
به گزارش خبرنگار ایلنا، در بسیاری از کشورهای جهان، موزهها و اماکن معتبر تاریخی و فرهنگی تنها مکانهایی برای نگهداری اشیای گذشته نیستند؛ بلکه بهعنوان فضاهایی زنده و پویا، میزبان کنسرتهای مدرن، اجراهای ارکسترال، موسیقی تجربی و رویدادهای چندرسانهایاند. این پیوند میان هنر معاصر و میراث تاریخی، از یکسو شکلی تازه از مواجهه با گذشته را فراهم میکند و از سوی دیگر به مخاطبان امروز امکان میدهد در بستری متفاوت و الهامبخش، موسیقی را تجربه کنند. اجرای موسیقی در چنین فضاهایی، نه تنها به افزایش معنا و عمق اثر هنری کمک میکند، بلکه خودِ بنا و فضای تاریخی نیز با نور، صدا و حضور مخاطبان، دوباره جان میگیرد و به تاریخ جاری بدل میشود.
در ایران اما این فرهنگ هنوز مورد تایید متصدیان امر و نیز بخشی از علاقمندان به محیطهای تاریخی نیست به همین دلیل برخی معتقد هستند که؛ موزهها و بناهای تاریخی ما - با وجود ظرفیتهای منحصربه فرد معماری و هویتیشان - اغلب از کارکردهای نوآورانه و حضور فعال در زیست فرهنگی امروز دور ماندهاند.
مهدی جلالی به همین منظور طی گفتگویی درباره فعالیتهای یارآوا و جزییات اجرای کنسرت در موزه هنرهای معاصر به سوالات ایلنا پاسخ داد. این گفتگو به دلیل طولانی بودن در دو بخش منتشر میشود.
اجرا در موزه هنرهای معاصر تهران چگونه تجربهای بود؟
داستان پروژهی «در جستجوی صدا» واقعاً با تمام تجربههای قبلی متفاوت بود؛ زیرا ارتباط با فضای معماری موزه، اصلیترین عامل در خلق آثار جدید این پروژه بود. البته اجرایی را نیز به یاد میآورم که به مناسبت افتتاحیهی سالن جدید خانهی نمایش «دا» داشتیم و در آنجا هم تلاش کردیم با بهرهگیری از تمام فضا و در مواجههی کامل با معماری آن مکان اثری را ارائه کنیم. اما وسعت فضای موزه و مهمتر از آن معماری بسیار خاص و مدرن آن، امکانات و در عین حال دشواریهای بسیاری پیشِ رو میگذاشت.
اجرا در موزه هنرهای معاصر کار راحتی نیست. کمی از رویه ادارای و چالشهای این مسیر بگویید.
اتفاقاً به نکتهی خوبی اشاره کردید. مدیریت موزه فضایی را به وجود آورده که بسیاری از سختیها، چالشها و بروکراسیهای پیچیدهای که پیشتر در مسیر وجود داشت، به واسطهی صبر، اشتیاق و همکاری ایشان از میان رفته است. روند کار واقعاً با سهولت فراوان پیش رفت. همکاری و برخورد تمام کارکنان موزه در هر سطحی کمنظیر بود و ما هیچ مشکلی از این جهت نداشتیم. بیشک کاستیهایی وجود داشت، اما این کاستیها در جهتِ مورد اشارهی شما نبود. ضمن اینکه با توجه به اینکه این برنامه نخستین رویداد از این نوع در تاریخ این موزه –(و به طور کل در تاریخ موزههای ایران) بود، طبیعی است که برخی کم و کاستیها رخ دهد و کاملاً قابل توجیه است.
چرا از میان این همه مکان مهم و متفاوت به سراغ موزه هنرهای معاصر رفتید؟
ارتباط من با این موزه از کودکی آغاز شده؛ زمانی که نه چیز زیادی از هنر میدانستم، نه موسیقی و نه معماری، اما بدون آگاهی شیفتهی معماری بودم. معماری موزهی هنرهای معاصر، موزهی فرش، فروشگاه «کوروش چادری»، فرهنگسرای نیاوران، پارک شفق، کاخ شمس و بسیاری از شاهکارهای دیگر برایم الهامبخش بودهاند. از نوجوانی نقشهی موزهی هنرهای معاصر تهران را داشتم، هر چه مرتبط با آن بود جمعآوری میکردم و مرتب به آن رفت و آمد داشتم. بنابراین برای من، زمانی که این پیشنهاد مطرح شد، نیازی به فکر کردن طولانی یا بررسی دوباره وجود نداشت. اما برای پاسخ دقیق به سؤال شما، ارجاع به استیتمنت پروژه ضروری است؛ زیرا همان متن به خوبی و به طور کامل توضیح داده است که ارتباط معماری و موسیقی از کجا آغاز شده و همچنین آثار این پروژهی بخصوص چگونه و بر چه مبنایی شکل گرفتند. فضا و مکان همواره نقشی ویژه، تأثیرگذار و در بسیاری از موارد، حتی تعیینکننده در شکلگیری آثار هنرهای تجسمی داشتهاند. در موسیقی، این نقش نسبت به دیگر شاخههای هنری در مرتبههای بعدی قرار میگیرد یا در بسیاری موارد اساساً اهمیتی ندارد. این کماهمیتی، الزاماً از بیتوجهی هنرمند به فضا ناشی نمیشود؛ بلکه گاه به دلیل نبودِ امکان دسترسی به فضایی مناسب، درخور و بهویژه در ارتباطی تنگاتنگ با روند خلق اثر است. در بیشتر موارد، این جستجو نهایتاً به یافتن مکانی با آکوستیکی مطلوب و مناسب برای اجرا تقلیل مییابد. اگرچه چنین نگرشی در موسیقی نادر است، اما پیشینهای طولانی دارد.
در اینباره مثال بیاورید.
از نمونههای اولیه میتوان به جیووانی گابریلی در دوران رنسانس اشاره کرد که چیدمان نوازندگان و خوانندگان خود را بر اساس ساختار معماری کلیسای سنمارکو در ونیز طراحی کرد تا از طریق تأخیر صدا و پاسخهای متقابل، عمق فضایی در موسیقی بیافریند. همچنین در آثار هاینریش بیبر، آهنگساز دورهی باروک، میتوان نمونههایی از چیدمانهای متفاوتسازی برای خلق افکتهای مکان یافت. در دوران رمانتیک، هکتور برلیوز در «رکوئیم» خود، گروههای بادی را در چهار گوشهی کلیسا مستقر کرد تا صدا از همه سو شنونده را دربرگیرد. با ورود به قرن بیستم و آغاز دوران مدرن، هنرمندان در پی ارائهی تجربههایی تازه و آوانگارد برآمدند. در نتیجه، بسیاری از آهنگسازان قرن بیستم و بیست و یکم به خلق آثاری مبتنی بر فضا و مکانِ اجرا پرداختند.
کدام موزیسینها چنین کاری کردهاند؟
از میان آنان میتوان به چارلز آیوز، هنری براون، ادگار وارِز، کارل هاینتس اشتوکهاوزن، جان کیج، لوئیجی نونو و یا آهنگسازان معاصر اشاره کرد. برخی از این آثار به نقاط عطفی در تاریخ موسیقی بدل شدند؛ از جمله «پوئم الکترونیک» اثر ادگار وارِز، با همکارییانیس زناکیس بهعنوان طراح صوتی و لوکوربوزیه معمار برجسته، در پاویون فیلیپس در نمایشگاه جهانی بروکسل (۱۹۵۸). در این اثر، که در سازهای غولپیکر و خمیده ارائه شد، حدود ۴۰۰ بلندگو به کار رفته بود.
در نهایت گروه موسیقی یارآوا، طی روزهای هشتم و نهم آبانماه درموزه هنرهای معاصر کشور به برگزاری برنامهای پرداخت که «در جستجوی صدا» نام داشت. کمی درباره این رویداد بگویید.
این رویداد از دل «کانون موسیقی موزه» بیرون آمد. چندی پیش من و تعدادی از موزیسینهای دیگر از طرف موزهی هنرهای معاصر تهران دعوت شدیم تا با تشکیل کانونی، برای برنامههای موسیقی موزه برنامهریزی و تصمیمگیری کنیم. این امر به خودیِ خود حرکتی بسیار ارزشمند و روبه جلوست که از حسننظر رئیس موزه، رضا دبیرینژاد، میآید.
درباره «کانون موسیقی موزه» خیلی کم میدانیم.
از ابتدا هدف تمامی اعضای این کانون، مشخص کردن یک چهارچوب و سنگبنای کلی در ذیل یک اساسنامه بود تا فردایی که ما در این کانون نبودیم، دیگران بتوانند همان مسیر را ادامه دهند و البته حتما آن را بهتر هم بکنند. با وجود اینکه بیشتر این جمع همنظر و همسو بودیم، اما رسیدن به یک طرح و ایدهی کلی زمان زیادی میطلبید که همچنان هم به جای روشنی نرسیده است.
ایده اجرای یارآوا در موزه هنرهای معاصر تهران از کجا آمد؟
ایدهای از سوی مدیریت موزه مطرح شد؛ مبنی بر اینکه از گپ بین نمایشگاهها برای اجرای موسیقی استفاده کنیم. هر چند نظر ما بر این بود که تعاملی بین خود آثار با موسیقی ایجاد شود، اما این پیشنهاد هم در جای خود بسیار جذاب بود. زیرا فضای موزه خالی بود و علاوه بر اینکه نگرانی و محدودیتی در قبال آثار وجود نداشت، این امکان را به وجود میآورد که دیالوگی بین موسیقی و خود بنای موزه شکل بگیرد؛ موضوعی که برای شخص من از اهمیت بسیاری برخوردار است.
در ادامه زمان اجرا تعیین شد؟
نزدیکترین زمان به این اتفاق، ۷.۸ و ۹ آبان بود؛ یعنی زمان خالی بین نمایشگاه «زنان نقاش» و نمایشگاه «بهرام دبیری». من بلافاصله ایدهی خودم را مطرح کردم. با وجود زمان بسیار کمی که در اختیار بود، اما با شناختی که از پتانسیلهای یارآوا داشتم، پیشنهاد دادم دورترین روز (که میشد روز سوم، یعنی۹ آبان)، دراختیار یارآوا قرار بگیرد؛ به دو شرط مهم: اول اینکه تمام فضای موزه بدون محدودیت در اختیار ما باشد و دوم اینکه هیچ نظارت یا دخالتی در برنامه وجود نداشته باشد. اینگونه شد که ما برای اجرا در روز نهم قرار گذاشتیم؛ اما چند روز بعد، بنا به دلایلی قرار شد روز دومی هم به آن اضافه شود.
اینگونه اجراها کمتر در کارنامه یارآوا به چشم میخورد چه شد که به چنین اجرایی در مکانی مهم چون موزه هنرهای معاصر فکر کردید؟
جواب این سؤال مجدداً برمیگردد به پاسخی که در جوابِ سؤال اول شما دادم؛ یعنی عدم بازتاب کامل فعالیتهای یارآوا در مطبوعات. زیرا اگر نخواهم بگویم تنها گروه (چون در اینباره تحقیق مشخصی نکردهام)، اما یارآوا پرکارترین گروه در این زمینه است.
این پرکاری را میتوان توضیح داد؟
بله ما سابقهی اجرای فراوانی در فضاهای غیرمرسومِ اجرای کنسرت و مکانهای خاص در کارنامهی کاری خود داریم؛ از اجرا در کافه (براساس مختصات همان کافهی خاص و در تعامل با مخاطبان، یا بهتر است بگوییم مشتریان کافه) گرفته تا اجرا در خانهی سفیر اتریش، باغ موزهی هنر ایران، باغ موزهی زندان قصر، فضای باز برج میلاد، گالریهای مختلف و…
موضوع جالب این است که بر اساس معماری موزه هنرهای معاصر آثاری نوشته شده و نواخته شدهاند. این ساخت و تولیدها بر چه اساس بوده؟ مگر میشود بر اساس بنا و معماری آن به تولید قطعات موسیقی پرداخت؟
بله، همینطور است. این موضوع در آثار شخص من بسیار دیده میشود و از آنجا که تمام این آثار توسط یارآوا اجرا شدهاند، میتوان گفت در یارآوا نیز سابقهای طولانی دارد. معماری یکی از رشتههای مورد علاقهی من است. مطالعات تاریخی بسیاری در این زمینه دارم و نه فقط در ایران و بخصوص تهران؛ بلکه هر جا که باشم، پس از سر زدن به اجراهای موسیقی در آن بازهی زمانی، قطعاً سراغ معمارهای مورد علاقهی خودم و آثارشان در آن شهر میروم. از همین رو قطعات زیادی دارم که براساس یک فضا یا مکان خاص نوشته شدهاند، یا در ارتباط با موضوعی مشخص و وابسته به آن مکان شکل گرفتهاند. برخی از این آثار حتی عنوانشان نیز «فضا و مکان» است؛ مانند همان قطعات فضا و مکان شمارهی ۴ و ۵ که ما در موزه اجرا کردیم. در این نوع آثار، موسیقی بر اساس طراحی معماری، ویژگیهای فیزیکی فضا و امکانات صوتی و حرکتیای که آن مکان در اختیار میگذارد، شکل میگیرد.
هدف اصلی از پروژه «در جستوجوی صدا» چه بود؟
انگیزهی اصلی طراحی پروژهی «در جستوجوی صدا»، دستیابی به تجربهای مشابه در فضایی بود که شاید بتوان آن را مهمترین و خاصترین فضای هنری و معمارانهی مدرن ایران دانست؛ فضایی که بدون تردید، مناسبترین بستر برای اجرای موسیقی معاصر است. ایدههای اولیه و خام این پروژه، در رفت و آمدهای مکرر من به موزه طی سالیان گذشته و هر بار در موقعیتی خاص و نمایشگاهی متفاوت، در ذهنم شکل گرفته بود. با این حال، زمان ما برای اجرای این پروژه بسیار محدود بود؛ در مجموع دو هفته برای طراحی، آهنگسازی، تمرین و اجرا در اختیار داشتیم. در چنین زمانی، تنها میشد به رپرتوار آمادهی ارکستر رجوع کرد و قطعاتی را از میان آنها برگزید. اما با توجه به فرصت کمنظیر استفاده از موزه و دسترسی به تمامی بخشهای آن، نمیتوانستیم بیتوجه به ابعاد فضایی، معمارانه، هنری و آکوستیکیِ بنا، رپرتواری معمول که در هر سالن کنسرتی قابل اجراست، انتخاب کنیم. از اینرو، بخش پایانی پروژهی «در جستوجوی صدا» در روز دوم، به کاوش در صدا در میان شکافهای دیوارها و بر بستر طراحی بیبدیل معماری موزه اختصاص یافت. این بخش با در نظر گرفتن امکانات فضایی و فنی موزه برای استقرار آنسامبلها و ویدئوها و اینستالیشنها، توسط پنج آهنگساز طراحی شد تا بیشترین بهره را از ویژگیهای معمارانهی بنا بگیرد.
اجرایی داشتید که با مبنای آن توجه به اصول رشته بیهوشی بود، درست است؟
بله. در تجربیات قبلی، همیشه یک موضوع نیز در کنار مکان مورد نظر وجود داشته است. به عنوان مثال، سال گذشته اجرایی در مراسم اختتامیهی «کنگرهی بینالمللی آنستزیولوژی، مراقبتهای ویژه و درد» داشتیم. در آن برنامه، قطعهای جدید اجرا کردیم که همزمان با مفاهیم و اصول رشتهی بیهوشی ارتباط داشت و طراحی حرکت و چیدمان نوازندگان نیز براساس امکانات سالن و مبانی بیهوشی شکل گرفته بود؛ حتی متریال صوتی بخش فیکسد مدیا و متریال تصویری بخش ویدئوآرت در اتاق عمل ضبط شده بود. یا در خانهی سفیر اتریش، اجراها و قطعات بر اساس طراحی فضای داخلی و فضای باز باغ سفیر (که وسعت زیادی نیز داشت) و با توجه به امکانات در دسترس، طراحی و اجرا شدند. نمونههایی مشابه نیز در گالریهای مختلف داشتهایم که براساس آثار بهنمایشدرآمده و معماری گالری طراحی شدهاند. این نمونهها در رزومهی ما فراوان است و شاید خود موضوع یک گفتگو باشد.
چند قطعه اجرا شد و مبنای انتخابها چه بود و سازندگان آثار، چه کسانی هستند؟
این بخش شامل یازده قطعهی کوتاه بود که روندی خطی را طی میکرد تا همراه با مخاطب، فضای موزه بهطور کامل پیموده شود و طنین موسیقی (یا بهتر بگوییم، صدا) در تمامی فضاهای موزه شنیده و تجربه شود. این قطعات توسط سجاد خداوردی، نگار ذوالفقار، فربد شیرمحمد و من نوشته شدند و یکی از قطعات قدیمی رژین منیبی نیز در همراهی با این قطعات بازبینی شده و براساس فضای اجرا در جمع این یازده قطعه قرار گرفت. همزمان و در ارتباط با این قطعات، ویدئویی از مانی قدرتنما در چهار قسمت مختلف موزه به نمایش درآمد که برای این پروژه ساخته شده بودند. این بخش از پروژه از درب ورودی موزه شروع میشد و از گالری یک تا نه و در نهایت در کنار حوض روغن و رمپ دور آن پایان مییافت. در طول این مسیر که چیزی بیش از یک ساعت به طول میانجامید، مخاطب همزمان و همراه با موسیقی و ویدوئوها تمام مسیر موزه را طی میکرد. حتی در راهروها و حیاط مرکزی هم این روند ادامه داشت و در طول راه، تیم اجرایی چیدمان صحنهی بعد را آماده میکرد که خود این بخش تیم اجرایی کار خارقالعادهای بود. در بخشهای دیگر پروژه، دو قطعهی جدید با دو رویکرد متفاوت و با توجه به امکانات فضایی موزه طراحی و اجرا شدند. این قطعات را امین خوش سبک و ارسلان عابدیان برای این پروژه نوشتند. همچنین، قطعاتی از رپرتوار «ارکستر مدرن یارآوا» بر اساس تنوعِ سبکی آهنگسازان و جنبههای پرفورماتیو آثار (که ازنظر ما برای اجرا در فضاهایی خارج از سالنهای مرسوم کنسرت مناسبترند)، انتخاب شد. در این بخش آثاری از نادر مشایخی، بابک آلحیدر، محسن میرمهدی، شاهرخ خواجهنوری، ابوالفضل رهبریان، علی رادمان، امین خوشسبک، رژین منیبی و خودِ من اجرا شدند. جایگیری هر قطعه در منطقِ معمارانهیموزهوترکیب کلی پروژه با دقت بررسی شده بود.
موسیقی الکترونیک را هم مدنظر داشتید؟
در بخش موسیقی الکترونیک، مولتیمدیا و ساوند اینستالیشن نیز بار دیگر ظرفیتهای بنای موزه مدنظر قرار گرفت. آثار فیکسد مدیا که به وسواس از میان دهها اثر منتخب از نه دورهی «جایزهی رضا کروریان» برگزیده شده بودند، به دلیل نیاز به تمرکز و سکوت بیشتر و شرایط آکوستیکی مناسبتر، در سینماتک اجرا شدند. آثاری از دلارام مصلحی راد، گلاره سلیمانی، حسین علائیموسوی، شهرزاد طالبی، وصال جواهری، آرش اسدی خمامی، افشین مطلقفرد، دنیز تفقدی، احسان بنیطبا، سهیل زرینپور، سپیدهیافتیان، مهبد شیروانی، فرهاد شیرینزاده، پرهام ایزدیار، آرزو رضایی، فرزاد حسینآبادی، محمدرضا مجیدی، الناز بهفر، عارف کریمی و مانی مزینانی طی دو روز و در سه سانس اجرا شدند. قطعاتی برای ساز و الکترونیک جدا از فضای اجرای آنسامبل در گالری شمارهی نه اجرا شد و بخش ویدئوآرت در گالری شمارهی شش به نمایش درآمد؛ فضایی بستهتر و با نورِ کنترلشده که برای این نوع آثار مناسبتر است. آثار الکترونیک و ویدئوهای این دو بخش از میان آثار پیشین «جایزهی رضا کروریان»، «فستیوال بینالمللی موسیقی الکترونیک تهران» و دیگر برنامههای یارآوا انتخاب شده بودند. در بخش ساز و الکترونیک، آثاری از گلاره سلیمانی، آروین صداقتکیش، علی بلیغی، نیما عطرکار روشن، آیدین صمیمیمفخم و شاهرخ خواجهنوری برای سازهای فلوت، کلارینت، ویلن، سنتور و الکترونیک توسط سهیل طباطبایی، راژان بیات، سارا طرابادی و فرمهر بیگلو اجرا شدند. صداگردانی این بخش بر عهده یارشان نجفی بود. در بخش ویدئوآرت نیز آثاری از هومن قدرتنما، توبیاس کلیچ (موسیقی: علی گرجی)، آناهیتا عباسی، فرهاد ایلاقیحسینی، ارشیا صمصامینیا، اشکان رهبریان، مهدی دولتی (موسیقی: رضا کروریان) و ارشان نجفی به نمایش درآمد.
بخشهای دیگری هم داشتید؟
بله، بخش دیگری از برنامه به آثار با جنبههای اینتراکتیو اختصاص داشت. یکساوند–ویدئو اینستالیشن در گالری ۴ اثر حسن شیدایی و دو ساوند اینستالیشن جدید در گالریهای شمارهی هشت و نه برای نخستینبار اجرا شدند. در گالری ۸، پرهام ایزدیار با یک ساوند اینستالیشن اینتراکتیوکاری برای موج رادیو و الکترونیک طراحی کرده بود و در گالری ۹، سهراب معتبر و وصال جواهری اثری در حوزهی هپنینگموزیک و تعاملی ارائه دادند که مشارکت مخاطب در آن به اشیا «جان» میداد. علاوه بر این، ویدئوهای جدیدی که به صورت اختصاصی برای این پروژه سفارش داده شده بودند، در راهروها و گالری شمارهی نه نمایش داده شد. البته این مختصر گویای تمامی اتفاقات نیست؛ در خصوص همهی بخشها، به ویژه قطعاتِ جدید، شایسته است در فرصتی دیگر تفصیل بیشتری ارائه شود.
برای اجرای کنسرت در جستجوی صدا، از چه حمایتهایی برخوردار بودید؟
در ارتباط با حمایت دولتی، از ابتدا نیز چنین قراری وجود نداشت. اساساً من معتقدم هیچ حمایت دولتیِ واقعی برای فعالیتهای فرهنگی هنری مستقل وجود نداشته و ندارد؛ و اگر هم قرار باشد چنین حمایتی انجام شود، معمولاً همراه خود محدودیتهای فراوانی میآورد که دیگر نمیتوان آن را هنر مستقل نامید. ما هم هیچ وقت تمایلی به چنین روندی نداشتیم. شاید تنها در امور مربوط به مجوز اجرای موسیقی در موزه، انجمن موسیقی اقداماتی انجام داده باشد که من از جزئیات آن کاملاً بیاطلاع هستم.
حمایت اصلی، همانند همیشه، از سوی تیم خودمان صورت گرفت. تیم بسیار بزرگی از مدیران، گروه برنامهریزی، تیم اجرایی، گرافیست، آهنگسازان و نوازندگان، بدون کوچکترین چشمداشتی این رویداد را برگزار کردند. تلاش تیم اجرایی و برنامهریزی واقعاً مثالزدنی بود؛ چنان که حتی با بودجههای سنگین هم انجام چنین کاری به این شکل ساده نبود. در زمان محدود دو هفتهای، علاوه بر ارتباط مداوم هنرمندان با من برای خلق آثار جدید، باید برنامهریزی دقیقی برای انتخاب قطعات، تمرینها و زمانبندی اجراها انجام میشد و این یک کار شبانهروزی و بیوقفه بود. در هفتهی پایانی، لینک گوگلمیت گروه در تمام ۲۴ ساعت شبانهروز فعال بود و هر زمان که کسی وارد میشد، دستکم دو نفر مشغول کار بودند. در برخی قطعات، مانند «گامهای ما» از امین خوشسبک و «صدای چهار و سی و سه» از من، برنامهریزی دقیقی برای زمان ورود و خروج نوازندگان در نظر گرفته شده بود. با وجود اینکه ارکستر بیش از صد نوازنده داشت، به دلیل گستردگی پروژه ناچار بودیم بعضی نوازندگان را در چندین قطعه استفاده کنیم. البته این نوع برنامهریزی در یارآوا سابقه طولانی دارد؛ برای نمونه در کنسرت ۱۱ و ۱۲ نیز حجم مشابهی از هماهنگیهای زمانی برای ورود و خروج نوازندگان وجود داشت، اما در این پروژه میزان کار بسیار گستردهتر بود. در اینجا حتما باید از دوستانی که امکان اجرای این پروژه را فراهم کردند، نام ببرم. کمیتهی اجرایی این رویداد: سهیل طباطبایی، آرش رئیسی، الناز بهفر، محمدرضا مجیدی، فاطمه آخوندی، ترنم متشرعی، حمید محسنی، مهرداد عابدینی، اردشیر تاجبخش، سعید عباسی، درسا فیروزیبه مدیریت سوسن سرگزی و گروه برنامهریزی: امین خوشسبک، نگار ذوالفقار، عطیه شاهوردی، سروناز توکلی مقدم، فربد شیرمحمد، سوسن سرگزی، پیمان نوحی، نیلوفر شهبازی و گرافیست پروژه: پریسا موسوی بودند.
آیا این پروژه «در جستجوی صدا» و اجرا در موزه هنرهای معاصر، برای شما بار مالی داشته است؟
در این ارتباط میتوانید با مدیریت موزه یا علی مغازهای، مدیر پروژه، صحبت کنید. قول و قرارهای جدی گذاشته شده و وعدههایی داده شده است؛ حتی علت اینکه برنامه از یک شب به دو شب افزایش پیدا کرد نیز در همین راستا بود. تا امروز هنوز دریافتیای نداشتهایم و البته گروه ما برای اجرای این پروژه هزینهی بسیار زیادی را متحمل شده است.
از قیمتگذاری بلیتها رضایت داشتید؟
تا جایی که من در جریان هستم، اسپانسر خصوصی برای اجرای این برنامه وجود داشته و فروش بلیت نیز بسیار خوب بود؛ و شاید بد نباشد اشاره کنم که رقم بلیت بسیار بالاتر از چیزی بود که ما انتظارش را داشتیم. ترجیح من این بود که اسپانسری قوی پشت کار باشد و تمامی هزینهها را متقبل شود تا مردم بتوانند با کمترین هزینهی ممکن (همان مبلغی که برای دیدن یک نمایشگاه در موزه پرداخت میکنند)، برنامه را ببینند. اما متأسفانه چنین امکانی فراهم نشد. در هر حال، همین رقمی هم که قرار است به ما پرداخت شود نسبت به گستردگی پروژه و حتی تعداد اعضای گروه آنقدر کم است که مدیران گروه تصمیم گرفتند تمام مبلغ را به صندوق گروه واریز کنند؛ چرا که با تقسیم آن میان نفرات، حتی هزینهی رفت و آمد هر فرد هم تأمین نمیشود.
اصولا نسبت به همکاریهای فرهنگی در جهت اجراهای موسیقایی فاخر چه چالشها و مشکلاتی وجود دارد؟
بزرگترین مسئله، مشکل مالی است. ما هنوز فرهنگ حمایت از کار هنری مستقل را نداریم. این فرهنگ نه در دولت، نه در میان صاحبان مشاغل، کارخانجات و سرمایهداران بزرگ، و نه در بین مردم عادی وجود دارد. دولت معمولا مایل است از کاری حمایت کند که با اهداف و خودش همسو باشد، سرمایهداران به دنبال پروژههایی هستند که شهرت زیادی بیاورد یا بازگشت سرمایهی تضمینشده داشته باشد، و مردم نیز به هیچوجه چنین مسئولیتی را بر دوش خود احساس نمیکنند. هر کس به اندازه و سهم خود میتواند در این مسیر شریک و سهیم باشد. در کشورهای پیشرفته این مسئله حل شده است، اما متأسفانه در ایران هنوز فرهنگ آن وجود ندارد. مشکل از جایی شروع میشود که ما اغلب تاریخ را با فرهنگ اشتباه میگیریم! بسیاری با غرور از «فرهنگ ۲۵۰۰ساله ایرانی» صحبت میکنند، در حالی که آنچه به آن اشاره میکنند، تاریخ است، نه فرهنگ. همچنین، باورها و عبارتهای ادبی مانند «هنر نزد ایرانیان است و بس» یا «ای خاکت سرچشمهی هنر» به این توهم دامن میزند. شکلگیری یک فرهنگ حمایت از هنر نیازمند زیرساختهای آموزشی فراوان است. در سایر حوزهها، مانند ساخت مدرسه، بیمارستان، امکانات رفاهی، مسجد و غیره، مردم همیشه پیشگام و فعال بودهاند، اما در مورد هنر مستقل این روند وجود ندارد. پس مشکل از عدم هزینه کردن نیست؛ مشکل این است که گویی کسی از تأثیر کار فرهنگی آگاه نیست و آن را کم اهمیت و در آخرین اولویت قرار میدهد.
آیا قرار است باز هم چنین تجربهای را در موزه هنرهای معاصر و دیگر اماکن تکرار کنید؟
در ارتباط با موزه، پیشنهادی که من مطرح کرده بودم مبنی بر اختصاص یک یا دو روز کامل به یارآوا و با کیوریتوری من، گویا اکنون به شکل یک روتین درآمده است. پس از اجرای ما، برنامههای دیگری نیز برنامهریزی شد و یکی از آنها نیز اجرا شد. ظاهرا موزه قصد دارد همین رویکرد را ادامه دهد. اما در مورد یارآوا، مطمئناً برنامههایی از این دست در برنامههای آینده گروه خواهیم داشت. کما اینکه بلافاصله بعد از اجرای موزه، اجرای هفته دیزاین تهران را در کارخانه نوآوری آزادی داشتیم. این اجرا از نظر تعامل بین موسیقی، معماری و فضا شاید حتی ارتباط تنگاتنگتری نسبت به موزه داشت، با این تفاوت که برنامه موزه بسیار مفصل و گسترده بود و بیش از ۸ ساعت طول کشید، در حالی که اجرای کارخانه حدود ۴۵ دقیقه به طول انجامید.
اگر ناگفتهای مانده، بفرمایید
در اینجا باید از دو گروهی که در این پروژه ما را همراهی کردند تشکر کنم. اول، خانهی فلوت ایران به هدایت عسل حناچی. نوازندگان جوان و بااستعدادی در این خانه تربیت شدهاند که در این پروژه همراه ما بودند. علاوه بر خانهی فلوت، مدرسهی آواز «چانت» را نیز داشتیم. شقایق باقری، خواننده و از اعضای قدیمیارآوا، هدایت این مجموعه را بر عهده دارد و تعدادی از معلمها و هنرجویان این مدرسه در این اجرا همراه ما بودند. در مجموع، حدود ۴۰ نفر از این دو مجموعه در ارکستر مدرن یارآوا شرکت داشتند. البته خانم حناچی در جای دیگر هم نقش داشتند. برای قطعهی آخر پروژه، من به ۴ رهبر همزمان نیاز داشتم که در کنار من، عسل حناچییکی از رهبرها بود، فربد شیرمحمد و نگار ذوالفقار دو نفر دیگر، و نکته جالب و شاید کمی عجیب این بود که در لحظهی شروع قطعه، به دلیل ازدحام بسیار زیاد جمعیت، متوجه شدیم که به یک رهبر دیگر هم نیاز داریم. ابراهیم الهیاری، دوست و همکلاس قدیم من و یکی از مؤسسان یارآوا، در تمام طول اجرا در کنارم بود و توانستم از او بخواهم به جمع ما اضافه شود، و بدین ترتیب پنج نفره قطعه را رهبری کردیم.
منبع : ایلنا
















































