
شرق/متن پیش رو در شرق منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
روند صعودی خودکشی در ایران سبب شده در ماههای اخیر این موضوع بیش از گذشته مورد توجه قرار گیرد و چهرههای تأثیرگذار جامعه نیز بیشتر به میدان بیایند و دراینباره گفتوگو کنند. اخبار درباره خودکشی رزیدنتهای پزشکی از یک سو و اخبار جسته و گریخته از این اتفاق در حوزه فرهنگ و هنر و مطبوعات، شوکی جدی برای جامعه بود تا هرچه زودتر به راهکارهای مقابلهای این جریان بپردازد. همین هم شد تا روز سهشنبه نشستی با عنوان «وقت خودکشی نهنگها» با تمرکز بر بحران خودکشی در جامعه برگزار شد. فضای «یک اتفاق ساده» میزبان این نشست بود که با همکاری یکی از مجلههای فرهنگی، هنری و ادبی برگزار شد. سخنرانها در این نشست، خودکشی را به عنوان یک بحران انسانی و از منظر پدیدهای چندفاکتوری بررسی کردند.
خودکشی در لحظه قطع با جهان و دیگری رخ میدهد
در ابتدای این نشست، عبدالرحمن نجلرحیم، متخصص مغز و اعصاب، صحبت کرد: «وقتی درباره خودکشی صحبت میکنیم، ذهن به سمت یک تصمیم فردی، یک اتفاق روانی، یک بیماری، یک اختلال یا یک مشکل شیمیایی مغز رخ میدهد. اما در واقعیت چه اتفاقی رخ میدهد؟ آیا ژنتیک در این زمینه دخالت دارد؟ تا چه اندازه بیولوژی و ژن در این موضوع دخالت دارد؟ آنچه من در پژوهشهایم به آن رسیدهام، این است که اگرچه بیوشیمی مغز، مسائل خانوادگی، تجربه زیسته، ژنتیک و... تأثیرگذار در این تصمیم است اما بخشی از این ماجراست. یعنی بخشی از حقیقت در این فاکتورها وجود دارد اما همه حقیقت نیست».
او معتقد است شناخت بدن در این فضا اهمیت دوچندان دارد: «سؤال این است که در این وضعیت چه چیز اساسی نادیده گرفته میشود؟ از آنجایی که تمرکز من بر موضوع شناخت بدن است و اینکه چقدر مغز ما بدنمند است و از راه بدن با زیستجهان بیرون در ارتباطیم. حالا چه چیزی در رابطه ما با بدن، زیستجهان، با دیگری، امکان و زیستنکردن را مهیا میکند؟ پرسش این نیست که چرا فردی خودکشی میکند، موضوع این است که چه زمانی بدن راههای ماندنش را از او میگیرد و وارد فضایی میشود که از جهان دچار گسست کامل میشود؛ آنی که حس کند جهان زیست برای او مهیا نیست». نجلرحیم با نگاه پدیدارشناسانه به این موضوع پرداخت و ادامه داد: «در پدیدارشناسی «مرلو کونتی» که خیلی به آن علاقه دارم و همچنین در زمینه مغزپژوهی، باید گفت که انسان بیش از آنکه ذهنی تصمیمگیرنده داشته باشد، بدنش با جهان ارتباط برقرار میکند. یعنی بدن فقط حامل وزن ما نیست، بلکه در ارتباط با جهان است و ما از تغییر ریتم، حرکت، نگاه و پاسخ دیگری زندگی را دریافت میکنیم و مدام در ارتباط با دیگری هستیم؛ بنابراین آنچه در لحظه خودکشی فرومیریزد، طنابی است که به جهان وصل بوده و حالا قطع شده است؛ یعنی زمانی که بدن یا همان فرد نتواند افقی برای آینده تصور کند و تجربه این افق میسر نباشد. برای روشنترشدن این وضعیت، باید در انتظار چیزیبودن را تجربه کنیم. این انتظار طناب وصل ما به جهان و دیگری است اما اگر این انتظار از بین برود، دیگر ارتباط با بیرون بیمعناست».
در این شرایط فرد احساس سردرگمی میکند: «اینجا کجاست؟ چه کسی مقصر است؟ دادگاهی وجود دارد یا خیر؟ اساسا مسئله تقصیر یا انتخاب وجود ندارد. در این موقعیت اصلا فضایی به بیرون وجود ندارد و فرد افقی را تصور نمیکند. اغلب فروپاشیهای بدنمند در لحظه خودکشی هم تقریبا در چنین شرایطی قرار دارند».
این متخصص مغز و اعصاب با اشاره به داستان خودکشی نهنگها ادامه داد: «نکته جالبی درباره نهنگها وجود دارد، اینکه لحظهای است که انعکاس صدایی که از محیط وجود دارد حذف میشود و بدن فرسوده نهنگ نمیتواند با جهان بیرونی ارتباط برقرار کنند، از زیستجهانش قطع میشود و ما لفظ خودکشی را به نهنگها اطلاق میکنیم و مناسبت میدهیم. در حالی که واقعیت این است که ارتباط اکوسیستم آنها با زیستجهان قطع میشود، پس راهشان را گم میکنند. اغلب خودکشیهایی که در نهنگها رخ میدهد، درباره نهنگهای کاپیتان است که زندگی جمعی دارند؛ یعنی راهنما و راهبری که اکوسیستم را هدایت میکند. نکته جالب اینکه وقتی این نهنگها با جان کم به ساحل میرسند، حتی اگر به آب برگردانده شوند نیز بعید است بتوانند به زیست خود ادامه دهند؛ چون توانایی گذشته را ندارند و اکولوکیشین بدنشان را از دست میدهند». او موضوع ژنتیک و اجتماع را در کنار هم میبیند: «انسان یک موجود بیولوژیکی است اما در عین حال موجودی اجتماعی نیز محسوب میشود که در ارتباط با جمع و دیگری معنا مییابد. برای حفظ زیستجهانش به جامعه نیاز دارد و وقتی آن را از دست دهد، امکان دارد خود را در معرض حذف قرار دهد. پس خودکشیها نمودی از پایان بدن اجتماعی انسان است. بنابراین اگر خواستار یک مواجهه مسئولانه با خودکشی باشیم، باید زیستجهانمان را ترمیم کرده، جمعهایمان را تقویت کنیم و حلقههای امنمان را گسترش دهیم و از آن حفاظت کنیم».
خودکشی گاهی صدای اعتراض است
در ادامه، «پانیذ پژوهی»، متخصص ژنتیک صحبتهایش را با معرفی برخی از خودکشیهای مطرح در جهان ادبیات آغاز کرد: «همینگوی خودکشی کرد. پدر، خواهر، برادر و حتی یکی از نوههایش هم خودکشی کردند؛ یعنی در چهار نسل، پنج نفر. در چنین مصداقی تصور میشود تأثیر ژن است که خودکشی در یک خانواده تا این اندازه تکرار شده است. در مصداق دیگری اما میشود به سیلویا پلات، شاعر توجه کرد که جز خودش، فرزندش نیز خودکشی میکند. اما بهجز این مورد، دو دوست نزدیکش که شاعر و ویراستار بودند نیز دست به همین اقدام میزنند. پس روشن میشود که فقط هم محصول ژن نیست و اکتساب، جهانبینی، پوسته روانی و تجربه زیسته هم در این موضع نقشآفرینی میکنند».
او با تبیین فضای ژنتیک گفت: «تنها دو نفری که ژنوم ۱۰۰ درصد مشابه یکدیگر دارند، دوقلوهای همسان هستند. اما در آنها هم اینطور نیست که خودکشی به عنوان تظاهر بیرونی مثل هم بروز پیدا کند. پس علاوه بر ژنوم، محیط هم تأثیر خودش را میگذارد و بسته به بستر روانی و ژنی، تأثیرات به شکل متفاوتی میتوانند خود را نشان دهند. بنابراین روشن میشود که خودکشی یک پدیده چندعاملی است و ژن و محیط به طور متفاوتی بر آن تأثیر میگذارند. شاهد دیگری که بر این موضوع وجود دارد تفاوت رفتار خودکشی در زنان و مردان است. اقدام به خودکشی در زنان اغلب بالاتر است اما خودکشی منجر به مرگ در مردان فراوانی بیشتری دارد. علتش هم این است که مردان عموما از روشهای تهاجمیتری برای این کار استفاده میکنند و در مقابل روشهای زنان نرمتر است. علت دیگر هم از آن روی است که زنان بهواسطه فشارهای متعددی که از زیست خانوادگی و اجتماعی متحمل میشوند، گاهی از خودکشی به عنوان یک ابزار اعتراضی استفاده میکنند، تا فقط فرصتی باشد که کسی صدای آنها را بشنود». پژوهی با اشاره به تجربه سایر کشورها عنوان کرد: «بررسی سایر کشورها هم جالب است. به طور مثال، شاید کمتر کسی حدس بزند که کره جنوبی در میان چهار کشور با بالاترین آمار خودکشی فهرست سازمان جهانی بهداشت معرفی شده است. در کشوری که درآمد سرانه بالاست و امید به زندگی هم ۸۳ سال است. پس چرا چنین رفتاری اینقدر پرتکرار رخ میدهد؟ یکی از بررسیها نشان داده که این تعداد بالای خودکشی در این کشور شرق آسیایی بهواسطه برجستهبودن واژه «شرم» رخ میدهد. بار مسئولیتپذیری بالا در این کشورها و حس خجالت و شرمی که پس از یک خطا تجربه میکنند گاهی آنقدر شدید است که سراغ حذف خودشان میروند. عامل اجتماعی بعدی سرعت بالا و رقابت بالا در این کشور است. سرعت بالا سبب شده جامعه فرصت پرداخت به خود را از دست بدهد. همچنین، این کشور بهای سنگینی برای پیشرفت و مدرنیته سریع خود پرداخت کرده است. اینگونه که بنیاد خانواده که پیشتر حامی افراد بوده، ناگهان در این سالها کوچک شده و مردم باید برای حمایت بیشتر بهویژه در سنین پیری سراغ نهادهای اجتماعی بروند. حال آنکه جامعه این مسیر را تمرین نکرده است. حال شاید بپرسید چرا در کشورهای اسکاندیناوی که آنجا هم بنیاد خانواده کوچک است خودکشی کمتر رخ میدهد؟ پاسخش این است که آنها طی چندین دهه این کوچکشدن را تمرین کردهاند و نسلهای اخیر آرامآرام تکیه بر نهادهای اجتماعی بهجای خانواده را آموختهاند».
این متخصص در پایان حرفهایش گفت: «دوست دارم حرفهایم را با بخشی از نوشتههای «اریک فروم» به پایان برسانم که میگوید: آزادی شیرین است اما آزادی ترس، انزوا و تنهایی دارد و انسان مدرن باید مسئولانه بار آن را بپذیرد. به نظر من هم مسئله گسست افراد نسبت به گذشته و حالشان یکی از مهمترین موضوعات اجتماعی و روانشناسی و علمی است که باید در دوران جدید ما مورد توجه قرار گیرد».
خطای بزرگ درباره خودکشی
«امیلی امرایی»، مترجم و روزنامهنگار، در ادامه این نشست، نگاهی به اخبار خودکشی اخیر و تغییر شکل آن در جامعه انداخت و گفت: «در گذشته اینگونه بود که وقتی خودکشی رخ میداد، ۴۸ ساعت طول میکشید تا خبرش به دیگران برسد؛ موضوعی که در سالهای اخیر به شکل عجیبی دگرگون شده است. از تصویر «کیانوش سنجری»، فعال سیاسی که روند اقدام خود به خودکشی را از دو روز قبل در شبکههای اجتماعی نوشته بود و تا لحظه پایانی هم آن را روایت کرد، تا «فؤاد شمس»، روزنامهنگار که تقریبا وصیتنامهاش را برای دوستانش ارسال کرده بود و پس از ازدسترفتنش نیز همه آن نوشتهها در شبکههای اجتماعی قرار گرفت. چه چیزی در این موضوع برجسته است؟ اینکه این افراد به شکل علمی در فضای اجتماعی فریاد زده و کمک خواسته بودند، اما ما فقط نظاره کردیم و بدون اینکه بتوانیم چیزی را تغییر دهیم، فقط تماشاچی بودیم».
یکی از معضلات اجتماعی این روزهای ما در مواجهه با پدیده خودکشی، اسطورهسازی از آن است: «تعبیرهای شجاعانه و اساطیری از خودکشی همان طاعونی است که از گذشته تا به امروز انگار با ما باقی مانده است؛ همان طاعونی که در زندگی زنان نویسنده و شاعری چون ویرجینیا وولف، سیلویا پلات و سارا کین هم خود را بروز داد. آنجا که تمام زیست هنری این زنها فقط به مرگشان پیوند خورد. این مرگ تراژیک را بخشی از اسطوره ادبیاتی این افراد تلقی کردند و اگر توجه کنید میبینید که روایت مسلط خودکشی این افراد هم بسیار به هم شبیه است؛ زن حساس و نابغه و شکنندهای که در مقابل زندگی نتوانست تاب بیاورد». به اعتقاد او، رمانتیزهکردن خودکشی یک خطای بزرگ است: «حتی واژههایی چون مرگ خودخواسته هم که این روزها بسیار رایج شده در این فضا صدق نمیکند، انگار که جامعه تحمل واژه تلخ خودکشی را ندارد و میخواهد با عبارتی زیباتر، این زشتی را تزیین کنید. چنین رویکردی، بازتولید این رفتار و شریکشدن در آن است». امرایی خودکشی را فریادی برای درخواست کمک میداند که باید به آن توجه کرد: «ما در مواجهه با خودکشی، آنجایی مسیر را اشتباه میرویم که به چشم یک تصویر قابل مصرف فرهنگی یا حرکتی هنرمندانه که امضایی پای کارش کرده به آن بنگریم، در حالی که این موضوع، یک بحران انسانی است. چنین رویکردهای فقط سبب میشود فرد را نبینیم؛ رنجش را متذکر شویم و خودمان را با یک رفتار رمانتیزه خلاص کنیم و از آن بدتر اینکه حتی ایستاده برایش دست بزنیم. اسطورهسازی این بحران انسانی، فرصت همدلی و مداخله را از بین میبرد. در حالی که این اقدام فریادی است برای کمکی که به شکلی مرگبار به خطار میرود، جامعه باید نسبت به این مخاطره جدی حساستر باشند».
منبع : آخرین خبر

















































