
احمد حمدی تانپینار در رمان «آرامش» روایتی از انسان معاصر ارائه میدهد؛ انسانی که در میان گذشته و آینده، میان ایمان و تردید، میان عشق و مرگ، در جستوجوی معنایی برای «حضور» است. او نشان میدهد که آرامشِ واقعی، نه در فرار از تاریخ، بلکه در آشتی با آن ممکن است.
به گزارش ایسنا، لیلا عبداللهی، مترجم و منتقد در نگاهی به اثر کلاسیک «آرامش» اثر احمد حمدی تانپینار، نویسنده شهیر تُرک نوشته است: رمان «آرامش» نوشته احمد حمدی تانپینار از آن آثار کمنظیری است که در مرز میان فلسفه، شعر و روایت میایستد. این اثر که نخستینبار در سال ۱۹۴۹ منتشر شد، از مهمترین رمانهای ادبیات مدرن ترکیه بهشمار میآید. اکنون، پس از نزدیک به هشت دهه، با ترجمه علیرضا سیفالدینی از سوی نشر نو به فارسی در دسترس خوانندگان قرار گرفته است؛ دریچهای تازه به ذهن و جهان نویسندهای که اورهان پاموک او را «پدر ادبیات مدرن ترکیه» نامیده است.
احمد حمدی تانپینار (۱۸۹۱–۱۹۶۲) شاعر، رماننویس، استاد دانشگاه و اندیشمندی بود که میان دو دوره تاریخی و دو روح زیست کرد: میراث عثمانی و ترکیه جمهوریخواه. آثار او بهویژه رمان «آرامش» که شاخصترین اثر او نیز به شمار میرود، بازتاب جستوجویی فلسفی در هویت انسان ترک و رابطه او با زمان و گذشته است. تانپینار بر این باور بود که بحران مدرنیته در ترکیه نه صرفاً سیاسی بلکه روانی است؛ زخمی در جان مردمانی که میان شرق و غرب، سنت و تجدد سرگردان ماندهاند.
او در جایجای نوشتههایش از مفهوم زمان، حافظه و حضور (آرامش) سخن میگوید. از نظر او، تمدن نوین زمانی بهراستی شکل میگیرد که گذشته و آینده در درون انسان آشتی کنند؛ ایدهای که در رمان «آرامش» به اوج میرسد.

رمان «آرامش» ساختاری سنجیده و موسیقایی دارد. این کتاب از چهار بخش تشکیل شده است که هر بخش به نام یکی از شخصیتهای اصلی رمان است: احسان، نوران، سعاد و ممتاز. هر یک از این شخصیتها جنبهای از ذهن و روح انسان تُرک را نمایندگی میکنند؛ چنانکه گویی در مجموع، پیکره روانی یک ملت را میسازند.
احسان، روشنفکری متفکر و شکاک، بازتاب وجدان فلسفی و اجتماعی نسل جدید است. او پیوندی با نسل گذشته دارد، اما در جستوجوی مفهومی نو از انسان و وطن است. نوران، زنی آزاد و ظریف، تصویر اشتیاق و عشق است؛ زنی که حضورش نوری بر تاریکی ذهن مردانه جامعه میتاباند. سعاد، با روحی آسیبپذیر و دردمند، چهره انسانی است که میان ایمان و نومیدی در نوسان است. و ممتاز، شخصیت محوری و درواقع صدای درونی خود تانپینار، روشنفکری است آکنده از حافظه، ادبیات، و اضطراب؛ مردی که عشق، فلسفه و تاریخ در درونش به جدالی پایانناپذیر بدل شدهاند.
چهار بخش رمان نهفقط از نظر شخصیت بلکه از نظر مضمون نیز با یکدیگر مکالمه دارند. هر بخش همچون موومانهایی از یک سمفونی است که درنهایت به درکی واحد از «آرامش» میرسند ـ مفهومی که در سراسر کتاب، هم به معنای «صلح» است و هم «حضور» (آرامش).
در ظاهر، «آرامش» داستان عشقی نافرجام است میان ممتاز و نوران در استانبولِ دهه ۱۹۳۰. اما تانپینار از دل این رابطه، پرسشهای ژرفتری را مطرح میکند: آیا در جهانی پرآشوب و در جامعهای که پیوسته میان دو هویت پاره میشود، عشق میتواند نجاتبخش باشد؟
ممتاز در عشق به نوران در پی نوعی رستگاری است. او میخواهد از طریق عشق به هماهنگی با خود و جهان برسد، اما جنگ جهانی دوم، تلاطم اجتماعی و اضطراب تاریخی، این تلاش را ناکام میسازد. درنهایت، عشق نیز بسان تاریخ، به تجربهای دردناک و ناتمام بدل میشود.
شهر استانبول در «آرامش»، صرفاً زمینه وقوع رویدادها نیست، بلکه یکی از شخصیتهای زنده رمان است. تانپینار، همانگونه که پروست از پاریس یا جویس از دوبلین سخن میگوید، استانبول را به حافظهای جمعی بدل میکند؛ امری که بعدها پاموک آن را به اوج میرساند. در کوچهها و مساجد و سواحل بُسفُر، گذشته و حال درهم میآمیزند و صدای تاریخ از پس هر تصویر به گوش میرسد. شهر در این رمان نماد جستوجوی انسان مدرن برای ریشه است؛ مکانی که در آن مدرنیته بر ویرانه سنت بنا شده و آرامش در دل ویرانی جستوجو میشود.
زبان تانپینار در آرامش میان شعر و فلسفه در نوسان است. او در یک جمله از مولانا یاد میکند و در جملهای دیگر از برگسون یا کانت. این درآمیختگی فرهنگی و فکری، نثر او را به تجربهای یگانه بدل میسازد: موسیقایی، تأملبرانگیز و گاه رازآمیز.
مفهوم زمان در این رمان همانند آثار پروست، غیرخطی و حلقوی است. گذشته در حال نفوذ میکند، رؤیا و واقعیت به هم میپیوندند، و حافظه به تنها راه شناخت بدل میشود. در چنین جهانی، «آرامش» نه وضعیت که آرزو است؛ لحظهای کوتاه از حضورِ ناب در هستی.
«آرامش» در ادبیات ترکیه اثری بنیادین بهشمار میآید. بسیاری از نویسندگان معاصر، از اورهان پاموک تا الیف شافاک، وامدار نگاه فلسفی و شاعرانه تانپینار هستند. پاموک در یکی از یادداشتهایش مینویسد: «تانپینار نخستین نویسندهای بود که دریافت بحرانِ هویتِ تُرک، نه در سیاست که در جانِ انسان ریشه دارد.»
رمان «آرامش» پس از انتشار، بهتدریج به اثری کلاسیک بدل شد و امروز از آن بهعنوان پلی میان ادبیات عثمانی و مدرنیسم اروپایی یاد میشود. این کتاب نهتنها از منظر ادبی بلکه بهعنوان سندی از کشاکش تاریخی ترکیه قرن بیستم ارزش دارد.
تانپینار در «آرامش» روایتی از انسان معاصر ارائه میدهد؛ انسانی که در میان گذشته و آینده، میان ایمان و تردید، میان عشق و مرگ، در جستوجوی معنایی برای «حضور» است. او نشان میدهد که آرامشِ واقعی، نه در فرار از تاریخ، بلکه در آشتی با آن ممکن است. شاید به همین دلیل، «آرامش» تنها داستان چهار انسان نیست؛ داستان چهار بُعد از یک روحِ واحد است- روح ملتی که میان خواب و بیداری، میان خاطره و امید، هنوز در جستوجوی خویش است؛ همانطور که تانپینار نوشته است: «ما گذشته را ترک کردیم، اما گذشته در ما زنده است.» و شاید راز ماندگاری «آرامش» نیز همین باشد: بازگشتِ پیوسته انسان به خویشتن، در جهانی که دیگر هیچچیز آرام نیست.
منبع : ایسنا

















































