چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

نسیم باد نوروزی


نسیم باد نوروزی

بهار آمد که هر ساعت رود خاطر ببستانی
به غلغل در سماع آیند هر مرغی بدستانی
دم عیسی است پنداری نسیم باد نوروزی
که خاک مرده بازآید درو روحی و ریحانی
به جولان و خرامیدن درآمد سرو …

بهار آمد که هر ساعت رود خاطر ببستانی

به غلغل در سماع آیند هر مرغی بدستانی

دم عیسی است پنداری نسیم باد نوروزی

که خاک مرده بازآید درو روحی و ریحانی

به جولان و خرامیدن درآمد سرو بستانی

تو نیز ای سرو روحانی بکن یک بار جولانی

به هرگوئی پریرویی به چوگان می زند گویی

تو خود گوی زنخ داری، بساز از زلف چوگانی

به چندین حیلت و حکمت گوی ازهمگنان بر دم

به چوگانی نمی افتد چنین گوی زنخدانی

بیار ای باغبان سروی ببالای دلارامم

که یاری من ندیدستم چنین گل در گلستانی

تو آهو چشم نگذاری مرا از دست تا آنگه

که همچون آهو از دستت نهم سر در بیابانی

کمال حسن رویت را صفت کردن نمی دانم

که حیران باز می مانم چه داند گفت حیرانی

وصال توست ا گر دل را مرادی هست و مطلوبی

کنارتوست اگر غم را کناری هست و پایانی

طبیب از من به جان آمد که سعدی، قصه کوته کن

که دردت را نمی دانم برون از صبر درمانی

سعدی شیرازی