|
|
عاملهای مشترک در رواندرمانیهای گوناگون
|
|
درمانگران کارآزموده از هر مکتب و مشربی باشند ظاهراً فرقی از لحاظ میزان کمک به درمانجویان خود ندارند (گارفیلد ـ Garfield و برگین 'Bergin' ـ ۱۹۷۸). از این یافته چنین برمیآید که ممکن است سهمی که عاملهای مشترک در رواندرمانیهای گوناگون در ایجاد تغییرات درمانی دارند بیش از سهم شیوههای درمانی ویژهای باشد که هر درمانگر بهکار میبرد (گارفیلد، ۱۹۸۰). ببینیم این عاملهای مشترک کدام است.
|
|
- محبت و اعتماد در روابط شخصی:
|
در یک رابطه درمانی 'خوب' ، صرفنظر از شیوه درمانی، درمانجو و درمانگر احترام و توجه متقابلی به یکدیگر دارند. درمانجو بایستی معتقد باشد که درمانگر مسئله و مشکل وی را درک میکند و به آن توجه دارد. گرچه از کتابهائی که در زمینه رفتاردرمانی نوشته شده ممکن است چنین بربیاید که رفتار درمانی یک شیوه بیاعتنا به فردیت است، با این حال پژوهشها حاکی از آن است که رفتار درمانگران کارآزموده در روابط شخصی خود همانقدر همدلی و صمیمیت نشان میدهند که در روابط درمانگران کارآزموده روانکاویگرا دیده میشود (سلون و همکاران، ۱۹۷۵).
|
|
- اطمینانخاطر و دلگرمی:
|
مشکلات ما از دید خودمان مشکلاتی بیمانند و حلناشدنی هستند. وقتی این مشکلات را با 'متخصصی' در میان میگذاریم که آنها را نه تنها غیرعادی نمیداند بلکه حلشدنی هم میداند، احساس اطمینانخاطر پیدا میکنیم. اینکه کسی بتوان ما را در حل مشکلاتی یاری دهد که خود نتوانستهایم گره از آنها بگشائیم خود امری است دلگرمکننده و امیدبخش.
|
|
- حساسیتزدائی:
|
درباره حساسیتزدائی منظم - یعنی شیوههای ویژه رفتاردرمانی برای از بین بردن ترس آدمیان از چیزها یا موقعیتهای معین - پیشتر از این، گفتگو داشتهایم. در بسیاری از گونههای رواندرمانی ممکن است نوع گستردهتری از حساسیتزدائی روی دهد. به این ترتیب که، همین که در فضای آکنده از پذیرش یک نشست درمانی از رویدادها و مشکلاتی سخن میگوئیم که آزارمان میدادهاند این خود رفته رفته از بار تهدیدآمیز بودن آنها میکاهد. وقتی در تنهائی مشکلاتی فکرها را به خود مشغول میدارند ممکن است این مشکلات جدیتر از آنچه هستند بهنظر آیند، اما وقتی آنها را با کس دیگری در میان میگذاریم گوئی چیزهای چندان ناراحتکنندهای نیستند. با چند فرضیه دیگر نیز میتوان تبیین کرد که حساسیتزدائی چگونه در جریان رواندرمانی روی میدهد. مثلاً ممکن است هنگامیکه رویدادهای آزارنده را در قالب واژهها میریزیم آنها را به طرزی واقعگرایانهتر و عینیتر دوباره ارزیابی کنیم. از دید نظریه یادگیری، گفتگوی چندباره از رویدادهای آزارنده، آن هم در محیط امن درمانی (که در آن تنبیهی در کار نیست) رفته رفته اضطرابی را که همراه آن رویدادها بوده خاموش میسازد. صرفنظر از اینکه چه فرآیندی در کار باشد، در هر حال حساسیتزدائی یکی از عوامل مشترک در بین بسیاری از گونههای رواندرمانی است.
|
|
- شناخت با بینش:
|
در همه رواندرمانیهائی که تاکنون مورد بحث ما بوده، درمانجو به تبیینی از مشکلات خود دست مییابد، به این معنا که چگونگی ایجاد و استواری و پایداری آنها و راه و روش تغییر دادن آنها برای او روشن میشود. این تبیین در مورد کسیکه به شیوه روانکاوی درمان میشود ممکن است بهصورت شناخت تدریجی ترسهای واپسرانده دوران کودکی و نقش این احساسات ناهشیار در ایجاد اختلالهای کنونی باشد. به درمانجوئی که با یک درمانگر از مکتب تعقّلی - هیجانی دیدار میکند ممکن است گفته شود که اختلالها و مشکلاتش ریشه در این باور نامعقول دارد که وی گمان میکند بایستی بینقص و کامل باشد، یا بایستی همه او را دوست بدارند. رفتار درمانگر هم ممکن است به درمانجو بگوید که ترسهای وی ناشی از شرطیشدنهای گذشته است و از راه یادگیری پاسخهائی که مخالف پاسخهای کنونی است میتوان بر آنها غالب آمد.
|
|
اما این تبیینهای گوناگون و متفاوت چگونه همگی نتایج مثبتی بهوجود میآورند؟ شاید ماهیت دقیق شناخت و بینشی که درمانگر برای درمانجو فراهم میکند، خود چیز نسبتاً بیاهمیتی باشد و در عوض نکته مهمتر این باشد که تبیینی برای رفتار و احساسات آزاردهنده درمانجو فراهم آید و یک رشته فعالیت (مانند تداعی آزاد یا آرامشآموزی) برای وی فراهم شود که هم او و هم درمانگر آنها را برای کاستن از رنج و ناراحتی او اثربخش میدانند. وقتی کسی دچار نشانههای بیمارگون آزاردهندهای است که از علت یا درجه وخامت آنها آگاهی ندارد بدیهی است که گفتگوی او با یک اهل فن که ظاهراً با ماهیت مشکل و راههای رهائی از آن آشنا است، خود میتواند مایه آرامش خاطر باشد. اینگونه تماسها در درمانجو امید به تغییر وضع را برمیانگیزد، و البته امید متغیر مهمی است که راه تغییر و دگرگونی را هموار میکند.
|
|
- تقویت پاسخهای انطباقی:
|
تقویت را رفتار درمانگران بهصورت شیوهای برای افزایش رفتارها و نگرشهای مثبت بهکار میبرند اما در عین حال، هر درمانگری هم که درمانجو به وی اعتماد و اطمینان پیدا میکند، بهصورت یک عامل تقویتکننده درمیآید، به این معنا که وی آن دسته از رفتارها یا نگرشهائی را که فکر میکند به انطباق بیشتر درمانجو منجر میشود تأیید میکند و رفتارها یا نگرشها غیرانطباقی را یا نادیده میگیرد و یا در برابر آنها ابراز ناخرسندی میکند. اینکه چه پاسخهائی باید تقویت شود چیزی است که به جهتگیری درمانگر و هدفهای درمانی بستگی دارد. تقویت یا عمدی ست یا غیرعمدی؛ ممکن است درمانگر در مواردی خود بداند که رفتار درمانجوی معینی را تقویت میکند یا نه. مثلاً درمانجومداران انتخاب موضوع گفتگوی نشستهای درمانی را بر عهده درمانجو میگذارند و از دخالت در روند گفتار درمانجو پرهیز میکنند. اما تقویت ممکن است به شکل ظریفی صورت بگیرد؛ ممکن است یک لبخند یا حرکت تأییدآمیز، یک بار گفتن 'هوم' که درمانگر در پی بعضی گفتههای درمانجو میآورد، احتمال تکرار اینگونه گفتهها را افزایش دهد. تجزیه و تحلیل نوار گفتههای یکی از درمانجویان کارل راجرز نشان داد که در واقع راجز با واکنشهای مثبت خود، بعضی پاسخهای درمانجو را تقویت کرده بود (تراکس 'Truax' ، سال ۱۹۶۹).
|
|
چون هدف همه انواع رواندرمانی ایجاد تغییر در رفتارها و نگرشهای درمانجو است بنابراین در جریان درمان، ناچار بایستی نوعی یادگیری روی دهد. بر این پایه درمانگر بایستی از نقش تقویتکنندگی خود و تأثیری که از این جهت بر درمانجو میگذارد آگاه باشد و از آن برای ایجاد تغییرات موردنظر، اگاهانه بهرهبرداری کند.
|
|
رویکردهای گوناگون به رواندرمانی بهرغم تفاوتهای نمایانی که از لحاظ نظری یا عملی با هم دارند، باز هم چند عامل مشترک در اغلب آنها دیده میشود. بهجز این، تغییرات مثبتی که در جریان رواندرمانیها صورت میگیرد احتمالاً تحتتأثیر همین عوامل مشترک بهوجود میآید.
|