چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

از من راضی باش


از من راضی باش

اللهم عجل لولیک الفرج واجعلنا من اعوانه و انصاره و

۱) ثروتمند بود با لباسی فاخر و تمیز. مسلمان بود. محضر پیامبرش – همان رسول خوبی‌ها – آمد و در کنار ایشان نشست.

در این هنگام، فقیری با لباسی کهنه بر همان مجلس داخل شد و در کنار مرد متمول و ثروتمند نشست.

به ناگاه، مرد ثروتمند لباس خود را جمع کرد و از آن مرد فقیر، کمی فاصله گرفت.

نمی‌دانم چرا!؟ ولی از روی غرور و خودبرتربینی خود را به کناری کشید.

پیامبر خاتم، همان خاتم مهربانی‌ها و راستی‌ها؛ همان خاتم آسمانی‌ها، از این حرکت و رفتار متکبرانه مرد ثروتمند، سخت ناراحت شد و به او رو کرده و فرمودند: ترسیدی که از فقر و نداری او، چیزی به تو سرایت کند!؟

آن مرد گفت: خیر! یا رسول‌الله.

دوباره رسول دو سرا فرمودند: بیم داشتی از ثروت و مال تو چیزی به او برسد؟!

آن مرد دوباره پاسخی شبیه که نه، عین جواب قبل به پیامبر(ص) داد: نه، نه یا رسول‌الله.

آنگاه، پیامبر خدا(ص) فرمودند: پس چرا خود را کنار کشیدی و از او فاصله گرفتی؟!

مرد ثروتمند پاسخی در خور تأمل و تفکر برای ما بندگان خدا به رسول خدا(ص) عرض کرد و آن، این بود که: ای پیامبر خدا! من همدم و رفیقی دارم که فریبم می‌دهد و نمی‌گذارد واقعیت‌ها را ببینم. زشت را زیبا جلوه می‌دهد و زیبا را زشت. ای رسول خدا! من به اشتباهم اعتراف و اقرار می‌کنم. نمی‌خواهم شما از من ناراحت و رنجیده دل شوید. شما مولا و رهبر من هستید. اکنون حاضرم هر چه شما بفرمایید انجام دهم تا جبران اشتباهم باشد. اصلاً یا رسول‌الله! حاضرم برای جبران این رفتار ناپسندم، نصف سرمایه خود را رایگان و به صورت هدیه به این مسلمان فقیر بدهم.

در این حال، پیامبر(ص) به مرد فقیر فرمودند: آیا این بخشش را قبول می‌کنی؟

فقیر: نه! یا رسول الله.

ثروتمند: چرا؟

و فقیر پاسخی عمیق داد: چون می‌ترسم من نیز مثل تو متکبر و خودپسند شوم و رفتاری مانند تو نادرست و زشت و حرکات دور از عقل از من سر زند و آنگاه مولایم از من ناراحت شود...

تا به حال فکر کرده‌ایم کارهایی که در طول روزها و هفته‌ها انجام می‌دهیم و حرکاتی که از ما سرمی‌زند با قلب و دل مولایمان حضرت صاحب (عج) چه می‌کند!؟ ما که اعتقاد داریم هر هفته پرونده اعمال ما در مقابل دیدگان آن حجت خدا قرار می‌گیرد تا به حال کمی با خود اندیشیده‌ایم که سطر به سطر آن پرونده اعمال با قلب مبارکش چه می‌کند!؟ کمی حواسمان به حرکات و رفتار و گفتارمان باشد که خدایی ناکرده مولای ما از ما ناراحت و ناراضی نشود.

۲) بشنویم قصه‌ای دیگر که البته قصه که نه آموزه‌های پیامبر بزرگ اسلام (ص) که اگر آنها را رعایت کنیم سعادت دو دنیا نصیبمان می‌گردد.

حضرتش با جمعی از بیابانی می‌گذشتند. در بین راه، به چوپانی برخورد کردند. رسول خدا (ص) شخصی از همراهان را به سمت آن شترچران فرستاد تا مقداری شیر از او بگیرد.

آن شخص رفت و طبق دستور پیامبر خدا (ص) بعد از احوالپرسی و آشنایی با شبان پیغام خاتم رسولان را به او رساند.

شترچران به آن شخص گفت: شیری که در پستان شتران است برای صبحانه قبیله و عشیره من است و آنچه که دوشیده‌ام و در ظرف است برای غذای شب آنهاست و با این بهانه به رسول خدا(ص) و همراهانش شیر نداد. پیامبر مهربانی در حق او اینچنین دعا کرد و فرمودند: خدایا مال و فرزندان او را زیاد کن!

حضرت به همراه آن جمع از آن محل عبور کردند و کمی که دور شدند به گوسفندچرانی رسیدند.

این بار هم پیامبر خدا، فرستاده‌ای را به سمت آن گوسفندچران روانه کرد و همان درخواستی که از شترچران داشتند...

چوپان تا پیغام رسول خدا(ص) را از زبان آن شخص شنید، گوسفندها را دوشید... شیری هم در ظرف داشت... همه را در ظرف فرستاده پیامبر خدا(ص) ریخت و یک گوسفند نیز به همراه ظرف شیر برای حضرت فرستاد و این پیغام را پیوست آن کرد: به رسول خدا بگویید: فعلاً همین مقدار- یعنی ظرف شیر حاضر و دوشیده به همراه یک گوسفند- در حال حاضر آماده است و اگر شما اجازه دهید بیشتر از این آماده کنم تا تقدیم محضر شما و همراهان کنم! فقط کمی زمان می‌برد تا حاضرکنم... فرستاده به نزد جمع برگشت و ضمن تحویل شیر و گوسفند، پیام آن شبان را به پیامبر رساند. رسول پاکی‌ها این بار دست بر دعا برداشته و این چنین از خدای خویش خواستند: خدایا! به اندازه نیاز او روزی عنایت فرما!

یکی از اصحاب عرض کرد: یا رسول‌الله! آن شتر چران- شبان اولی- که به شما شیر نداد درباره‌اش دعایی کردید که همه ما مشتاق آن دعاییم: خدایا مال و فرزندان او را زیاد کن...

و برای این گوسفندچران- شبان دومی- که به شما شیر داد و گوسفندی تقدیم کرد دعایی فرمودی که هیچ یک از ما آن دعا را دوست نداریم: خدایا به اندازه نیاز او روزی عطا کن!

و هنگام پاسخ رسول خدا(ص) شد. ایشان فرمودند: مال کمی که نیاز زندگی را برطرف می سازد بهتر است از ثروتی که آدمی را غافل نماید. وچه زیبا در پایان این دعا را کردند: خدایا به محمد و اولاد او به اندازه کافی ، روزی کافی ، روزی لطف فرما!

... و اگر این همه اللهم عجل لولیک الفرج می‌گوییم و از آقایمان می خواهیم که:

ای مولای ما هرچه زودتر بیا که ما به تو سخت محتاجیم!

و اگر آقا آمد و به جای شیر و گوسفند... از ما ذره‌ای عمل وحرکات صالح خواست... یا نه... این طور بگویم: اگر از ما کاری خواستند و امر به کاری کردند که باب طبع ما نبود... آن وقت چه می کنیم؟!

اصلاً حرف آخر را بزنم: اگر آقا آمد و از مال و ثروت ما، زمین و ملک ما، ماشین و ویلای ما، و یا ... از جان ما، کمکی خواست ما چه می کنیم؟! به قول امروزی‌ها دو دستی تقدیم می کنیم یا خدای ناکرده، زبانم لال به مولایمان جواب رد می دهیم؟! پس کجا رفت آن «یابن‌الحسن کجایی»های ما که بر فلک می‌رفت.

خدایا! قلب امام زمانمان را از ما و اعمال ما، راضی و خشنود بگردان. آمین یا رب‌العالمین.