|
|
ديدگاههاى تونيس دربارهٔ تحولات آيندهٔ جامعهٔ انسانى بسيار مبهم است. او با آنکه به ماترياليسم تاريخى وفادار است و در روند پيشرفت سرمايهداري، نوعى عصيان و خودخواهى ناشى از 'جامعه' را پيشبينى مىکند دلبستگى خود را به سوسياليسم پنهان نمىدارد، ولى سوسياليسمى را که او جستجو مىکند، بر اصول زندگى و روابط گروههاى کوچک اجتماعى استوار است که در شرايط کنوني، ايجاد آنها نوعى بازگشت به گذشته محسوب مىشود. در عين حال، نظريات انتقادآميز 'تونيس' دربارهٔ جوامع صنعتى معاصر، بسيار جالب است و مىتوان گفت که او در اين زمينه، پيشاهنگ جامعه شناسان انتقادگر معاصر، همچون 'ديويد رايزمن' و هربرت مارکوز Herbert Marcuse که داراى تمايلات مارکسيستى هستند و از جنبههاى منفى جامعهٔ صنعتى به شدت انتقاد مىکنند، به شمار مىآيد.
|
|
بهطور کلى 'تونيس' را مىتوان يکى از پيشروان نظريهٔ تحول جديد به حساب آورد. آيندهنگرى مبهم او در عين حال، شامل تزلزل فردگرائى حسابگرانهٔ انسان قرن نوزدهم و دگرگونى عميق روابط اجتماعى و ظهور نسل جديد است.
|
|
کتاب اجتماع و جامعه 'تونيس' که مهمترين اثر او به شمار مىرود، آخرين بار در سال ۱۹۳۵ يعنى هنگامى منتشر شد که هنوز نقش اجتماعى راديو به خوبى آشکار نشده بود و تلويزيون نيز به بازار نيامده بود و او هنوز اطلاع چندانى از نقش مهم راديو و بهويژه تلويزيون در تشکيل افکار عمومى نداشت. بنابراين، پيوسته براى نمونه از روزنامهٔ بزرگ ياد مىکند. آنچه او دربارهٔ مطبوعات مىگويد، در مورد وسايل گفتارى و ديدارى (راديو تلويزيون) نيز صدق مىکند.
|
|
او معتقد است که روزنامهها، انديشهها و افکارى را بهصورت جالب و مؤثر تهيه و عرضه مىکنند. مطبوعات، رکن اصلى افکار عمومى را تشکيل مىدهد که از بسيارى جهات قابل مقايسه با قدرتى است که دولتها در ارتش و سازمانهاى ادارى متمرکز کردهاند و گاه حتى از آن نيز برتر است. دامنهٔ تأثير افکار عمومي، مانند قدرت ارتش و بوروکراسى به مرزهاى ملى محدود نمىشود و ماهيتاً به سوى جامعهٔ بينالمللى گرايش دارد که در آن، کثرت دولتها و حکومتها در يک حکومت واحد جهانى از بين خواهد رفت، حکومت واحدى که وسعت آن برابر با بازار جهانى خواهد بود و رهبرى آن را متفکران، دانشمندان و نويسندگان برعهده خواهند گرفت و در آن از وسايل قهريه مادى خبرى نيست.
|
|
کازنو، ژان 'قدرت تلويزيون' ترجمهٔ على اسدي، ۲۱-۲۰، انتشارات اميرکبير، تهران، ۱۳۴۶
|
|
به عقيدهٔ 'تونيس' افکار عمومى مىتواند بهعنوان مظهر 'اخلاقيات جامعه' ، در سطحى عالىتر از دولت قرار گيرد.
|
|
'تونيس' معتقد است که تمدن شهرى فعلى با شرايط و اوضاع و احوال خاص 'جامعهاي' خود در برابر تحرکى که افکار عمومى روشنگرانه از طريق وسايل ارتباط جمعى پديد آوردهاند، بيهوده در تلاش اصلاح خود مىباشد و بدون ترديد تا زمانى که اين تمدن در راه فردگرائى حاکم بر 'جوامع' کنونى به سر مىبرند، به چنين تحولى دست نخواهد يافت؛ زيرا سعادت و خوشبختى از دست رفته در صورتى به اين جوامع باز خواهد گشت که افکار عمومى با بازگشت به سرچشمههاى زندگى 'اجتماعي' گروههاى کوچک به نو آفرينى و دوبارهسازى جوامع بپردازند.
|
|
Fardinand Tonnies Communauté et société trad.j. Lief .p. u.f. 1944 p.220-222
|
|
تونيس در اينباره مىگويد که در حال حاضر، کليهٔ مظاهر فرهنگ انسانى به نوع خاصى از تمدن اجتماعى و سياسى تبديل شده است و تنها با بهرهبردارى از ريشههاى اصلى اين فرهنگ که هنوز نيز بهطور پراکنده باقى است، مىتوان شرايط 'اجتماع' قبلى را احياء کرد و يک فرهنگ نوين پديد آورد.
|
|
|
بنابراين مىتوان چنين نتيجهگيرى کرد که اگرچه اصول جامعهشناختى اين دانشمند، در مجموع مورد ترديد است ولى او از نخستين جامعهشناسانى است که، به برخى از مسائل جامعهٔ جديد اشاره کرده است. او حتى پيش از 'ديويد رايزمن' جامعهشناس آمريکائى و بىآنکه شاهد توسعهٔ جامعهٔ صنعتى و رشد محيطهاى شهرى بعد از جنگ جهانى دوم باشد، توانسته است آغاز يک دگرگونى عميق در جهان غرب را تشخيص دهد و براى بازسازى جوامع صنعتي، به جاى آنکه سير معمولى و فردگرائى غربى را دنبال کند، در انديشهٔ انطباق ويژگىهاى گروههاى اجتماعى اوليه با خواستها و نيازهاى دنياى وسيع معاصر باشد؛ دنيائى که تحت تأثير پيشرفتهاى علم و فن، روابط فردى اجتماعى گذشته را از دست داده است و همبستگىهاى انسانى تازهاى را جستجو مىکند.
|
|
بهطور کلى ويژگىها مراحل دوگانهٔ فرديناند تونيس به شرح زير است:
|
|
۱. در مرحلهٔ اجتماع، رابطهٔ فيزيکي، پيوند 'خوني' غريزى و عاطفى است و افراد به علت محدوديت مکانى و جمعيتى گروه، همديگر را مىشناسند، روابط اقتصادى اعضاء گروه، مانند روابط انسانى آنها بر تعاون و همکارى استوار است و سبب همبستگىهاى انسانى و اشتراک منافع و مالکيت دست جمعى بر زمين مىشود. خدايان و اماکن مقدسه و مظاهر مورد پرستش، عامل پيونددهندهٔ آنها به شمار مىروند.
|
|
۲. در مرحلهٔ جامعه، به سبب افزايش و گوناگونى جمعيت، روابط طبيعى و همبستگى قبيلهاى و دودمانى موجود نيست. 'در اين مرحله هرکس براى خود زندگى مىکند، حسابى جدا از ديگران دارد، و شرايطى در کار است که از وجود کشمکشهاى بين او و ديگران حکايت دارد. عرصههاى فعاليت و قدرت افراد به طرز فاحشى تفکيک شدهاند؛ بهطورى که هرکس از تماس افراد ديگر با عرصهٔ خاص خودش جلوگيرى و از پذيرش ديگران در اين عرصه خوددارى مىکند. در چنين شرايطي، نه کسى حاضر است چيزى را براى خاطر فرد ديگر ببخشد يا توليد کند و نه رغبت دارد بدون اکراه چيزى را به ديگرى بدهد، مگر آنکه اين دهش به ازاء هديه يا کارى باشد که او بتواند آن را دست کم همارز و برابر با چيزى که خودش داده است، تلقى کند.' بهطور کلى در مرحلهٔ جامعهاي، عقل و انديشه احساس و عواطف را تحتالشعاع قرار مىدهد و اراتباط انديشيده و حساب شده مىشود.
|
|
آبراهامز، جي.اچ. 'مبانى و رشد جامعهشناسي' ترجمهٔ حسن پويان، جلد اول، تهران، ص ۲۳۶، ۱۳۶۹.
|