|
کتابى ديگر در حکمت طبيعى است تأليف 'غياثالدين علىبن على اميران الحسينى الاصفهاني' که بهنام سلطان محمودبن ابوسعيدبن ميرزا ميرانشاهبن امير تيمور گورگان در سنهٔ ۸۷۹ تأليف کرده است (۱) . اين شاهزاده بعد از گرفتارى و قتل پدرش ابوسعيد در آذربايجان که بهدست اميرحسن آققوينلو صورت يافت در خراسان به تخت نشست و به سبب خلاف امرا به ماوراءالنهر افتاد و در بدخشان به پادشاهى نشست و پس از فوت برادرش ميرزا سلطان احمد به سمرقند آمد و به پادشاهى ماوراءالنهر برقرار گرديد و در سنهٔ ۹۰۰ هجرى در سن چهل سالگى بدرود حيات گفت و چون چند کرت از بدخشان به حدود 'کافرستان' لشگر کشيد او را غازى لقب داده بودند.
|
|
(۱) . شرح حال اين مرد فاضل را در تواريخ مربوط به تيموريان بهدست نياورديم و ظاهراً شيعه بوده است، رجوع شود به مقدمهٔ 'نتيجهٔ چهارم' از سبک بين بين.
|
|
اين کتاب موسوم است به 'دانشنامهٔ جهان' در ده فصل و بيست اصل و چهار نتيجه و خاتمه، و يک دوره علوم طبيعى را بعد از شرح مبدأ خلقت عقل و نفس به مذاق مشائيان شرح داده و بسيار موجز و ساده و آسان و استادانه تحرير شده است و از قسمتهاى طبيعى 'گوهر مراد' تأليف لاهيجى روانتر و فصيحتر است و بهکار آموزش دبيرستانها مىآيد.
|
|
اين کتاب عزيزالجواد در اصل و بيناد از حيث سادگى و ايجاز به شيوهٔ متقدمان است، اما از حيث افهام مطلب و روشنگرى و سهولت بيان در عالم خود تازه و از ايجازهاى مخل و رمز و تعقيد که از مختصات کتب علمى قديمى است خالى مىباشد ـ و نيز اصلاحاتى از نثر معاصر در آن يافت مىشود از قبيل 'بهقدر' بهجاى 'قدري' (۲) و تطابق صفت و موصوف در حال اضافه به قاعدهٔ عربى زيادتر از ادوار قبل و استعمال جمعهاى تازى بهجاى جمعهاى فارسى بر لغات تازى و آوردن ماضى نقلى با حذف ضمير و استعمار 'بعضى از' زيادتر از قديم و از اصطلاحات کهنه از قبيل 'چنانچه' خواه در مورد تشبيه و تمثيل و خواه در مورد شرط و جملهٔ شرطيه که بزعم برخى اول را بايد 'چنانکه' و ثانى را 'چنانچه' آورد. و نيز در اين کتاب از جمله نکاتى که ديده شد آن است که فعل 'ماندن' به صيغهٔ متعدى که در زبان قديم دري، زياد بهکار برده مىشد و رفته رفته از قرن هفتم به بعد بسيار نادر و کمياب گرديد چنانکه امروز به کلى از بين رفته است در اين کتاب صفحهاى از آن خالى نيست.
|
|
(۲) . سبب آن بود که چون آفتاب بر آن کورها تابد بهقدر گرم گردد و لطافتى پديد شود 'يعنى قدرى گرم گردد' از دانشنامهٔ جهان.
|
|
|
نمونهاى از کتاب دانشنامهٔ جهان
|
|
'بايد دانست که همچنانچه استحالت و تبديل در جسم عناصر واقع است همچنين استحالت عناصر در کيفيت ـ يعنى در حرارت و برودت و رطوبت و يبوست نيز واقع است چنانچه ديده مىشود که دو جسم که مثل يکديگر هستند در طبيعت هرگاه که ايشان را سخت بر هم بسايند گرم مىشوند و آن جسم چنين گرم شده را 'محکوک' گويند و هرگاه که جسمى ترا بسيار بجنبانند سخت آن جسم گرم مىشود و مؤيد اين مقال است اينکه محمد مسعودى که يکى از اهل حکمت است در رساله خود آورده که در آخر جوزا در بيابانى که ميان بلخ و مرو است من ديدم که فتيلهاى مشعله چرب کرده بودند و دربار شتر مانده از غايت گرمائى که در آن بيابان بود از تابش آفتاب و حرکات پيوسته که فتيلها را پيدا مىشد از رفتن شتر آتش درون فتيلها در گرفته دود برمىآمد و چون از جوال برون آوردند شعل زد و بسوخت' (نقل از ورق ۱۲ نسخه خطي، دانشنامهٔ جهان).
|
|
در اين چند جمله ديده مىشود که (همچنانچه) بهجاى همچنانکه آورده و جائى که امروز بعضى خردهگيران 'چنانکه' مىآورند 'چنانچه' آورده است و به متقدمان اقتدا کرده و آنجا که امروزيان 'چنانچه' مىنويسند 'هرگاه' نوشته است و فعلهاى ماضى نقلى را مانند 'آورده' که بايد 'آورده است' مىگفت زياد استعمال نموده است و پيش از آن قرينهاى نيست که به موجب آن قرينه در اين فعل ضمير حذف شده باشد و اين شيوهٔ معاصرين او بوده است و بالأخره فعل 'مانده' که گيود 'دربار شتر مانده' به صيغهٔ متعدى است يعنى گذاشته و اين فعل در اين کتاب تقريباً در هر صفحه آمده است و حال آنکه در کتب معاصرين او کمتر مىبينيم، و از اين روى معلوم مىشود که نويسنده خود از مردم بدخشان و ترکستان بوده است زيرا سابقه داريم که زبان درى در اصل از آن صقع يعنى از 'سغد' و ماوراءالنهر به ساير بلدان راه يافته است و اين فعل هم از مختصات زبان درى است و مردم عراق فعل 'ماندن' را به صيغهٔ لازم استعمال مىنمايند مانند امروز ولى هنوز در ترکستان و قسمتى از طخارستان و افغانستان به شيوهٔ قديم فعل مذکور به صيغهٔ متعدى استعمال مىگردد و کتاب 'دانشنامهٔ جهان' هم يا در بدخشان و يا در سمرقند تأليف شده است.
|