|
در آلمان نازی از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵، میلیونها مردم بیگناه بهطور منظم در اردوگاهها بهدست مرگ سپرده شدند. عقل کل این کابوس، آدولف هیتلر (Adolf Hitler)، شایدیک هیولای ضد بشر بوده باشد، اما او به تنهائی نمیتوانسته است اینکار را انجام دهد. درباره کسانیکه عملیات روزمره را انجام میدادند، یعنی کسانیکه کورهها و اتاقهای گاز را میساختند، آنها را از آدمها پر میکردند، اجساد را میشمردند، و کارهای اداری لازم را انجام میدادند چه میتوان گفت؟ آیا همه آنها نیز هیولا بودند؟
|
|
هاناآرنت 'Hanna Arendt، سال ۱۹۶۳' که محاکمه جنایتکار جنگی نازی آدولف آیشمن (آدولف آیشمن ـAdolf Eichman) را گزارش کرده است، به این سؤال پاسخ منفی میدهد. بهنظر او آیشمن یک بوروکرات ناپرخاشگر، کندذهن، و عاری از ابتکار بود که خود را مهره کوچکی از یک ماشین میدانست. آرنت به کتاب خود درباره آیشمن عنوان فرعی گزارشی از پیشپاافتادگی شرارت داد و در آن چنین نتیجه گرفت که بیشتر 'مردان شریر' رایش سوم صرفاً مشتی آدمهای عادی بودند که از دستورات مافوق اطاعت میکردند. این نتیجهگیری را خیلی راحت نمیتوان پذیرفت زیرا بدین معنا نیز هست که هر یک از ما ممکن است قادر به انجام چنین زشتهائی باشیم و اینکه ماجرای آلمان نازی به آن اندازه هم که ممکن است ما تصور کنیم چیزی ورای وضع و حال عادی انسان نبوده است. در واقع، دلبستگی ما به تبیین 'هیولائی' آن بلای عظیم به وضوح در شدت حملاتی که به آرنت و نتیجهگیریهای وی شده است نمایان است. آیا اطاعت از مرجع قدرت ممکن است واقعاً تا این اندازه در مردمان عادی قوی باشد؟
|
|
احتمال وجود چنین وضع وحشتباری در سلسله مطالعات جنجالآفرین و مهمی که بهوسیله استنلی میلگرام 'Stanley Milgram' ، سال ۱۹۶۳، ۱۹۷۴) انجام شد مورد بررسی قرار گرفت. تعدادی زن و مرد معمولی از طریق یک آگهی روزنامه دعوت شدند تا با دریافت ساعتی ۴ دلار در یک 'تحقیق مربوط به حافظه' شرکت کنند. پس از ورود آزمودنی به آزمایشگاه به وی گفته میشد که در این تحقیق نقش معلم را بازی خواهد کرد. آزمودنی میبایستی فهرستی از واژههای جفتی را برای آزمودنی دیگری بخواند و بعد حافظه 'یادگیرنده' را به این طریق بیازماید که واژه اول هر جفت را بگوید و از آزمودنی بخواهد که واژه دوم را از بین چهار کلمه که به او عرضه میشود انتخاب کند. هر بار که یادگیرنده مرتکب اشتباه میشد، آزمودنی میبایستی اهرمی را که یک ضربه برقی به یادگیرنده میزد فشار دهد.
|
|
آزمودنی نخست ناظر صحنه استقرار یادگیرنده در صندلی خاصی میشد که سیمهائی آن را به برق وصل میکرد و الکترودی هم به مچ دست یادگیرنده نصب میشد. سپس آزمودنی در اتاق مجاور در مقابل یک دستگاه مولّد ضربه برقی که صفحه جلوئی آن دارای ۳۰ کلید در یک خط افقی بود مینشست. هر کلید با یک ولتاژ معین مشخص شده بود و مقدار ولتاژ کلیدها از ۱۵ تا ۴۵۰ ولت متغیر بود. هر گروه از کلیدهای مجاور برچسبی داشت با دامنهای از 'ضربه ملایم' تا 'خطر: ضربه شدید' . با فشردن هر کلید زنگی به صدا درمیآمد و چراغهائی روشن میشد و نظریه ولتمتر به راست میچرخید. برای آشنائی آزمودنی با طرز کار دستگاه، و بهعنوان نمونه، یک ضربه ۴۵ ولتی از دستگاه مولد برق به او زده میشد. وقتی آزمایش شروع میشد آزمایشگر به آزمودنی دستور میداد پس از هر اشتباهی که یادگیرنده مرتکب میشود شدت ضربه برقی را در دستگاه ضربهزن یک درجه بالاتر ببرد (مراجعه کنید به شکل آزمایش میلگرام درباره اطاعت)
|
|
|
|
|
در واقع هیچگونه ضربه برقی به یادگیرنده زده نمیشد. یادگیرنده یک حسابدار ۴۷ ساله با خلق و خوی ملایم بود که برای ایفاء این نقش خاص آموزش دیده بود. وقتی او شروع به دادن پاسخهای نادرست میکرد و درجات ضربه برقی بالا میرفت صدای اعتراض او از پشت دیوار بین دو اتاق بلند میشد. وقتی ضربهها قویتر میشد، وی فریاد میزد و دشنام میداد. با وارد آمدن ضربه ۳۰۰ ولتی وی شروع به لگد زدن به دیوار میکرد، و در سطح بالاتری از ضربه (که با علامت 'ضربه فوقالعاده شدید' مشخص شده بود) دیگر به سؤالات آزمودنی جواب نمیداد و صدائی از او شنیده نمیشد. همانطور که شما هم حتماً انتظار دارید در این مرحله بسیاری از آزمودنیها به این شیوه زجرآور اعتراض میکردند و از آزمایشگر میخواستند که آزمایش را متوقف کند. اما آزمایشگر در صورت لزوم با درخواستهای مکرر آنان را به ادامه کار تشویق میکرد: 'لطفاً ادامه بدهید' ؛ 'آزمایشگر از شما میخواهد که ادامه بدهید' ؛ 'لازم است ادامه بدهید' و 'راه دیگری ندارید، 'باید ادامه بدهید' . میزان اطاعت از مرجع قدیت برحسب حداکثر مقدار ضربه برقی مورد استفاده از سوی آزمودنی قبل از امتناع وی از ادامه کار، اندازهگیری میشد.
|
|
|
|
|
(سمت چپ بالا) دستگاه 'مولد ضربه' که در آزمایش میلگرام درباره اطاعت بهکار رفت.
|
|
(سمت راست بالا) قربانی به 'صندلی الکتریکی' بسته میشود. (سمت چپ پائین) پیش از آغاز 'جلسه آموزش' یک ضربه برقی بهعنوان نمونه به یکی از آزمودنیها زده میشود. (سمت راست پائین) یکی از آزمودنیها از ادامه دادن آزمایش امتناع میکند. بیشتر آزمودنیها، صرفنظر از اینکه آزمایش را تا آخر ادامه دادند یا در یکی از مراحل از ادامه آن امتناع کردند، از نقشی که به آنها محول شده بود ناراحت بودند (اقتباس از فیلم اطاعت، توزیع شده توسط فیلم خانه دانشگاه نیویورک، ۱۹۶۵).
|
|
میلگرام مشاهده کرد که ۶۵ درصد آزمودنیها تا پایان کار به اطاعت ادامه دادند و تا آخرین درجه ضربه برقی (۴۵۰ ولت) پیش رفتند. هیچیک از آزمودنیها قبل از ضربه ۳۰۰ ولتی (مرحلهای که یادگیرنده به دیوار لگد میکوفت) کار خود را متوقف نساخت (نگاه کنید به شکل اطاعت از مرجع قدرت). این اطاعت ناشی از چه عواملی است؟
|
|
میلگرام معتقد است که استعداد اطاعت از مراجع قدرت برای زندگی جمعی چنان ضرورت دارد که احتمالاً در جریان تکامل در خمیره نوع انسان سرشته شده است. تقسیم کار در هر جامعه مستلزم این است که افراد از استعداد زیردست بودن برخوردار باشند و اعمال مستقل خود را بهگونهای هماهنگ سازند که در خدمت هدفها و مقاصد سازمان اجتماعی بزرگتر درآید والدین، نظام آموزشی، و سازمانهای کار همه اهمیت پیروی از رهنمودهای افرادی را که 'یک پیراهن بیشتر پاره کردهاند' به فرد در حال رشد میآموزند و از این راه توانائی اطاعت را بیشتر رشد میدهند. بنابراین، درک پدیده اطاعت در یک موقعیت خاص مستلزم درک و شناخت عواملی است که افراد را تشویق میکنند که از استقلال خود صرفنظر کنند و داوطلبانه بهصورت کارگزار یک نظام درآیند. پنج عامل از چنین عواملی در آزمایش میگلرام نقش مهمی بازی میکنند.
|
|
| تا مرحله ۳۰۰ ولتی، درصد آزمودنیهائی که مایل بودند ضربه زدن را ادامه دهند کاهش نیافت (اقتباس از میلگرام، ۱۹۶۳).
|
|
|
|
آزمایش میلگرام بهصورتی معصومانه بهعنوان آزمایشی درباره حافظه آغاز میشود و بهتدریج اوج میگیرد. هنگامیکه آزمودنیها از ادامه کار امتناع میکنند دیگر در دام افتادهاند. همینکه شروع به ضربه زدن و بالا بردن شدت ضربه برقی میکنند دیگر نقطه توقف طبیعی برایشان وجود ندارد. در واقع آزمایشگر چیز تازهای از آنها نمیخواهد جز اینکه به همان کار قبلی خود ادامه دهند. آنان برای متوقف کردن کار باید به این نتیجه برسند که قبول اینکار از همان اول اشتباه بوده است؛ بهعلاوه، هر چه دیرتر به فکر متوقف کردن کار بیفتند مشکلتر میتوانند بپذیرند که در سراسر مدتی که به آن کار ادامه دادهند در اشتباه بودهاند و بنابراین ادامه کار برایشان آسانتر مینماید. در نظر آورید که هرگاه آزمودنیها مجبور بودند کار را با ضربههای شدیدتر شروع کنند میزان اطاعت آنها چقدر کمتر میشد.
|