|
|
آزمودنیها از همان مراحل اولیه کار یعنی با پاسخ دادن به آگهی روزنامه و اعلام موافقت برای شرکت در تحقیق در دام افتاده بودند. موافقت آنان نوعی قرارداد ضمنی برای همکاری با آزمایشگر، پیروی از دستورات شخص مسئول، و ادامه کار تا پایان آن بود. معمولاً ما این مطلب را دستکم میگیریم که زیر پا نهادن موافقت قبلی و عول از وعده ضمنی خود برای همکاری تا چه اندازه دشوار است. بهعلاوه، فردی که در چنین موقعیتی میخواست موافقت خود را زیر پا بگذارد با تعارضی شبیه وضع آزمودنیهای تحقیقات آش روبهرو میشد. مخالفت آزمودنی در آزمایش اش این تلویح را که داشت که وی گروه را فاقد صلاحیت میداند. در موقعیت آزمایشی میلگرام، مخالفت آزمودنی به معنی متهم کردن خود آزمایشگر به عدم صلاحیّت بدجنسی، و ستمگری است، و این خود نیروی بس قویتری در جهت تسلیم و ادامه کار فراهم میآورد.
|
|
بین دو آزمایش وجوه مشترک دیگری هم وجود دارد. در آزمایش اش حضور یک مخالف دیگر کافی بود تا طلسم شکسته شود و آزمودنی استقلال خود را مجدداً بهدست آورد. در آزمایش میلگرام نیز وضع مشابهی پیش میآید. در یکی از گونههای این آزمایش، آزمایشگر از دو همدست دیگر نیز استفاده کرد. این دو نفر نیز بهعنوان آزمودنیهائی که قرار است نقش معلم را بازی کنند معرفی شدند. معلم اول فهرست واژهها را برای یادگیرنده میخواند، معلم دوم به یادگیرنده میگفت که جواب وی درست بوده است یا نادرست، و معلم سوم (آزمودنی واقعی) ضربه برقی میزد. همدستها تا ضربه ۱۵۰ ولتی از دستورات اطاعت کردند، اما در این مرحله معلم اول به آزمایشگر اطلاع داد که مایل نیست کار را ادامه دهد. بهرغم اصرار آزمایشگر، معلم اول صندلی خود را ترک کرد و در گوشهای از اتاق نشست. بعد از ضربه ۲۱۰ ولتی معلم دوم هم دست از کار کشید. در این موقع آزمایشگر روبه آزمودنی کرد و از او خواست که به تنهائی ادامه دهد. در چنین شرایطی تنها ۱۰ درصد آزمودنیها مایل به ادامه کار بودند (میلگرام، ۱۹۷۴، صفحات ۱۰۵-۱۰۷). در اینجا مخالفانی که همدست آزمایشگر بودند نه فقط بیشترین بار مسئولیت عدم اطاعت را بر دوش میکشند، بلکه در نقش سرمشق برای آزمودنیها نیز عمل میکنند.
|
|
|
آزمودنیهای میلگرام فکر میکردند که به اعمال خشنونتآمیز دست میزنند، اما چندین ضربهگیر وجود داشت که با واقعیت یاد شده را از نظر مخفی نگه میداشت و یا تجربه بیواسطه آن را تضعیف میکرد. مثلاً، یادگیرنده در اتاقی دیگر و دور از دید آزمودنی بود و قادر نبود با صدای خود با دیگران ارتباط برقرار کند. میلگرام گزارش میدهد که اگر یادگیرنده و آزمودنی هر دو در یک اتاق باشند میزان اطاعت از ۶۵ درصد به ۴۰ درصد تنزّل مییابد. اگر آزمودنی مجبور باشد شخصاً از قرار گرفتن دستهای یادگیرنده بر روی صفحه ضربه برقی اطمینان حاصل کند، میزان اطاعت به ۳۰ درصد تنزّل میکند. هر چه آزمودنی تجربه بیواسطهتری با قربانی خود داشته باشد، یعنی هر چه ضربهگیرهای کمتری بین شخص و نتایج اعمال او وجود داشته باشد، میزان اطاعت نیز کمتر خواهد بود.
|
|
| 'وای، خدای من! داشتم سعی میکردم با شما تماس بگیریم خانم کرنی، اما بهنظرم اشتباهاً تکمه جنگ جهانی سوم را فشار دادم' .
|
|
|
دور بودن شخص از عمل خشونتآمیز نهائی، معمولترین ضربهگیر شناخته شده در موقعیتهای جنگی است. از اینرو، آدولف آیشمن بر این نکته تأکید میکرد که وی مستقیماً مسئول کشتن یهودیها نبود، بلکه فقط بهطور غیرمستقیم ترتیب مرگ آنها را میداده است. میلگرام آزمایشی به قیاس از مفهوم 'حلقهای در یک زنجیره' ترتیب داد، به اینصورت که از آزمودنی خواست تا اهرمی را بکشد که با کشیده شدن آن معلم دیگری (یک همدست آزمایشگر) میتوانست به یادگیرنده ضربه برقی بزند. در این شرایط، میزان اطاعت بسیار افزایش یافت و ۹۳ درصد آزمودنیها تا پایان سلسله ضربهها کار را ادامه دادند. در چنین موقعیتی آزمودنی میتواند تقصیر را به گردن فردی بیندازد که مسئول ضربه زدن است. توجه داشته باشید که باز هم آزمودنی به سرمشقی دسترسی دارد اما در این مورد رفتار سرمشق بهطور ضمنی دلالت بر این دارد که هیچ مشکلی در کار نیست.
|
|
دستگاه مولد ضربه برقی، نقش آخرین ضربهگیر را داشت - یک 'کارگزار' مکانیکی و غیرانسانی که کار آن ضربه زدن بود. تصور کنید اگر از آزمودنیها خواسته میشد یادگیرنده را با مشت بزنند میزان اطاعت تا چه اندازه تنزّل میکرد. کردارشناسان نشان دادهاند که گونههائی از حیوانها بهطور فطری مجهّز به بازدارندههائی هستند که مانع از تهاجم هلاکتبار میشوند. برای مثال، اگر دو حیوان از یک گونه در حال جنگیدن باشند در صورتیکه یکی از آنها با نشان دادن رفتار صلحطلبانه 'تسلیم' شود حیوان دیگر فوراً حمله را متوقف میکند. گونه ما (انسان) تکنولوژی خاصّی ایجاد کرده است که به ما اجازه میدهد انسانهای دیگری را که در فاصله دوری از ما قرار دارند به طریق کنترل از راه دور نابود کنیم و به این ترتیب خود را از هرگونه علایم بازدارنده که قربانیان میفرستند بر کنار نگهداریم و این وسایل ایمنی را که بهطور فطری در برابر انهدام خویش داریم بیاثر سازیم (لورنتس، ۱۹۶۶). هر چند همه در این نکته اتفاقنظر داریم که کشتن هزاران انسان از طریق فشار دادن تکمه شلیک یک مشوک هدایتشونده، عملی بسیار زشتتر از کشتن یک فرد با یک سنگ است، یافتههای میلگرام نشان میدهند که باز هم از نظر روانشناسی فشار دادن تکمه آسانتر است. آری، ضربهگیرها چنین اثراتی دارند.
|
|
|
یک عامل بارز در آزمایش میلگرام حضور یا نظارت مداوم آزمایشگر است. وقتی آزمایشگر اتاق را ترک میکرد و دستورهای خود را تلفنی صادر میکرد، میزان اطاعت از ۶۵ درصد معمول به ۲۱ درصد میرسید (میلگرام، ۱۹۷۴، صفحات ۵۸ - ۶۲). بهعلاوه، از میان آزمودنیهائی که تحت این شرایط بهکار ادامه دادند چند تن 'تقلّب کردند' و بیآنکه چیزی به آزمایشگر بگویند ضربههائی خفیفتر از آنچه در دستور آمده بود به یادگیرنده زدند.
|
|
|
مهمترین عامل ایجادکننده اطاعت داوطلبانه از آنگونه که مورد بحث ما بوده قبول یک ایدئولوژی مسلط از سوی فرد است. این ایدئولوژی به اقتدار فرد مسئول رسمیت میبخشد و پیروی از دستورات او را توجیه میکند. مأمورانی مانند آیشمن که در آلمان نازی از دستورات پیروی میکردند به شعار 'آلمان بالاتر از همه' ، و به تبع آن به حقانیت دستورات صادره بهنام آن شعار اعتقاد داشتند. سربازان آمریکائی نیز که در ویتنام از دستورات تیراندازی بهسوی غیرنظامیان دشمن اطاعت میکردند پیشاپیش خود را تسلیم این عقیده کرده بودند که امنیت ملی مستلزم اطاعت بیچون و چرا از دستورات نظامی است.
|
|
این ایدئولوژی مسلط در آزمایشهای میلگرام عبارت بود از 'علم' که به دستورات بسیار نامتعارف حقانیّت میبخشید. برخی از معتقدان آزمایشهای میلگرام گفتهاند که تحتتأثیر وجهه آزمایش علمی بود که افراد تن به اطاعت میدادند وگرنه چنین نمیکردند. در واقع، وقتی میلگرام آزمایش خود را در یک ساختمان محقر و به دور از هرگونه رابطهای با دانشگاه ییل (Yale) انجام داد، میزان اطاعت از ۶۵ درصد به ۴۸ درصد کاهش یافت (میلگرام، ۱۹۷۴، صفحات ۶۶ - ۷۰). اما این انتقاد نکته اصلی را از نظر دور میدارد. در آزمایشهای میلگرام، وجهه علمی نه یک عنصر ساختگی و بیربط بلکه پخش لایفنکی از آزمایشها بود. در اینجا علم دقیقاً همان نقش حقانیت بخشیدن را دارد که 'امنیت ملی' در کشتارهای زمان جنگ یا 'برتری آلمان' در زمان نازیها داشت. این ایدئولوژی مسلط است که فرد را وادار میکند که از استقلال خود چشم بپوشد و آن را در خدمت هدفها و مقاصد یک سازمان اجتماعی بزرگتر قرار دهد.
|