سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد


بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد    خوشتر از جان چه بود از سر آن برخیزد
بر حصار فلک ار خوبی تو حمله برد    از مقیمان فلک بانگ امان برخیزد
بگذر از باغ جهان یک سحر ای رشک بهار    تا ز گلزار و چمن رسم خزان برخیزد
پشت افلاک خمیدست از این بار گران    ای سبک روح ز تو بار گران برخیزد
من چو از تیر توام بال و پری بخش مرا    خوش پرد تیر زمانی که کمان برخیزد
رمه خفتست همی‌گردد گرگ از چپ و راست    سگ ما بانگ برآرد که شبان برخیزد
من گمانم تو عیان پیش تو من محو به هم    چون عیان جلوه کند چهره گمان برخیزد
هین خمش دل پنهانست کجا زیر زبان    آشکارا شود این دل چو زبان برخیزد
این مجابات مجیر است در آن قطعه که گفت    بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد


همچنین مشاهده کنید