یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

سازمان مجاهدین از پیدایش تا فروغ جاویدان


سازمان مجاهدین از پیدایش تا فروغ جاویدان

برای شناخت عملکرد امروزه سازمان مجاهدین خلق و رفتارهای آنها ضروری است تا در ابتدا مروری بر تاریخچه و مقاطع مختلف در حرکت سازمان از بدو تاسیس تاکنون داشته باشیم

برای شناخت عملکرد امروزه سازمان مجاهدین خلق و رفتارهای آنها ضروری است تا در ابتدا مروری بر تاریخچه و مقاطع مختلف در حرکت سازمان از بدو تاسیس تاکنون داشته باشیم.

ـ سال ۴۴ تا ۵۰: اگر سال تأسیس سازمان را سال ۴۴ بدانیم از این سال تا سال ۵۰ یعنی زمانی که به دستگیری مرکزیت اصلی سازمان و اعدام مرکزیت آن منجر و به ضربه سال ۵۰ معروف شد را می‌توان دوره اول در فعالیت‌های سازمان دانست.

ـ سال ۵۰ تا ۵۴ به بازسازی سازمان و مرکزیت جدید گذشت و سال ۵۴ نیز سال اعلام تغییر ایدئولوژی در سازمان، انشعاب و تشکیل سازمان پیکار بود.

ـ سال ۵۴ تا ۵۷: این سال‌ها به دوران رکود سازمان و سپس بازسازی سازمان درون زندان به رهبری رجوی گذشت.

ـ سال ۵۷ تا ۶۰: ایجاد تشکیلات و سازماندهی نیروها و در سال ۶۰ ورود به فاز نظامی و انفجار و اعلام رسمی راهبرد ترور و خشونت در سال ۶۰.

ـ سال ۶۰ تا ۶۴: فعالیت سیاسی و تبلیغاتی. انقلاب ایدئولوژیک در سال ۶۳ و ازدواج تشکیلاتی مسعود و مریم و سپس تشکیل شورای ملی مقاومت از تحولات این دوران بود که به تبدیل سازمان به «فرقه» منتهی شد.

ـ سال ۶۵ به بعد: ورود مسعود رجوی به عراق و تشکیل ارتش به اصطلاح آزادیبخش و تغییر استراتژی جنگ چریک شهری به استراتژی جنگ آزادیبخش و اعتماد تمام عیار به عراق، از نمودهای حرکت سازمان در این سال بود و بالاخره مردادماه سال ۶۷ سازمان‌ عملیات گسترده فروغ جاویدان را در منطقه غرب انجام داد و در این عملیات که ما آن را مرصاد نامیده‌ایم شکست سختی خورد و با به جا گذاشتن کشته‌های زیادی از کشور خارج شد و از آن زمان به بعد نیز سازمان تا زمان سقوط صدام به عنوان ابزاری در دست صدام به انجام کارهای ایذایی خصوصاً جاسوسی و مزدوری پرداخت.

برای شناخت عملیات مرصاد و بررسی ریشه‌های آن ضروری است تا ابتدا شناختی از شخصیت رجوی داشته باشیم و در برجسته شدن جایگاه انحصاری مسعود رجوی در تشکیلات سازمان و تبدیل شدن او به رهبری «مطلق العنان» و «پیشوای ایدئولوژیک» تأمل بیشتری کنیم؛ به‌خصوص که بسیاری افراد، سازمان را نیز به‌نام «گروه رجوی» می‌شناسند.

مسعود رجوی متولد ۱۳۲۷ طبس و بزرگ شده مشهد و فارغ‌التحصیل رشته حقوق دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۰ است.

مسعود رجوی سال‌های ۴۶ و ۴۵ توسط حسین احمدی‌روحانی عضوگیری شد، مراحل رشد را طی کرد و در سال‌های ۴۸ و ۴۹ نیز جهت آموزش به فلسطین رفت که سفر او نیز همزمان بود با حادثه ربودن هواپیما در دبی. رجوی در سال ۱۳۵۰ به عنوان جوان‌ترین عضو مرکزیت سازمان شناخته می‌شد. او در سال ۵۰ که سال ضربه رژیم شاه به مرکزیت سازمان بود دستگیر و به حبس ابد محکوم شد. اینکه چرا او حکم اعدام نگرفت نیز از دلایل و اگرهایی برخوردار است که اکنون به آن نمی‌پردازیم. اما آنچه در این زمان جالب توجه است این است که اگرچه مرکزیت دستگیرشده سازمان همگی در دفاع ایدئولوژیک خود، بارها از آیات قرآن و نهج‌البلاغه استفاده می‌کردند و آمریکا و شاه را مستقیم مورد خطاب قرار می‌دادند ولی مسعود رجوی، دفاعیات طولانی خود را بدون «بسم‌الله الرحمن و الرحیم» یا «به‌نام خدا» و بدون اینکه مستقیماً شاه را مورد خطاب و حمله قرار دهد انجام می‌دهد و در هیچ بخشی از دفاعیه خود نیز به مبارزه مسلحانه به طور مستقیم اشاره نمی‌کند.

رجوی خیلی زود در زندان به عنوان باقیمانده مرکزیت توانست بچه‌های سازمان را حول خود جمع کند، اگرچه در کنار او موسی خیابانی، سعادتی – مهدی ابریشم‌چی – علی و مهدی خدایی‌صفت و دیگران نیز بودند؛ تا اینکه ماجرای سال ۵۴ و علنی شدن جریان تغییر ایدئولوژی پیش آمد و مسعود رجوی به همراه تعداد معدودی از اعضای زندانی از خط‌مشی و ایدئولوژی قبلی سازمان دفاع کردند و به این وسیله توانستند ضمن کنار زدن افراد ناراضی مانند محمد محمدی‌گرگانی و لطف‌الله میثمی جریان سازمان را درون زندان سازماندهی کنند. در سال ۵۷ نیز سازمان خارج از زندان در واقع واجد نیرو و پایگاه جدی نبود و نیروی او محصور درون زندان بود. اما همین عناصر درون زندان و کادرهایی که رجوی ساخته بود توانستند سازماندهی قابل ملاحظه‌ای در بیرون از زندان در سال ۵۷ به وجود آورند.

رجوی بدین‌ترتیب از سال ۵۰ و به‌خصوص از سال ۵۴ به بعد توانست توانایی‌هایی خاص خود را نشان دهد. او نسبت به سایر کادرها و اعضای مجاهدین به لحاظ توانایی برتری قابل ملاحظه‌ای پیدا کرده بود. او در سخنوری، قدرت انتقال سریع داشت و در سازماندهی نیز بسیار از دیگران قوی‌تر عمل می‌کرد. رجوی اما اگرچه شخصی هوشمند و با فراست بود اما این استعداد و ظرفیت او با ظرفیت انقلابی به بزرگی انقلاب شکوهمند اسلامی همخوانی نداشت. به قول مهدی خانباباتهرانی، از اعضای سابق حزب توده و از بنیانگذاران کنفدراسیون دانشجویان، بنابه موقعیت ممتاز و بی‌مانندی که رجوی در سازمان داشت، امر بر او مشتبه شده بود که تمامی علم و دانش را یک جا به دست گرفته است و رهبر بلامنازع و ناجی است. سازمان مجاهدین خلق در بدو تأسیس و گسترش تشکیلات براساس الگوی اقتباس شده از مارکسیست‌ها مبتنی بر «سانترالیسم دموکراتیک» یا مرکزیت‌گرایی مبتنی بر رأی اکثریت اداره می‌شد. و به تاکید سازمان، پس از انقلاب افراد رهبری دقیقاً بر مبنای صلاحیت‌های واقعی مشخص می‌شدند.

اما برخی معتقدند که اگر در فاصله بین سال‌های ۵۷-۵۰ همان سانترالیسم بر سازمان حاکم بود در سال‌های ۵۰-۴۴ یعنی زمان حضور بنیانگذاران و کادرهای اولیه، نیز دموکراتیک بودن و شورایی بودن تقدم داشت و در فاصله ۵۷ تا ۵۰ اما فردگرایی و دیکتاتوری بود که در اولویت و تقدم قرار گرفته بود. آنچنانکه سال ۵۷ تا ۵۸ را اگر دوره انتقال محسوب کنیم اما در سال‌های ۵۸ تا ۶۲، این «فردگرایی» رجوی بود که بر سازمان حاکم شده بود تا آنجا که در سال ۱۳۶۳، «فرقه‌گرایی» در سازمان به‌صورت پدیده‌ای روشن و آشکار درآمد.

سازمان رابطه رجوی و اعضا را همچون «کوهنورد» و «راهنما» می‌دانست و اعتقاد داشت که برای دوری از آنارشیسم و لیبرالیسم اعضا می‌بایست از مرکزیت تبعیت محض داشته باشند. لذا در تبیین نسبت بین مرکزیت و دموکراسی، سازمان تصریح می‌کرد که «تقدم با مرکزیت» است. اولویت و تقدم مرکزیت‌گرایی در طول حیات سازمان – از بدو تشکیل تاکنون – کارکردها و آثار بنیادین مختلفی از جهات ایدئولوژیک، تشکیلاتی و روانی داشته است.

در اواخر سال ۵۰ و سال ۵۱ رهبران سازمان و کادر مرکزی اعلام شدند. اتفاقات بیرون و درون زندان در نهایت امر باعث شد که دو تن از اعضای سازمان یعنی مسعود رجوی و موسی خیابانی در تشکیلات داخل زندان بالا بیایند. این دو نفر به‌رغم اختلافات و تشتت اعضا توانستند با اعمال فشار و جوسازی رهبری را به دست گیرند و گروهی از اعضا را گرد خود جمع کنند و مدعی شوند که وارثان اصلی و حقیقی سازمان آنها هستند. آنها توسط مرکزیت درون زندان و به وسیله توجیه کردن افراد، تشکیلات جدیدی را پایه‌ریزی و افراد مخالف را حذف کردند و این نمایشگر همان توجه به مرکزیت‌گرایی بود که از سال ۱۳۵۷ به بعد آنها نام جنبش ملی مجاهدین و سپس سازمان مجاهدین خلق را به خود اختصاص دادند.

این جمع شامل مسعود رجوی، موسی خیابانی، علی زرکش، مهدی ابریشم‌چی، محمود احمدی، محمود عطایی، مهدی خدایی‌صفت، .... و محمدرضا سعادتی می‌شد که روی سعادتی البته باید تاکید ویژه کرد چرا که او نقش بسیار مهمی در شکل‌گیری جریان فوق داشت. اگرچه حرف اصلی را مسعود و موسی می‌زدند و افرادی مانند میثمی و محمدمهدی گرگانی را نیز کاملاً بایکوت کرده بودند.

از این مقطع به بعد روش‌های جدیدی در رهبری سازمان به کار گرفته شد. این روش‌ها براساس روانشناسی فردی این دو نفر – مسعود و موسی – و به قول خودشان مبتنی بر ضربه سال ۵۰ و جریانات سال ۵۴ بود و به این ترتیب جمع منسجمی با ۳۰ تا ۴۰ عضو در زندان با مرکزیت مسعود و سپس موسی شکل گرفت.

مرکزیت‌گرایی در سال‌های ۵۱ تا ۵۷ در دنیایی کوچک به‌نام زندان و در روابطی بسیار محدود، تعمیق پیدا کرد و در فرهنگ سازمان نهادینه شد. آنچنانکه «مرکزیت» با یک تعهد بسیار عاطفی و روانی و برحسب سلسله مراتب شدیدترین صورت خود را پیدا کرد و از لحاظ فکری نیز به اشتراک ایدئولوژیک اعضای زندان منجر شد و در نتیجه از لحاظ رفتاری نیز بسیاری از اعضا درون زندان تحت تأثیر این دو نفر – مسعود و موسی – قرار داشتند و حتی ادبیات کلامی اعضا نیز شبیه ادبیات رهبری شده بود و البته این نحوه رفتار و این اشتراک شخصیتی، با بایکوت، تحقیر و سرکوب روحی عناصر منتقد همراه بود و ساواک نیز این مساله را تشدید می‌کرد. به عنوان مثال در سال ۵۴ که سال آشکار شدن تغییر ایدئولوژی تعدادی از اعضای سازمان بود و مسائلی درباره دستگیری وحید افراخته و محسن خاموشی و تعداد دیگری از اعضا مطرح بود، لطف‌الله مثیمی با مجروحیت شدید و نابینایی ناشی از انفجار در منزل تیمی به زندان قصر آمد. در این‌زمان، جریان رجوی طی برنامه‌ای حساب شده با انتقال محمدرضا سعادتی معروف به «سیکو» از زندان اوین به زندان قصر، با تلاشی فشرده و سخت و کُشنده که اینجانب نیز از نزدیک شاهد آن بودم، ۱۶ تا ۱۷ ساعت کار فشرده توجیهی روی اعضا انجام دادند تا گوی سبقت را از جریان میثمی بربایند و اعضایی مانند حسین ابریشمی، جواد زنجیره‌فروش، علی خدایی‌صفت و حسن صادق که گردمیثمی، جمع مستقلی را به وجود آورده بودند، به گرد خود جمع کند و نتیجتاً جریان مسعود را حاکم کند.

در این دوره تفوق «مرکزیت‌گرایی» بر سازمان و تشکیلات بیش از دوره اول است. تمایلات قدرت‌طلبانه اعضای جدید مرکزیت داخل زندان کاملا آشکار می‌شود. در این دوره سازمان به لحاظ تشکیلاتی فعال‌تر و به‌لحاظ ایدئولوژیک بسیار کم‌مایه‌تر شد. با این حال اعضا به مرور در مقابل مسعود و موسی مطیع‌تر و منعطف‌تر شده بودند و درواقع آنها دو فرد اصلی تشکیلات به شمار می‌آمدند. با این‌حال آن دو، فضای جمع را باز نمی‌گذاشتند و اخبار را درون زندان نیز طبقه‌بندی می‌کردند و به اعضا و هواداران با توجه به رده تشکیلاتی آنان اخبار را می‌رساندند. حتی با وجود آنکه تعداد کتاب در زندان بسیار محدود بود، آنها این کتاب‌ها را به‌صورت طبقه‌بندی شده در اختیار اعضا می‌گذاشتند و مسئول بالاتر بود که این اجازه را می‌داد که فرد پایین‌تر چه کتابی را بخواند.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همین «مرکزیت‌گرایی» جزو اصول بنیادین تشکیلات در سازمان به حساب می‌آمد. اما از بهمن ۵۷ تا دی‌ماه ۵۸ که زمان انتخابات اولین دوره ریاست‌جمهوری و کاندیداتوری مسعود رجوی بود، ما به تدریج شاهد آن هستیم که فردگرایی تقدم جدی‌تری می‌یابد و به‌صورت جدی در سازمان متبلور می‌شود و مسعود به عنوان فرد شماره یک و موسی به عنوان فرد شماره دو مطرح می‌شوند.

اما جریان از چه قرار بود که موجب سلطه رجوی شد:

۱) از اعضای باقیمانده سازمان تا قبل از ضربه سال ۵۰ به جز رجوی و تا حدودی خیابانی و مهدی ابریشم‌چی فرد دیگری نبود که به اصطلاح مرکزیت را درک کرده باشد. این دو نفر نیز در مقابل رجوی کم می‌آوردند و ابریشم‌چی توانایی تشکیلاتی لازم را در برابر رجوی نداشت و خیابانی نیز تنها یک عنصر عملیاتی و قلدرمآب به‌حساب می‌آمد.

۲) جهان‌بینی سازمان می‌آموخت که تنها سازمان پیشتاز، صلاحیت رهبری انقلاب را دارد و تنها رهبر سازمان پیشتاز است که می‌تواند انقلاب را رهبری کند. از نگاه سازمان، انقلاب، ناقص و نارس بود و انقلاب واقعی کامل را رهبری و ایدئولوژی سازمان پیشتاز می‌توانست هدایت کند. آنها آقای خمینی را موج‌سوار، فرصت‌طلب و میوه‌چین می‌دانستند و اصولاً هیچگاه لفظ انقلاب را در مورد حرکت مردم که منجربه فروپاشی رژیم پهلوی شد به کار نمی‌بردند، بلکه لفظ قیام و خیزش و امثال آن را به‌کار می‌بردند. آقای منتظری در خاطرات خود می‌گویند که در زندان، مسعود نزد من آمد و موسی نیز نزد آقای لاهوتی رفته بود. مسعود به من می‌گفت شما که با آقای خمینی ارتباط دارید به ایشان پیغام بدهید که قیام را عقب بیندازد و به ایران نیایند تا ما بتوانیم مقدمات لازم را فراهم کنیم. آنها می‌گفتند که الان زمینه برای پیروزی انقلاب هست اما امام بعد از پیروزی چه خواهد کرد و حکومت را به چه کسی می‌تواند بدهد به جز ما که تنها نیروی مذهبی صاحب تشکیلات هستیم؟ همین صحبت را موسی خیابانی نیز با آقای لاهوتی مطرح کرده بود.

آقای منتظری البته در جواب گفته بود که من اینجا در زندان هستم و ارتباطی با آقای خمینی ندارم. در آن زمان سازمان، تنها خود را واجد صلاحیت رهبری می‌دانست و به این منظور توجیهات لازم را از قرآن و نهج‌البلاغه نیز می‌آورد و در سلسله مقالاتی با عنوان «مفهوم صلاحیت از دیدگاه علی» به این بحث پرداخته می‌شد که تنها رجوی صلاحیت لازم در این خصوص را دارد.

۳) عامل دیگر مواضع آوانگارد (پیشتازی – پیشگامی – پیشتازنمایی) مسعود رجوی بود. رجوی در مسائل سیاسی سعی می‌کرد تندترین مواضع را در رقابت با چریک‌های فدایی خلق اتخاذ کند و این کنش او در جبران احساس خودکم‌بینی شدیدش در مقابل چریک‌های فدایی بود.

۴) خصوصیات فردی رجوی او را در دستیابی به موقعیت برتر تشکیلاتی موفق می‌کرد، خصوصیاتی که عمده آن از این قرار است:

ـ زیرکی و هوشیاری

ـ توان بالای ژست عاطفی و احساسی

ـ ایجاد قداست برای خودش به عنوان تنها عنصر بازمانده مرکزیت سابق

ـ قدرت مغلطه و سفسطه

ـ قدرت استفاده زیاد از اهرم تشویق و تنبیه

ـ قدرت سوژه‌آفرینی و مساله درست کردن برای جمع که نمونه بارز آن ازدواج ایدئولوژیک، ارتقای ایدئولوژیک و طلاق ایدئولوژیک بوده است

ـ قدرت تئوریزه کردن بحران‌ها که شاید این، از مهم‌ترین موارد مورد اشاره باشد. رهبری سازمان و به‌ویژه شخص رجوی از قدرت ویژه‌ای در تئوریزه کردن مسائل درونی و بحران‌های سازمان برخوردار بود. یکی از توریسین‌های سازمان در سال‌های ۶۰ تا ۶۳ فردی است به‌نام محمدحسین حبیبی‌خائیزی. او از کسانی است که تلاش‌های زیادی برای تبیین حرکت‌های غیرمتعارف سازمان انجام می‌داد. او در مورد ازدواج مسعود رجوی و فیروزه بنی‌صدر (دختر بنی‌صدر) نوشت که اهمیت این ازدواج را باید در پیام اسلامی و ایدئولوژیک آن جست‌وجو کرد و در جریان ازدواج مسعود با مریم قجر عضدانلو نیز استدلال کرد که سانترالیسم دموکراتیک واقعی همین است که توسط رهبر ارائه می‌شود و به جایی می‌رسد که «شرک به مسعود» گناهی غیرقابل بخشش است؛ چرا که به قول «ابریشم‌چی»: «خدا ته آسمانهاست و مسعود او زمینه.» مسعود جابانی در کتاب «روانشناسی خشونت و ترور» در توضیح و تبیین چنین رویکرد و حالتی می‌گوید: «اساساً لازمه تشکیلاتی بودن در اطاعت تشکیلاتی معنی پیدا می‌کند و تشکیلات در خانم و آقای رجوی خلاصه می‌شود. از این‌رو خانم رجوی می‌گوید: رهبری، فکر است و نیروها دست و پا ... از زمانی که فرد به مناسبات حرفه‌ای سازمان وارد می‌شود ... با هویت سازمانی،‌ شکل ماشینی را به خود می‌گیرد که برایش برنامه‌ریزی شده است ... فرآیند این مغزشویی به طلبکاری از مردم و بدهکاری به رهبری سازمان منجر می‌شود؛ رهبری که برای تمام سئوال‌ها جواب در آستین دارد و بر همه عالم و مسائل مرتبط با آن احاطه کامل دارد.»۱

اگر مخروط رهبری را در سازمان به‌خصوص بعد از کشته شدن موسی خیابانی در نظر بگیریم و به این نکته توجه داشته باشیم که در این مقطع فاصله رجوی با نفرات بعدی خیلی زیاد است بسیاری از نکات روشن خواهد شد. جامعه‌شناسان در مورد شاه ایران نیز این مخروط را ترسیم کرده و با تاکید بر اینکه فاصله او با نفرات بعدی بسیار زیاد بوده است، رفتارهای او را تحلیل کرده‌اند. به‌نظر می‌رسد این مساله، یکی از عوامل جدی در تبدیل سازمان به فرقه بوده است. چرا که وقتی فرد فاصله خود را با نفرات بعدی زیاد می‌بیند، این حق را به‌خود می‌دهد که دیگران بدون چون و چرا از او حرف‌شنوی داشته باشند. اما سازمان طی یک پروسه طولانی به فرقه تبدیل می‌شود.

در دهه چهل سازمان ابتدا اصل «سانترالیسم دموکراتیک» را پذیرفت و سپس اصول «رهبری جمعی» و «انتقاد از خود» را پذیرا شد. سازمان این اصول را از سازمان‌های انقلابی آن زمان که عمدتاً مارکسیست بودند گرفته بود.

اما از دهه ۵۰ که نشانه‌هایی از جریانات فکری مارکسیستی در سازمان پیدا شد به خصوص پس از متلاشی شدن سازمان در سال ۵۴ و انشعاب سازمان به دو بخش مذهبی و مارکسیستی، چنین به نظر می‌رسد که حداقل این اصل سانترالیسم دموکراتیک در آن زمان بر سازمان حاکم نبوده است. به‌گونه‌ای که حتی تعداد کمی از اعضا در جریان درگیری‌های عقیدتی و درون گروهی که منجربه تغییر ایدئولوژی سازمان شد قرار نداشتند؛ و وقتی که این مساله علنی شد نیز بسیاری از اعضا مات و مبهوت بودند که درون سازمان چه گذشته است و چگونه این مسائل پیش آمده‌اند.

پی‌نوشت:

۱- مسعود جابانی – روانشناسی خشونت و ترور – ص ۵۵-۳۱

۲- روند جدایی – رئیس طوسی، نوحی و رفیعی، ص ۱۶۴.

۳- روند جدایی، ص ۱۶۰

۴- محمدحسن سبحانی، روزهای تاریک بغداد، صفحات ۲۷، ۲۸ و ۳۰


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید