جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ای آنکه هیچ جایی آرام جان ندیدی


ای آنکه هیچ جایی آرام جان ندیدی    رنج جهان کشیدی گنج جهان ندیدی
هرچند جهد کردی کاری به سر نبردی    چندان که پیش رفتی ره را کران ندیدی
زان گوهری که گردون از عشق اوست گردان    قانع شدی به نامی اما نشان ندیدی
مرد شنو چه باشی مردانه رو سخن دان    چه حاصل از شنیدن چون در عیان ندیدی
می‌دان که روز معنی بیرون پرده مانی    گر در درون پرده خود را نهان ندیدی
آن نافه‌ای که جستی هم با تو در گلیم است    تو از سیه گلیمی بویی از آن ندیدی
گر جان بر او فشانی صد جان عوض ستانی    بر جان مگرد چندین انگار جان ندیدی
عمری بپروریدی این نفس سگ صفت را    چه سود چون ز مکرش یک‌دم امان ندیدی
نا آزموده گفتی هستم چنان که باید    لیکن چو آزمودی هرگز چنان ندیدی
افسوس می‌خورم من کافسوس خواره‌ای را    جز هم‌نفس نگفتی جز مهربان ندیدی
تو مرغ بام عرشی در قعر چاه مانده    هم در زمین بمردی هم آسمان ندیدی
آخر چو شیر مردان بر پر ز چاه و رفتی    انگار نفس سگ را در خاکدان ندیدی
دل را به باد دادی وانگه به کام این سگ    یک‌پاره نان نخوردی یک استخوان ندیدی
عطار در غم خود عمرت به آخر آمد    چه سود کز غم خود غیر از زیان ندیدی


همچنین مشاهده کنید