که مانند گذشته مطيع و تسليم پدر و مادر و معلم باشند (Good، ۱۹۹۱:۱۸۳).
|
|
'کارن هورناى (K.Horney 1885-1925)' روانشناس آلمانى و پيرو روانکاوى فرويد (Freud) معتقد است که انسان آمريکائى خود را در کام نيروهاى متضاد مىيابد، مثلاً از طرفى جامعه از او انسان دوستى و محبت مىخواهد و از طرفى او را به فکر و عمل فردى و خودپرستى تشويق مىکند. جامعه به اقتضاء توليد اقتصادى روزافزون خود، فرد را بهسوى فزونخواهى سوق مىدهد؛ ولى وسايل کافى رسيدن به آرزوها را در اختيار او قرار نمىدهد.
|