|
|
|
از اکابر علما و فضلاء و ادباى آن عصر است، و در دربار تيموريان معزّز بوده و در تفت يزد و باغ و مزرعهاى داشته است وى در فن معما و حساب جُمل و علم اعداد تأليف دارد و از آن جمله 'کنهالمرد فِى فَنْ وِفقْ الاعداد' و رسالهٔ مفصل 'الحُلل المطرّز فىالمعمى و اللّغز' است در اوقاتى که شاهزادهٔ فاضل و ادب دوست ابراهيم سلطانبن شاهرخبن امير تيمور در فارس و اصفهان حکومت داشت شرفالدين غالباً در دربار او تردد مىکرد و شاهزاده از او درخواست تا تاريخى در مقامات امير تيمور بنويسد و او 'ظفرنامهٔ تيموري' را که از کتب معروف فارسى است با قتفاى ظفرنامهٔ نظامالدين شامى تأليف کرد، و در سنهٔ ۸۲۸ به پايان آورد. وفات شرفالدين على در شهر يزد قصبهٔ تفت سنهٔ ۸۵۸ و به قول صاحب روضاةالجنات در ۸۳۰ اتفاق افتاد.
|
|
|
ظفرنامه کتابى است بالنسبه بزرگ و يک مرتبه در کلکته به طبع رسيده است (گويند مقدمهٔ مفيدى داشته است و در تاريخ مغول ولى حقير آن را نيافتهام) اين کتاب به شيوهٔ قديم به تقليد نثر جهانگشاى جوينى نوشته شده است و در اين عصر شرفالدين را بايد محيى نثر فنى شمرد و شايد از برکت او بود که بار ديگر سبک قديم به روى کار آمد، بالجمله شرفالدين در اين کتاب داد سخن داده و بسيار در نزد معاصران مستحسن افتاده است.
|
|
دولتشاه گويد:
|
'مولانا شرف به وقت پيرى به التماس شاهزاده آن کتاب را تأليف نمود و به ظفرنامه موسوم ساخت و فضلاء متفقاند که در آن تاريخ مولانا داد فصاحت و بلاغت داده است و آل و احفاد و ذريت صاحبقرانى را تا دامن قيامت به سعى پسنديدهٔ آن بزرگوار نام و مآثر باقى است و الحق صافتر از آن تاريخ از فضلا هيچکس ننوشته است، اگرچه پرکارتر نوشتهاند، اما طرفه مجموعهاى است ظفرنامه و از تکلفات زايد دور و به طبايع نزديک گويند که در مدت چهار سال مولانا روزگار صرف نمود تا آن تاريخ با تمام پيوست و ابراهيم سلطان نيز اموال صرف کرد و تاريخى که بخشيان (بخشىها مانند ضباط بودهاند) و روزنامهچيان در روزگار امير بزرگ ضبط نموده بودند از خزاين سلاطين از ممالک جمع مىنموده و از بعضى مردمان عدل و معمّر ... تفحص و تحقيق مىنمود (۱) و آن تاريخ مبارک بر نهج صدق و راستى به اتمام پيوست' (تذکرهٔ دولتشاه: ص ۳۷۹).
|
|
(۱) . چنانکه قبل از اين نوشتيم و به تصريح عبدالرزاق بن اسحق مؤلف مطلعالسعدين و صاحب حبيب السير اول کسى که تاريخ امير تيمور را نوشت مولانا نظامالدين شامى بود و گويد هرکسى تاريخ تيمور را نوشته از او نقل کرده است و اتفاقاً عين عبارات ظفرنامهٔ نظام شامى در ظفرنامهٔ شرفالدين نقل شده است به اين دليل شرحى که دولتشاه مىنويسد خالى از لاابالىگرى و گزاف نيست!
|
|
ظفرنامه مرجع غالب تواريخى است که بعد از او در ايران نوشته شد چون 'روضةالصفا' و 'حبيبالسير' و غيره و غالباً عبارات را با حذف و اصلاحى نقل کردهاند و در دورهٔ صفويه به موجب اسنادى که در دست داريم ظفرنامه اسباب دست بيشتر منشيان و مترسلان بوده است و همه از اين کتاب تقليد مىکردهاند منجمله رقعهاى است که 'آصفخان' از بزرگان امرا و فضلاء دربار تيموريان دهلى و معاصر اکبر به حکيم ابوالفتح (که حکيم رکنا معروف باشد) نوشته و حکيم مزبور در جواب آصفخان مىنويسد (رجوع شود به رقعهٔ حکيم ابوالفتح).
|
|
|
جواب رقعه ننوشتن، به شما نوشتن آسان نبود، حالا که از نظم و نثر نگارستانى ترتيب داده به خجالت دوستان روانه کردهايد جز اين صرفهٔ کار خود نمىدانيم که هم نامهٔ تو به تو وافرستم، تاکسى در برابر هر فقرهٔ نثرش بدر سراى مولانا شرفالدين على يزدى به کديه روم و تا چند در عوض هر بيت مثنويش به خانهٔ شيخ گنجه به دريوزه دوم، دريغا اين تَکُدو (۲) جز خجالت ثمرهاى و کاشکى اين تکاپوى را جز شرمسارى نتيجهاى مترتب بودي.
|
|
همى ترسم از ريشخند رياحين |
|
که خار مغيلان ببستان فرستم |
|
|
(۱) . نقل از جنگى قديمى متعلق به نگارنده
|
(۲) . کذا فىالاصل و امروز (تک و دو) گويند و نويسنده آن را ترکيب کرده است.
|
|
بهبود آن است که از اين وادى خود را در گذرانم و در عُرفيّات سخن گويم، نمىدانم مبارکباد فتحى که به تازگى به مشارکت ياران و دوستان کردهاند مماشاة کرده تقديم کنم، يا تهيهٔ فتحالباب ملکى که در آن بزعم من بىشريک و سهيم هستند مقدم دارم؟ مىدانم شکر ترقياتى که شما را در ايام جدائى دست داده به مذهب حق شناسى دوستان فرض و تدارک زَلاّتى که در اوقات مفارقت، نامرادان را پيش آمده بر ذمّت قابلت هنرمندان فرض است، در اظهار شوق و آرزومندى که به هر نَهجى مقدم داشتن، هنر است، در اين عريضه که از تکلفات رسمى مبرا است اگر تأخيرى رفته رو است.
|
|
بيا بيا که فراقت مرا به جان آورد |
|
بيا که بىتو نفس برنمىتوان آورد |
|
|
والسلام على منالتبع الهدى |
|
|
غرض از درج اين مراسله که نمونهاى از انحطاط و عدم بلاغت قرن دهم هجرى است آنکه ظفرنامهٔ شرفالدين على يزدى تا ديرى سرمشق اهل فضل بوده است.
|