جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

ای صبح مرا حدیث آن مه کن


ای صبح مرا حدیث آن مه کن    ای باد، مرا ز زلفش آگه کن
ای قرصه‌ی آفتاب پیش من    بگشای زبان، قصد آن مه کن
ای خیل خیال دوست هر ساعت    از سبزه‌ی جان مرا چراگه کن
ای لاف زده ز عشق و دل داده    جان هم بده و به کوی او ره کن
ای خاقانی دراز شد قصه    جان خواهد یار قصه کوته کن
همچنین مشاهده کنید