|
|
|
اجتماعىشدن فراگردى است که انسانها از طريق آن شيوههاى زندگى جامعهٔ خود را ياد مىگيرند، شخصيتى کسب مىکنند و آمادگى عملکرد بهعنوان عضو يک جامعه را پيدا مىکنند. از همان سنين کودکي، بچه از ديگران ياد مىگيرد که چه رفتارى از او انتظار مىرود و او داراى چه شخصيتى است.
|
|
مثال:
|
کودکى که نخستين بار پا به دبستان مىگذارد، نخستين تماس جديد خود را با يکى از عوامل رسمى اجتماعىشدن، برقرار مىسازد. اما حتى پيش از اين نيز، کودک از طريق روابط متقابل غير رسمى با اعضاء خانواده و همبازىهاى خود، تا اندازهاى اجتماعى مىشود. اگر کودک همان نوع رفتارى را بکند که از او انتظار مىرود، به احتمال زياد از اقبال و پاداش ديگران برخوردار مىشود. اما اگر کودک به شيوهاى مغاير با چشمداشتهاى گروه رفتار کند، احتمالاً با طرد ديگران روبرو مىشود.
|
|
|
نوع بشر به اندازهٔ کافى از غرايز لازم براى بقاء برخوردار نيست و براى آنکه از صحنهٔ بقاء بيرون رانده نشود، ناچار بوده است که وابستگى به همنوعان خود را فرا گيرد و به گونهاى با ديگران همکارى داشته باشد که بتواند حتى بنيادىترين نيازهاى خود را از اين طريق برآورده سازد. آنچه که همکارى و وابستگى متقابل بشرى را امکانپذير مىسازد، نظامى از الگوهاى رفتارى مکتسب است که همهٔ افراد متعلق به يک فرهنگ در آن سهيم هستند. اين الگوهاى رفتارى مشترک يا معيارهاى رفتار، هنجارها ناميده مىشوند. انسان از همان سنين کودکى هنجارهاى تصويبشدهٔ فرهنگى را فرا مىگيرد و در فراگرد اجتماعىشدن مىافتد.
|
|
مثال:
|
فرزندان انسان زندگى خود را بهگونهاى يکسره وابسته به پدر و مادر آغاز مىکنند، ولى بهتدريج که رشد پيدا مىکنند، از وابستگى آنها کاسته مىشود. آنها بهتدريج ياد مىگيرند که بسيارى از نيازهاى خود را بهدست خود برآورده کنند و بدينسان، از تعداد درخواستهاى خود از ديگران بکاهند. براى مثال، آنها همين که ياد مىگيرند که بدون کمک ديگران غذا بخورند و قضاى حاجت کنند، از تعداد درخواستهاى خود از پدر و مادر مىکاهند.
|
|
انسانها از طريق درونىساختن فراگرد اجتماعىشدن، ياد مىگيرند که چگونه بايد نيازهاى زيستى بنيادى خود را به شيوهاى از نظر اجتماعى قابلقبول، برآورده سازند. از اين طريق، نيازهائى چون تشنگي، گرسنگى و تمايل جنسي، به شيوههائى برآورده مىشوند که با باورداشتها، ارزشها و هدفهاى پذيرفتهشدهٔ فرهنگى مغايرت نداشته باشند.
|
|
مثال:
|
به ما ياد داده شده که، به شيوهاى قابلقبول براى جامعه، نيازهاى زيستى بنيادى خود را برآورده سازيم. براى مثال، ما ياد مىگيريم که در شبانهروز چند وعده غذا بخوريم و در هنگام غذا خوردن سروصدا از دهان خود بيرون ندهيم و غذاى نيمه جويده در دهان خود را به ديگران نشان ندهيم. در بيشتر فرهنگها تمايل جنسى با محدوديتهائى از نظر فرهنگى روبرو است و آزادى عمل مطلق جنسى در هيچ فرهنگى وجود ندارد.
|
|
| کنش متقابل زيستى و فرهنگى
|
|
فراگرد اجتماعىشدن از همان بدو تولد و در دورهٔ مراقبت از نوزاد آغاز مىشود. همچنان که مىدانيم، کودکان يکسره به افراد پيرامون خود وابسته هستند. براى آنها بايد ديگران خوراک، پوشاک و پناهگاه فراهم کنند. نياز آنها به عشق، محبت و تماس بدنى با ديگران، نيز به همينسان اهميت دارد. آزمايشها ثابت کردهاند که اگر ميمونها را از مادران خود دور کنند و در انزوا پرورش دهند، رشد بهنجارى نخواهند داشت. هرچند يک چنين آزمايشهائى دربارهٔ کودکان انسان انجام نگرفتهاند، اما همهٔ ما به تجربه مىدانيم که تحت يک چنين شرايطي، کودکان ما نيز از رشد معمولى خود باز مىمانند.
|
|
|
هدفهاى بنيادى فراگرد اجتماعىشدن عبارتند از:
|
|
۱. شخص بايد مهارتهائى را که براى زندگى در يک جامعه لازم هست، را ياد بگيرد.
|
|
۲. آدم بايد بتواند با ديگران بهگونهٔ مؤثرى ارتباط برقرار کند و توانائى خواندن، نوشتن و سخن گفتن را فرا بگيرد.
|
|
۳. آدمى بايد ياد بگيرد که نيازهائى جسمانى چون قضاى حاجت را به شيوهاى اجتماعاً مقبول برآورده سازد.
|
|
۴. فرد بايد ارزشها و باورداشتهاى بنيادى جامعه را ملکهٔ ذهن خود سازد.
|
|
|
انسان از طريق اجتماعىشدن ياد مىگيرد که خود را بهعنوان موجودى مستقل و جدا از ديگران باز شناسد. خود، داراى يک هويت شخصى است و ديگران در برابر آن واکنش نشان مىدهند. يک نوزاد در بدو تولد هيچ مفهومى از خود ندارد و آگاهى به هستى خود، در فراگرد اجتماعىشدن پديد مىآيد.
|
|
مثال:
|
ما همگى افراد مستقلى هستيم و هستىهاى جداگانهاى داريم. ما از طريق فراگرد اجتماعى شدن، ياد مىگيريم که به خود بهعنوان هستىهاى مستقل نگاه کنيم و دربارهٔ وجود خود ارزيابىهائى بهعمل آوريم. گهگاه، از خود شرمنده مىشويم، يا به خود افتخار مىکنيم و يا نگران خود مىشويم. (يک کودک نوزاد نمىتواند يک چنين ارزيابىهائى از وجود خود بکند.) ما ممکن است احساس کنيم که ديگران نيز به يک چنين چشمى به ما نگاه مىکنند و يا ممکن است چنين احساسى نکنيم.
|
|
|
|
|
فراگرد اجتماعىشدن در درون خانواده آغاز مىشود. خانواده نمايندهٔ تمامى جهان پيرامون کودکان است. تصويرى که کودکان از خود دارند، بستگى به اين دارد که اعضاء خانواده چه احساسى درباره آنها دارند. بدينسان، برداشت آنها از خود، جهان و مردم پيرامون آنها، يکراست تحت تأثير رويکردها و باورداشتهاى خانوادههاى آنها شکل مىگيرد. ارزشهائى که يک فرد مىپذيرد و نقشهاى گوناگونى که از او انتظار مىرود انجام دهد، نخست در چارچوب محيط خانواده آموخته مىشوند.
|
|
مثال:
|
از بررسىهاى گوناگونى که انجام گرفتهاند چنين استنباط مىشود که ميان طبقهٔ اجتماعى يک خانواده و اجتماعىشدن رابطهاى وجود دارد. والدين طبقهٔ کارگر نشان دادهاند که براى فرمانبري، انضباط، پاکيزگي، احترام به ديگران و سازگارى با معيارهاى سنتى رفتار، ارزش زيادى قائل مىشوند. اما خانوادههاى طبقهٔ متوسط نشان دادهاند که به انگيزههاى رفتار کودکان بيشتر از خود رفتار، تأکيد مىگذارند. کودکان طبقهٔ متوسط تشويق مىشوند که ابتکارى و مستقل عمل کنند و به دنبال پايگاه رهبرى باشند.
|
|
|
برخلاف جوامع ابتدائى که خانواده مسئول اجتماعىشدن اوليهٔ کودکان است، در جوامع پيشرفته اين مسئوليت به سازمانهائى رسمى چون مدرسه واگذار شده است. کودکان همين که به سن شش هفتسالگى مىرسند، مدرسه مسئول اصلى انتقال دانش انباشته و شيوههاى رفتار اجتماعى به آنها است. مدرسه بهعنوان يکى از عوامل عمدهٔ اجتماعىشدن، بر پايهٔ يک رشته قواعد بىچون و چرا، ساختار و سازمان مىگيرد.
|
|
مثال:
|
در جوامع پيشرفته، کودکان طبق قانون بايد چند سالى را در مدرسه تحصيل کنند. مدارس بهگونهاى ساختار گرفتهاند که کلاسهاى درجهبندى شده دارند و دانشآموزان پس از گذراندن موفقيتآميز درسهاى يکسال به کلاس بالاتر مىروند. اين نهادهاى آموزشى رسمى چندان اهميت دارند که ورود به بسيارى از مشاغل (همچون پزشکى يا قضات)، بستگى به تکميل موفقيتآميز يک دورهٔ آموزش رسمى دارد.
|
|
|
گرچه شايد هدف عمدهٔ گروه همسالان جنبهٔ تفريحى داشته باشد، اما پس از خانواده، همين گروه مهمترين عامل اجتماعىشدن بهشمار مىآيد. از آنجا که همسالان به نسبت برابر هستند، در مقايسه با اشخاص صاحب اقتدار، معمولاً از پايگاه يکسانى برخوردار هستند. گروه همسالان بهعنوان يکى از عوامل اجتماعى شدن، بيشترين نفوذ خود را در دورهٔ نوجوانى اعمال مىکند. در اين دوره، مورد پسند ديگران قرار گرفتن هدف اصلى نوجوانان مىشود و پذيرش و نمايش ارزشهاى گروه همسالان در پذيرش ارزشهاى اجتماعى از سوى فرد، نقش تعيينکنندهاى دارد.
|
|
مثال:
|
بسيارى بر اين عقيده هستند که نوجوانان جامعهٔ کوچکى براى خود مىسازند. از آنجا که نوجوانان عموماً وقت زيادى را به گروه همسالان اختصاص مىدهند، غالباً اصطلاحات و ارزشهائى متفاوت از آنِ جامعهٔ بزرگسالان پيدا مىکنند. محبوبترين نوجوانان هميشه کارآمدترين و سختکوشترين دانشآموزان نيستند. بلکه برعکس، نوجوانى که اصطلاحات پذيرفتهشده و لباس موردپسند و ارزشهاى خاص گروه همسال خود را بهکار مىبرد، بيشترين توجه دوستان را بهخود جلب مىکند.
|
|
|
در جوامع پيشرفته، رسانههاى همگانى نقش بسيار مهمى در فراگرد اجتماعىشدن دارند. مردم اين جوامع وقت زيادى را به خواندن کتاب، روزنامه و مجله، تماشاى تلويزيون و فيلم و شنيدن راديو اختصاص مىدهند. اين رسانهها با القاء اين احساس که آنچه انتقال مىدهند، همان بازتاب راستين جامعه است، هم مىتوانند هنجارهاى اجتماعى را تقويت کنند و هم مىتوانند آنها را مخدوش سازند. به هر روي، بايد اين نکته را در نظر داشت که رسانههاى همگانى تنها يکى از سرچشمههاى گوناگون تعيين هنجارهاى اجتماعى براى افراد جامعه، بهشمار مىآيند.
|
|
مثال:
|
رسانههاى همگانى بر اعضاء جوامع نوين تأثير ژرفى داشتهاند. جامعهشناسان در بررسى پيامدهاى تماشاى تلويزيون بايد اين نکته را در نظر داشته باشند که بيشتر کودکان، از سن سه سالگى تا شانزده سالگي، وقتى را که به تماشاى تلويزيون اختصاص مىدهند، بيشتر از وقتى است که سر کلاس درس مىگذرانند. اختصاص يک چنين وقت وسيعى به تماشاى تلويزيون، به اين رسانه در فراگرد اجتماعىشدن مهمترين نقش را بخشيده است.
|