|
|
سرگرمى، جشنها و همگروهىها (همگروهى: اجتماع، اجتماعات)
|
|
ثروتهاى سرشار عهد صفوى و امنيت و آسايش نسبى که از آغاز تا پايان آن دوران، جز در بعضى فاصلههاى کوتاه، ادامه داشت، مايهٔ شيوع سرگرمىها، همگروهىها و وقتگذرانىهائى شد که يا در آن دوره بهوجود آمده و يا از مقولهٔ احياء و تجديد آئينهاى پيشين بود. از جملهٔ اين سرگرمىها که بهويژه در اصفهان بسيار ديده مىشد گرد آمدن مردم از طبقات مختلف در قهوهخانهها و ميخانهها و شربتخانهها بوده است. در اين جاىهاى آرامش و شادکامى همهٔ مردم از اهل ادب و هنر و تجارت و سوداگرى و سماع و شراب، با هم وعدهٔ ديدار داشتند و حتى گاه، شاه عباس با بزرگان درگاه يا با بعضى از سفيران در آنها حاضر مىشد. در اين جاىهاى همگروهى شاهنامهخوانان و داستانگزاران داستانهاى ملى ايران را براى حاضران روايت مىکردند و قصهخوانان و دفترنويسان برخى از آنها را تدوين مىنمودند و از اينرو است که بسيارى از داستانها موجود ما، از انواع مختلف، تحرير شده و کتابت آن زمان است. نوازندگى و آوازخوانى (گويندگى) هم از ويژگىهاى اين مکانها بود و به همين سبب در آن روزگار گروهى از نوازندگان و گويندگان استاد شهرت يافتند که در شهرهاى بزرگ بهسر مىبرده و به مجلسهاى ثروتمندان يا در جاىهاى آسايش و آرامش همگانى آمد و شد داشتند.
|
|
مثلاً از گويندگان و نوازندگان عهد شاه طهماسب و شاه عباس و ميانهٔ اين دو دورهٔ طولانى کسانى را مىشناسيم که در هرات و در قزوين و اصفهان مشهور بوده و در خدمت شاهان و شاهزادگان و اميران مقبول و محترم بودهاند و تنها شاه طهماسب پس از اجتناب از مناهى نسبت به بعضى از آنان بدرفتارى کرد. به هر حال از اين قوم بودهاند: حافظ صابر برقاق، قاسم قانونى، استاد شاه محمد سُرنائى، حافظ دوست محمد خوافى، استاد يوسف مودود، حافظ جَلاجل، حافظ مظفر قمى، حافظ هاشم، ميرزا محمد کمانچهاى، محمد مؤمن، شاهسوار، شمسى شترکوهى، استاد معصوم کمانچهاى، استاد سلطان محمود طنبورهاى، ميرزا حسين طنبورهاى، استاد سلطان محمد چنگى، مولانا حيدر قصهخوان، مولانا محمد خورشيد اصفهانى، مولانا فتحى، شاه مراد خوانسارى، احمد کمانچهاى، ميرفضلالله مشهدى و چند تن ديگر.
|
|
گذشته از اصفهان در شهرهاى ديگر خاصه در جنوب ايران قهوهخانهها و شرابخانهها بسيار وجود داشت و در غالب آنها شراب را به وفور و قهوهٔ تلخ را به رسم ترکان مىنوشيدند. قهوهنوشى از آغاز عهد صفوى از راه روم به ايران رسيد و در دوران شاه طهماسب در قزوين متداول گرديد.
|
|
از مشروبها يا مخدرهاى ديگر که در دوران اخلاف شيخ صفىالدين اردبيلى بسيار رواج داشت آب کوکنار يا شربت کوکنار و مفرّح افيونى و بنگ و حشيش و اينگونه زهرهاى جان شکار بود.
|
|
از سرگرمىهاى ديگر اين دوران شکار بود که از روزگاران کهن در ايران رواج داشت. بازىهائى نيز اصلاً در ميدان نقش جهان اصفهان در حضور پادشاه و سفيران، و به تقليد از آن در جاىهاى ديگر انجام مىگرفت مانند بندبازى، شعبدهبازى، معرکهگيرى، کشتىگيرى و آتشبازى. چوگانبازى (۱) و تيراندازى که با تشريفات خاص در ميدان نقش جهان انجام مىشد طبعاً ويژهٔ سپاهيان بود و حکم تمرين جنگى آنان در روزگاران صلح داشت.
|
|
(۱) . پيترودلّا والّه (pietro della Valle) جهانگرد نامآور ايتاليائى دربارهٔ آئين چوگان زدن در ميدان نقش جهان و شکوه و جلال و برترى آن بر بازىهاى همانندى که در اروپا مىشد شرحى جاذب دارد. بنگريد به تاريخ سياسى و اجتماعى ايران از مرگ تيمور تا مرگ شاه عباس ص ۳۳۱-۳۳۲.
|
|
جشنهاى مذهبى و ملى در آن عهد کم نبود خاصه عيدهاى مذهبى شيعه که با اجراء سياست مذهبى صفويان ملازمه داشت و در آنها مجلسهاى شادى و ساز و سرور تشکيل مىيافت و چنانکه آشکار است هيچيک از آنها در زمانهاى بعد از رواج نيفتاد، بهويژه آئين سالروز ولادت امام دوازدهم و جشن عُمرکشان.
|
|
از جشنهاى ايرانى در اين عهد تنها نوروز مقام و مرتبهٔ ديرين را تا اندازهاى حفظ کرده بود و آنهاى ديگر که رسم 'گبران و آتشپرستان' شمرده مىشد، جزميان مزداپرستان ايران که در وضعى بد بهسر مىبردند، باقى نبود. علت بازماندن نوروز در آن دوران تعصبآلود توافق آن است با روز جلوس علىبن ابيطالب به خلافت (سال ۳۵ هـ ق) و نيز مقارنهٔ آن با روز غديرخُم (۱۸ ذىحجه) که در سال دهم از هجرت مصادف بود با روز ۲۹ حوت يعنى يک و يا دو روز در سالهاى کبيسهدار پيش از نوروز. اين امر و خبرهاى پياپيى که دربارهٔ بزرگداشت نوروز از امامان شيعهٔ اثنىعشرى نقل و يا بدانان نسبت داده شده، مايهٔ بازماندن نوروز و چهرهٔ مذهبى گرفتن مراسم آن ميان دوازده اماميان گرديد.
|
|
از جشنهاى آتش ايرانيان 'جشن سورى' هنوز هم باقى و به 'چهارشنبه سورى' معروف است. مداومت آئين جشن مذکور تا روزگار حاضر ما را به تداول آن در عهد صفوى خستو مىکند. ليکن جشن سده اگر در آن عهد وجود داشت تنها ميان زردشتيان يزد و کرمان بود.
|
|
از رسمهاى ديگر عهد صفوى برپاداشتن عزاى اهل بيت، و مجلسهاى روضهخوانى، وعظ و تذکير، شبهاى احياء و همانند اينها بود.
|
|
رسم تعزيهدارى اهل بيت بهويژه کشتگان کربلا، و به راه انداختن دستههاى عزاداران در عهد صفوى با مبالغهٔ بسيار و تشريفاتى که هنوز هم در شهرستانهاى ايران باقى است، همراه گشت.
|
|
مجلسهاى روضهخوانى که از همين دوران رواج يافته و در شمار مراسم مکرر شيعيان درآمده، نام خود را از کتاب معروف کمالالدين حسين بن على کاشفى سبزوارى (م ۹۱۰ هـ) 'روضةالشهدا' گرفته است که به سال ۹۰۸ هـ، در تبريز نوشته شد. اين کتاب فارسى در ذکر مصيبت اهل بيت و واقعهٔ کربلا است، و رسم بر آن بود که 'روضهخوان' يعنى خوانندهٔ همين کتاب، آن را در مجلسى که عزاداران واقعهٔ کربلا فراهم مىآوردند، مىخواند و ديگران مىشنيدند و مىگريستند. پس اينگونه محفلها را 'مجلس روضهخوانى' نام نهادند. پيدا است که روضهخوانان اندک اندک از مرحلهٔ 'خواندن' يا 'از برخواندن' کتاب ياد شده پيشتر رفته و به اختلاف طبقات از کتابها و دانستههاى ديگر مذهبى بهره برگرفتند و مجلسها را به سخنان تازه و به شعرهاى مناسب مقام آراستند، و گذشته از اين در همين مجلسها هم اشعارى که از قديم به همت شاعران شيعى مذهبى در منقبت يا مصيبت اهل بيت سروده شده بود بر رسم 'مناقبيان' بهوسيلهٔ 'مناقبخوانان' يا 'مدحخوانان' يا 'مصيبتخوانان' با لحن تأثرانگيز خوانده شد و مردم بر آن خواندهها و سرودههاى حزنآور گريستند و اين رسم هنوز در ايران متداول است.
|
|
در اين مجلسهاى عزاى اهل بيت و شهيدان کربلا از روزگاران پيشين چنين معمول بود که يکى مىگفت و ديگران مىگريستند و هر دوان کار خود يعنى گرياندن و گريستن را وسيلهاى قاطع براى کسب درجات بلند اخروى مىشمردند، و هنوز نيز چنين است. اين بيت از قصيدهاى از سيفالدين محمد فرغانى شاعر بلندپايهٔ قرن هفتم و هشتم هجرى رساننده همين معنى است:
|
|
در گريه سخن نکو نيايد |
|
من مىگويم شما بگرئيد |
|
|
و آن قصيده که با مطلع:
|
|
اى قوم برين عزا بگرئيد |
|
بر کشته کربلا بگرئيد |
|
|
آغاز مىشود يکى از بهترين نمونههاى مراثى اهل بيت است.
|
|
تعزيهخوانى يعنى نمايش منظوم واقعهٔ کربلا که همانند تئاترهاى قديم يونانى و رومى در هواى آزاد انجام مىشد، از همين دوره رواج يافت و در عهد قاجارى به کمال رسيد.
|
|
در برابر بسيارى از جنبههاى افتخارآميزى که تاريخ عهد صفوى بدانها آراسته است فسادهائى هم دامنگير مردم اين سرزمين بود. از آن جمله فساد دستگاه سلطنت که سبب محروم ساختن شاهزادگان از زندگى در جامعه و از تمرين فرمانروائى و جنگاورى مىشد و آنان را به عيش و نوش و شنيدن ساز و سرود و غفلت از بود و نبود ملک فرامىخواند. بادهگسارى يکى از خوىهاى زشت در ميان شاهان و شاهزادگان صفوى بود و غالباً پىآمدهاى بسيار بد و ناگوار داشت. بسيارى از بزرگان مملکت در حالت مستى شاهان صفوى بهدست جلّادان سپرده شدند. يکى از اين قربانيان امام قلىخان حاکم فارس و سردار بزرگ شاه عباس بود که شاه صفى در مستى فرمان قتلش را داد.
|