|
اين کتاب از کتب قديم است و زمان تأليف آن از جهانگشاى و وصاف دورتر است ليکن نظر به آنکه شيوه و طرز تحريرش از آن دو تازهتر و از حيث تکلف نيز دست کمى از وصاف نداشت.
|
|
حاجى خليفه لقب او را صدرالدين و نام او را محمد و پدرش را حسن دانسته ولى در نسخهاى که پيش دست است گويد: 'همى گويد بنده و بندهزاده حسن نظامى و فقهالله ...' و در نسخهٔ ديگر 'حسن بسطامي' ديدهام.
|
|
آنچه از مقدمات خود کتاب تاجالمآثر برمىآيد حسن نظامى يا بسطامى از مردم خراسان يا از مقيمان خراسان است و از ايام جوانى قبل از هجوم تاتار و شايد در فترات. محاربات بين خوارزميان و بقاياى سلجوقيه و غوريان به سبب فترت و اضطراب ممالک خراسان که ميان ابناء روزگار تميزى بيشتر نماند و حسن التفات به حال اهل معنى کمتر شد دواعى همت و بواعث نهمت بر آن داشت که عزم جزم بايد کرد (از اين به بعد عين عبارات تاجالمآثر با حذف و اختصار نقل مىشود) 'و پيش از آنکه تباشير صبح مشيب روى نمايد و روزگار شباب که موسم عيش و تمتعست نهايت پذيرد و نهال جوانى از نضارت بىبهره ماند جلا اختيار کرد.
|
|
وقت هرکار نگهدار که نافع نبود |
|
نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهى |
|
|
چه عادتى معهود و رسمى مألوفست که جانب خردمند در مسکن اصل به حکم:
والمندل الرّطب فى اوطانها حَطَبٌ رعايت کمتر پذيرد و محل اهل هنر در مولد و منشاء به واجب دانسته نيايد.
|
|
|
المرء ليس ببالغ فى ارضه |
|
کالصقر ليس بضائر فى وِکرِه |
قدر مردم سفر پديد آرد |
|
خانهٔ خويش مرد را بنداست |
چون بسنگ اندرون بود گوهر |
|
کس نداند که قيمتش چنداست |
و طول مُقام المرء فى الحيّ مُخلق |
|
لِديبا جَتَيِه فاغتربْ بِتجدّدِ |
اَلَم تَرَ انّ الشمس زيدت مَحبة |
|
اِلى الناس اَن لَيسَتْ عَلهم بسَرمد |
خويشتن را خلق مکن برِ خلق |
|
بُردِ نو بهتر از کهن ديباست |
زان عزيز است آفتاب که او |
|
گاه پيدا و گاه نا پيداست |
|
|
در جملت چون تقدير آسمانى با تدبير انسانى مساعدت نمىنمود، و کارها بر وفق آرزو تمشيت نمىيافت. گاه تصور السّفرُ قِطْعةٌ مِنَ السَقَرْ خار نامرادى در راه مىانداخت و گاه جاذبه حُبّالوَطَنِ مِنَالايمان عنان عزيمت مصروف مىداشت.
|
|
وَ حَبَّبَ اَوْطانَ الرجال الَيْهم |
|
مآرب قضّاها اشبابُ هُنا لکَا |
اذا رَکرَوُا اَو طانهُمْ ذَکَرَتْهُم |
|
عهُودُ الصبّى فيها فحنّو لذا لکَا |
بندها بگسلد برآشوبد |
|
پيل اگر زادوبوم ياد آرد |
|
|
و بقوت رغبت و داعيهٔ حرکت ضعف و فتور راه مىيافت و و صبر و تأنى که مفتاح ابواب مطالب و گرهگشاى بند نوايب است لازم شمرده مىآمد.
|
|
چو بخت سرافراز گيرد نشيبى |
|
به از صابرى مرد را نيست حيلت (۱) |
|
|
(۱) . ظاهراً اين بيت متعلق به قطعهٔ ابولامظفر خمج باشد (رجوع شود بضمايم جلد اول لبابالالباب عوفى).
|
|
و بر اين حال مدتى بگذشت و الامور مَرهونةَ باوقاتها و انديشهٔ سکون و اقامات و انتقال و رحلت متعارض مىشد و روزگار طريق نيل امانى بسته مىداشت و زمانه در پاى دل از دست شده خار تيمار مىشکست. شعر:
|
|
شکستهدل تر از آن ساغر بلورينم |
|
که در ميانهٔ خارا کنى ز دست رها |
لوْلا بَسَ الصَّخرُ الاَصَّم بِبَعْض ما |
|
يلقاءُ قَلبى فَصَّ اَصْلادُ الصَّفا
|
|
|
و اين جان از غم سير آمده در ميان دود غم و آتش حرمان مىگشت و هر روز از چرخ جفا پيشه غصه بر غصه مىنشست.
|
|
برچه طالع زادهام يارب که دايم روزگار |
|
هرکجا رنجى بود از بهر آن دارد مرا |
|
|
... در کلبهٔ تاريک و خانهٔ تنگ، چون گلوگاه ناى و سينهٔ چنگ (۲) پريشانتر از زلف و جعد دلبران و سياهتر از خال معشوق و حال عاشفان، اين عُمر گريزپاى که هر لحظه ازو بجانى ارزد برباد داده مىشد ...' .
|
|
(۲) . اين مصراع متعلق به حديقهٔ سنائى است و اول آن اين است: داشت لقمان يکى کريچهٔ تنگ... و اينجا بسيار خوب تضمين شده است.
|
|
بالجمله حسن نظامى با دوستان شور مىکند، و بعد از شور و غور، دل از نيشابور که وطن و زادبوم او بود برکنده، عازم غزنين پابتخت غوريان مىشود و در آنجا با دو تن از علما و شيوخ ديدار کرده از آنجا به عزم دهلى حرکت مىکند در دهلى وارد مىشود و با وزير شرفالملک ملاقات کرده و دوستانى راه مىاندازد و دوستان او را بنوشتن کتابى به زبان پارسى به نظم و نثر درآميخته ترغيب مىکنند و او با وفور فضل و پر بودن دهان از عربى به مسکنت فارسى نويسى به حکم بيسوادى عامه تن در مىدهد و با وزير مشورت مىکند و باشارت وزير مصمم مىشود که در شرح مقامات دولت قاهره کتابى بيارايد و مآثر آن دولت را تاج افتخار زمانه سازد.
|
|
بنابراين در سنهٔ ۶۰۲ هجرى اين خدمت افتتاح مىشود و کتاب به مدح معزالدنيا والدين محمدبن سامبن الحسين ناصر اميرالمؤمنين و مدح گماشته و مملوک او قطبالدنيا والدين شهريار غازى خسرو هندوستان ابولاحارث 'ايبک' السلطانى نصرة اميرالمؤمنين، آغاز مىگردد.
|
|
|
تاجالمآثر پايهاش بر پايهٔ کليلهودمنه است بدون هيچ تصرفى و لهذا سجع زياد ندارد اما موازنه و ازدواج و استعمال جملههاى مترادفه و اطناب بسيار دارد و به شعر تازى و پارسى و امثال و احاديث و آيات موشح است.
|
|
اما فرقى که با کليله دارد گذشته از تقليدى که از کليله شده و مقلِّد بمقلِّد نمىرسد آنست که تاجالمآثر کتاب را براى شواهد آورده و قصدش همه آن بوده است که شعرى تازى يا پارسى که به يک مضمون باشند بهدست آورد و به مناسبتى آنها را جور کرده و بهکار برد. بنابراين ممکن است گاهى مطلبى از خود اختراع کند تا آنکه چند شعرى که به زحمت بهدست آورده است در آن مطلب بگنجاند.
|
|
اين معنى را در مقدمهاى که مؤلف از روز عزيمت از نيشابور تا ورود به دهلى بل تا مفتتح کتاب آورده است و نقل شد بهخوبى مىتوان ديد.
|
|
در صورتىکه کليله اشعارى که آورده است به زيادى تاجالمآثر و به اين سماجت و اصرار نيست و در هر صفحه يک يا دو بيت يا قطعه شاهد آورده است اما تاجالمآثر چنانکه از نمونهٔ مختصر که گذشت مىتوان ديد عبارت و مطلب را براى ايراد شعر بهوجود مىآورد!
|
|
اين کتاب هرچند از حيث داشتن الفاظ فصيح درى از مفرد و مرکب فقير و بىنصيب نيست اما از حيث ترکيب کلمات و زيبائى جملهها و مغز و روغن معنى بسيار فقير است و استفادهٔ تاريخى هم از آن به زحمت مىتوان برد.
|
|
تنها هنرى که مؤلف اين کتاب داشته است، و کتاب او از اين حيث در ميان کتب پارسى قديم بىنظير است همان جمعآورى اشعار بسيار خوب عربى و فارسى است که گذشته از هم مضمون بودن آن ابيات و جور کردن موضوعات مختلف در ابيات تازى و پارسى - از حيث خوبى و زيبائى اشعار در پايهٔ اول از جودت و نفاست است چه همهٔ اشعار مذکور از استادان درجهٔ اول عرب و عجم است و اهل فن مىدانند که اين قبيل اشعار خاصه از استادانى که قبل از ختم قرن ششم هجرى ميزيستهاند چقدر ارزش و نفاست خواهد داشت.
|
|
اما بدبختى آن است که نام شعرا را نبرده است و اين خطا در نيمهٔ قرن ششم از ابوالمعالى سرزد و ديگران را نيز بدين گناه نا درگذاشتنى گستاخ ساخت!
|
|
بارى در تاجالمآثر اشعارى خوب از عنصرى و مسعودسعد و سنائى و عمعق و منوچهرى و خاقانى و فخر گرگانى و رابعهٔ بلخى و غير هم ديده مىشود و بسا اشعار نغز ديگر که هنوز گويندهٔ آنها را بهدست نياوردهايم.
|
|
پس تاجالمآثر از کتب درجهٔ اول فنى فارسى نيست ليکن بايد آن را از کتب پيرو سبک قديم و در عالم خود ممتاز شمرد.
|
|
اين کتاب چاپ نشده ليکن نسخهاى خطى از آن بسيار ديده مىشود و نسخهاى نفيس از آن در کتابخانهٔ دانشسراى عالى موجود است.
|