سه شنبه, ۱۲ تیر, ۱۴۰۳ / 2 July, 2024
مجله ویستا

علل و پیآمدهای لشکرکشی آمریکا به عراق


علل و پیآمدهای لشکرکشی آمریکا به عراق

لشکرکشی آمریکا به عراق, چنانچه دامنه آن به سایر کشورهای منطقه کشیده نشود, میتواند توازن نیروها را در ایران به نفع تحولات دموکراتیک تغییردهد تحقق این آمر همانقدر که به سیاست آمریکا بستگی دارد, به سیاست جمهوری اسلامی ایران, و سیاست نیروهای اپوزیسیون نیز وابسته است

بررسی علل لشکرکشی آمریکا به عراق نشان میدهد که دخالت نظامی آمریکا در عراق برایندی است بغرنج از مجموعه ای ازعوامل کوتاه مدت و بلند مدت. تقلیل علل این جنگ به جهانگشایی امپریالیستی برای دست یافتن به نفت خاورمیانه همانقدر نادرست است که تقلیل آن به ابزاری برای استقرار دموکراسی درعراق. بدیهی است اهمیت استراتژیک نفت را نمیتوان نادیده گرفت. اما تغییرات درساختار قدرت سیاسی در جهان، تغییرات ساختاری در جامعه آمریکا، رشد بنیادگرایی، واقعه ۱۱ سپتامبر، و ضرورت نوسازی ساختار سیاسی کشورهای عرب نیز به همان اندازه حائز اهمیت میباشند.

در نهایت استقرار دموکراسی نبردی است برای مردم عراق. اکنون با پایان جنگ ، نیروهای سیاسی عراق، در صورت اتخاذ تدابیر درست، میتوانند و میبایست از شرایط موجود برای استقرار دموکراسی و نوسازی کشور خود بهره گیرند. این امر مستلزم پافشاری جامعه جهانی بر استقرار دموکراسی و سیاست تشنج زدایی در منطقه است.

لشکرکشی آمریکا به عراق، چنانچه دامنه آن به سایر کشورهای منطقه کشیده نشود، میتواند توازن نیروها را در ایران به نفع تحولات دموکراتیک تغییردهد. تحقق این آمر همانقدر که به سیاست آمریکا بستگی دارد، به سیاست جمهوری اسلامی ایران، و سیاست نیروهای اپوزیسیون نیز وابسته است. برای تحقق این امر نیروهای اپوزیسیون میبایست بیدرنگ پیرامون یک پلاتفرم سکولار و دموکراتیک برای برچیدن رژیم ولایت فقیه و استقرار یک نظام دموکراتیک و غیر ایدئولوژیک متحد شوند. هرگونه درنگی میتواند پیآمدهای فاجعه باری برای ایران داشته باشد. در صورت تهاجم نظامی به ایران، نیروهای اپوزیسیون، چنانچه موفق به ایجادیک آلترناتیو موثر نشوند، همانقدر مقصر خواهند بود که ج.ا. و کشورهای مهاجم.

۱) علل جنگ

در مورد علت حمله نظامی آمریکا به عراق نظرات گوناکونی وجود دارد که آنها را میتوان به ترتیب زیر خلاصه کرد:

۱.۱) ریشه کن کردن تروریسم

واقعه ۱۱ سپتامبر اعلان جنگی بود علیه آمریکا توسط سازمان های تروریستی و حامیان آنها. حمله آمریکا به افغانستان و عراق واکنشی است در برابر واقعه ۱۱ سپتامبر. حمله به عراق مرحله دوم از جنگ گسترده آمریکا علیه تروریسم است، که طی آن آمریکا میکوشد تا با انهدام شبکه نظامی، مالی و سازمانی تروریستها حملات آتی علیه آمریکا را خنثی و پیشگیری کند. جنگ علیه تروریسم محدودیت زمانی و مکانی نمیشناسد، و تا آنجا پیش خواهد رفت که تمام شبکه های تروریستی را در هر جا که هستند توسط نیروی نظامی نابود کند. اقدام نظامی میتواند از خود سازمان های تروریستی فراتر رفته و شامل تمام کشورها، سازمان ها و افرادی شود که از سازمان های تروریستی حمایت میکنند. طبق این نظریه، جنگ علیه عراق جنگی است عادلانه، برای دفاع از خود، که در صورت لزوم میتواند به فلیپین، یمن، سودان، لیبی، سوریه، کره شمالی، و ایران نیز تعمیم پیدا کند.

۱.۲) سلاح های کشتار دسته جمعی

دستیابی رژیم هایی چون دیکتاتوری صدام حسین به سلاح های کشتار جمعی، به ویژه سلاح های هسته ای، تهدید مستقیمی است علیه صلح جهانی. این رژیم ها نه تنها با استفاده مستقیم از سلاح های کشتار جمعی، بلکه با عرضه آنها به شبکه های تروریستی میتوانند صلح جهانی را به خطر بیاندازند. پیآمدهای این امر برای جامعه بشری بحدی است که اقدام نظامی برای پیشگیری از آنرا نه تنها توجیه، بلکه ضروری میسازد.

۱.۳) ابراز قدرت برای پیشگیری از حملات آتی

تصمیم دو کشور برای ورود به جنگ بستگی دارد به ارزیابی متقابل آنها از توانایی های یکدیگر، منافع و هزینه های نهایی جنگ، و ظرفیت دو طرف برای پذیرش و تحمل هزینه های اقتصادی و سیاسی. نظام های دموکراتیک، در مقایسه با رژیم های دیکتاتوری، در مجموع نسبت به هزینه های جنگ حساس تر بوده و با احتیاط بیشتری وارد جنگ میشوند. بعلاوه، در صورت ورود به جنگ، انگیزه بیشتری برای خاتمه سریع آن دارند. زیرا در نظام های دموکراتیک تصمیم ورود به جنگ مستلزم تائید پارلمان و پشتیبانی بخش قابل ملاحظه ای از جامعه میباشد. همچنین انتخاب مجدد رهبران سیاسی بستگی به احتمال پیروزی و ظرفیت جامعه برای پذیرش هزینه های جنگ دارد. لذا، در جوامع دموکراتیک رهبران سیاسی به دلیل "محدودیتهای" ناشی از فشار افکار عمومی با احتیاط بسیار وارد جنگ های پر ریسک و پر هزینه میشوند. از سوی دیگر، این امر باعث میشود که دیکتاتورها، با آگاهی به این ویژه گی نظام های دموکراسی، بتوانند در کوتاه مدت خواستهای خود را بر نظام های دموکراسی تحمیل کرده و از آنها امتیازهایی بگیرند که منعکس کننده نیروی واقعی آنها نمیباشد.

طبق این نظریه، بعد از انقلاب ایران، بنیادگرایان اسلامی و تروریستهای تحت حمایت آنها، با آگاهی برمکانیزم سیاسی جامعه آمریکا، موفق شده اند بر این کشور ضرباتی وارد آورند و از آن امتیازهایی بگیرند که به مراتب بیشتر از توان نظامی-اقتصادی بنیادگرایان میباشد. آمریکا به علت ملاحظات داخلی و بین المللی خود نتوانسته هر بار پاسخ مناسب را به بنیادگرایان بدهد. این امرباعث تشویق تروریست ها شده و به آنها توان و جرات آنرا داده است تا حملات بزرگتری را علیه آمریکا ترتیب دهند. در این چارچوب، حمله نظامی آمریکا به عراق هشداری است به تروریست ها و حامیان آنها که آمریکا حمله به منافع خود را تحمل نخواهد کرد. آمریکا امیدوار است با این اقدام درک تروریست ها را نسبت به هزینه ومنافع حمله به خود تصحیح کرده، و بدین وسیله از اقدام های آتی تروریستی علیه آمریکا جلوگیری کند.

۱.۴) ارتقاء دمکراسی در کشورهای خلیج فارس

سیاست آمریکا در برابر جهان عرب همواره در جهت حمایت از حاکمان نظامی و پادشاهانی بوده است که از پشتیبانی مردم برخوردار نبوده اند. این سیاست کمتر توانسته است به طبقه متوسط جوامع عرب اعتماد کرده و از رفرم های سیاسی در آن کشورها پشتیبانی کند. اما تغییر ساختاراجتماعی جوامع عرب، از یکسو، و رشد بنیادگرایی اسلامی، از سوی دیگر، ادامه چنین سیاستی را برای آمریکا پر هزینه و پر مخاطره کرده است. لذا، آمریکا برای حفظ منافع استراتژیک خود در خاورمیانه ناچار به اتخاذ سیاست جدیدی است که بتواند نوسازی ساختار سیاسی کشورهای عرب را تشویق و میسر سازد. این نظریه، حمله نظامی به عراق را آغاز این سیاست جدید میداند، که هدف آن آزادی عراق از دیکتاتوری صدام، استقرار دموکراسی و نوسازی ساختار سیاسی آن کشور است.

عراق، به علت بافت اجتماعی-اقتصادی و شرایط سیاسی آن، انتخاب مناسبی برای معرفی و آزمایش این سیاست جدید است. زیرا عراق، در مقایسه با کشورهایی چون عربستان سعودی و مصر، دارای استعداد بیشتری برای نوسازی و استقرار دموکراسی است. برای مثال کشور عراق گرفتار محدودیتهای مذهبی عربستان سعودی نیست، همچون مصر از فشار جمعیت و فقر رنج نمیبرد، و احساسات ضد آمریکایی در آن نسبتا کمتر میباشد. بعلاوه، آزاد سازی آن از چنگال دیکتاتوری صدام این فرصت را برای آمریکا بوجود میآورد تا بتواند سیاست جدید خود را در شرایطی کنترل شده بیازماید. این سیاست، در صورت موفقیت، میتواند در مراحل بعدی به اشکال مناسب به سایر کشورهای منطقه تعمیم داده شود. اما عده ای از منتقدین بر آنند که اجرای این سیاست جدید از طریق مداخله نظامی میسر نیست. زیرا، تهاجم نظامی منجر به رادیکالیزه شدن نیروهای قشری و تقویت احساسات ضد غربی شده، و کار نوسازی جامعه و استقرار دموکراسی را برای نیروهای مدرن دشوار میسازد.

۱.۵) جنگ تمدن ها

این نظریه، متاثر از تئوری جنگ تمدن های ساموئل هانتینگتون۱، جنگ آمریکا علیه تروریسم وعراق را مرحله ای از جنگ تمدن های غرب و اسلام میداند. جهان اسلام، که به خاطر شکست ازغرب و ناتوانی درنوسازی و همگامی با سیر تحولات تاریخ از جهان غرب خشمگین است، یورشی نو را علیه تمدن پیروزمند غرب آغاز کرده است. گسترش بنیادگرایی اسلامی و حملات تروریستی علیه آمریکا نمودهای اصلی این نبرد میباشند. جنگ آمریکا علیه عراق، و احتمالا سایر کشورهای منطقه، اقدامی است برای در هم شکستن این مقاومت. دولتمردان آمریکا، برای آنکه دوستان خود را در منطقه نرنجانند، میکوشند تا از همآوازی آشکار با این نظریه خودداری کنند. اما، تپش نبض این نظریه را میتوان در متن بسیاری از نوشتارها و تحلیل های رسمی و غیر رسمی امریکا حس کرد.

۱.۶) جلوگیری از دستیابی بنیادگرایان اسلامی به منابع استراتژیک

طبق این نظریه، بنیادگرایان اسلامی دولت های عراق، عربستان سعودی، لیبی، و یمن را هدف قرار داده اند تا با دست یافتن به ثروت نفت آنها بتوانند ایدئولوژی خود را به توان مالی و نظامی مجهز کنند. درمیان این کشورها عراق به دلیل دیکتاتوری صدام، جنگ های متعدد، شرایط نامطلوب اقتصادی، نارضایتی مردم، و ناتوانی اپوزیسیون در ایجاد یک الترناتیو سکولار، ضعیف ترین حلقه این زنجیره بود که میتوانست به تصرف بنیادگرایان اسلامی درآید. در صورت پیروزی بنیادگرایان، دامنه این حرکت در مراحل بعد میتوانست به آسانی به عربستان سعودی، لیبی، و غیره کشیده شود. حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق اقدامی بود برای بازداشتن بنیادگرایان اسلامی از دستیابی به منابع استراتژیک نفت.

۱.۷ ) حفظ برتری آمریکا

با تحولات جهان در دو دهه گذشته، فروپاشی بلوک شرق، قدرت گرفتن بلوک های اقتصادی-سیاسی جدید، رشد بنیادگرایی اسلامی، رشد ناسیونالیسم، و رشد اقتصاد گلوبال، آمریکا نگران است که برتری اقتصادی و سیاسی خود را به تدریج از دست بدهد. رکود اقتصادی از یکسو، و تعمیق و تسریع شکل گیری اروپای واحد از سوی دیگر، بر هراس آمریکا افزوده است. هدف اصلی آمریکا از حمله نظامی به افغانستان و عراق عبارت است ازاحیا و حفظ هژمونی سیاسی و اقتصادی خود در منطقه. با استفاده از جنگ عراق آمریکا موفق شد بین اتحادیه اروپا شکاف بیاندازد و پایگاه اقتصادی و نظامی خود را در خاورمیانه تحکیم کند.

۱.۸) تک قطبی شدن جهان

رفتار کشورها در رقابت های بین المللی تابعی است از ساختار قدرت جهانی. هر تغییرعمده در این ساختار، با دگرگون کردن معادله منافع-هزینه ها، موجب تغییر رفتار کشورها در سیاست خارجی و رقابت های بین المللی خواهد شد. در جهان دو قطبی، قدرت های بزرگ، به خاطر واکنش قدرت رقیب (و هزینه های ناشی از آن) به تغییر شرایط موجود در کشورهای جهان سوم و بر هم زدن تقسیم منافع نسبتا تمایل کمتری داشتند. اما جهان تک قطبی پس از جنگ سرد نگرش آمریکا را نسبت به منافع استراتژیک خود تغیر داده، میل و گرایش آنرا برای دخالت درامورسایر کشورها افزوده، و دست آنرا برای ورود به درگیری های نظامی باز تر گذاشته است.

۱.۹) نظم نوین جهانی

طبق این نظریه (که تعمیم دو نظریه پیشین است) پس از فروپاشی بلوک شرق جهان وارد دوران جدیدی شده است که طی آن آینده روابط بین المللی و نظم جهانی از کانال نبرد و رقابت میان دولتهای قوی و یا اتحادیه های منطقه ای شکل خواهد گرفت، که به تقسیم مجدد جهان و تغیر جغرافیای سیاسی آن خواهد انجامید. از این منظر، جنگ اول خلیج فارس، جنگ افغانستان، و جنگ دوم خلیج فارس ابزاری برای بازسازی روابط بین المللی است. هدف آمریکا ازجنگ عراق، نه بازسازی عراق، بلکه بازسازی روابط بین المللی است، و اعتراض فرانسه، روسیه، و آلمان به آمریکا در حقیقت اعتراض آنها به جایگاه آتی آمریکا در این نظم و سهم اندک خویش است. بازسازی روابط بین المللی تنها به معنی تجدید نظر در مرزهای جغرافیایی و ایجاد کشورهای جدید نیست، بلکه در چارچوب مرزهای کنونی نیز باید جایگاه کشورها در روابط بین المللی، از طریق چگونگی رابطه با آمریکا، دوباره تعریف شود.

۱.۱۰) انقلاب تکنولوژی نظامی

این نظریه بر آن است که تحولات عظیم تکنولوژی نظامی در سه دهه گذشته خود یکی از علل اصلی وقوع جنگ های اخیر است. بدین معنی که این تحولات با بالا بردن کارآیی و دقت سلاح ها، کاهش تلفات انسانی ( به ویژه برای قدرت صاحب تکنولوژی برتر)، بالا بردن سرعت درگیری وکوتاه کردن مدت جنگ، مداخلات نظامی را آسانتر و محتملتر کرده است. طبق این نظریه، به دلیل انقلاب در تکنولوژی جنگ، از یکسو، و دگرگون شدن ساختار قدرت بین المللی، از سوی دیگر، در آینده جهان شاهد درگیری های نظامی بیشتری برای تغییر جغرافیای سیاسی و تغییر ساختار قدرت خواهد بود. این نظریه حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق را نمودهای اولیه این پدیده میداند.

۱.۱۱) جهانگشایی امپریالیستی برای دستیابی به منابع نفت

بنا بر این نظریه، مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی اسلامی بهانه ای است برای توسعه طلبی امپریالیستی آمریکا در خاورمیانه، که هدف عمده آن عبارت است از دستیابی و کنترل منابع نفتی خلیج فارس و دریای خزر. اما منقدین برآنند که این موضعگیری، با توجه به هزینه های سرسام آور جنگ، هزینه بازسازی چاه های نفت عراق، دسترسی بازار غرب به نفت منقطه، و اینکه قیمت نفت در نهایت توسط مکانیزم عرضه و تقاضای بازار تعیین میشود، با منطق اقتصادی سازگار نیست.

برای مثال اقتصاد دان برجسته ویلیام نوردهاس۲، با استفاده از یک مدل اقتصادی و داده های موجود از جنگ های افغانستان، بوسنی و هایتی، هزینه جنگ عراق را، بعد از در نظر گرفتن پیآمدهای مثبت آن بر بازار نفت و اقتصاد آمریکا، برای یک سناریو جنگ کوتاه متجاوز از ۹۹ بلیون دلار تخمین زده است:

ـ هزینه های مستقیم جنگ / ۵۰ بلیون دلار

ـ هزینه های حفظ صلح واداره شرایط بعد از جنگ / ۷۵ ،،

ـ بازسازی عراق / ۳۰ ،،

ـ کمکهای انسانی / ۱ ،،

ـ آثار مطلوب بر بازار نفت / ۴۰ - ،،

ـ پیآمدهای مثبت اقتصادی (برای اقتصاد آمریکا) / ۱۷ - ،،

ـ هزینه کل / ۹۹ بلیون دلار

صنعت نفت عراق بعد از بیست سال جنگ و محاصره اقتصادی در وضعیت بسیار بدی است. برای مثال، بر حسب تخمین های قبل از جنگ، بازگرداندن سطح تولید نفت عراق به سال ۱۹۸۰، یعنی ۳.۵ ملیون بشکه در روز، مستلزم ۷ تا ۸ بلیون دلار سرمایه گذاری است. با توجه به خرابی های حاصل ازجنگ اخیرو زیان های ناشی از به آتش کشیدن چاه های نفت، سرمایه گذاری لازم احتمالا نزدیک به ۹ تا ۱۰ بلیون دلار خواهد بود. افزایش سطح تولید به ۶ بلیون بشکه در روز نیاز به ۳۰ تا ۴۰ بلیون دلار سرمایه گذاری دارد. این سرمایه گذاری از توان اقتصادی عراق خارج است. در آمد نفت عراق قبل از جنگ فعلی نزدیک به ۱۰ بلیون دلار در سال بود.

طبق این برآوردها، هدف اصلی حمله نظامی آمریکا به عراق، از منظر بازار نفت، حداکثر میتواند تامین امنیت و کنترل نفت خاورمیانه باشد، نه دستیابی به نفت ارزان.

۱.۱۲ ) حمایت از منافع اسرائیل

این نظریه، که دربین مردم و نیروهای سیاسی خاورمیانه رونق فراوان دارد، لشکرکشی آمریکا به عراق را توطئه صهیونیست های اسرائیل و طرفداران آنها در جامعه آمریکا میداند. این نگرش تا بدان جا پیش میرود که حتی در واقعه ۱۱ سپتامبر به دنبال رد پای سازمان های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل میگردد.

یک نگرش دیگر، لشکر کشی آمریکا به عراق را بخشی از سیاست جدید آمریکا برای برقراری صلح در خاورمیانه میداند. طبق این نظریه، با پایان جنگ سرد، منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا در خاورمیانه با ادامه جنگ بین اسرائیل و کشورهای عرب سازگار نیست. از سوی دیگر تجربه چند دهه گذشته آمریکا نشان میدهد که استقرار صلح بین اسرائیل و فلسطین از طریق مذاکرات بین المللی و فشارهای دیپلماتیک میسر نیست. لذا، لشکرکشی اخیر آمریکا علیه عراق مرحله ای است از استراتژی جدید آمریکا برای بازسازی ساختار قدرت در خاورمیانه و استقرار صلح.

۱.۱۳ ) منافع صنایع نظامی آمریکا

چخوف مینویسد اگر در پرده اول نمایشنامه تفنگی را بر روی دیوار آویزان دیدید برای آن است که در پرده آخر شلیک شود. یک مثال دیگر میگوید، اگر میخواهی علت یک جنگ را بدانی، از خود بپرس چه کسی از آن نفع خواهد برد. بر پایه این دو انگیزه، این نظریه علت اصلی جنگ های اخیر آمریکا را در مازاد تولید صنایع نظامی آمریکا ودر منافع اقتصادی صاحبان این صنایع جستجو میکند. علیرغم پایان جنگ سرد، جهان نزدیک به یک بلیون دلار در سال صرف تسلیحات نظامی میکند. صنایع نظامی درآمریکا دارای سهم قابل ملاحظه ای در اقتصاد کشور است، و صاحبان آن در ساختار قدرت سیاسی دارای نیروی تعین کننده ای میباشند.

۱.۱۴) جنگ ابزاری برای مدیریت نوسان های اقتصادی

طبق این نظریه، بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا همواره از بودجه صنایع نظامی خود به عنوان ابزاری برای تنظیم نوسان های اقتصادی استفاده کرده است. بدین معنی که برای برون رفت از رکود اقتصادی، بودجه نظامی را بالا برده تا با افزایش فشار تقاضا اقتصاد را از چنبره رکود برهاند. ازمیانه دهه هشتاد تا کنون آمریکا دو رکود اقتصادی شدید را تجربه کرده است، که هر دو همراه بوده اند با افزایش بودجه نظامی کشور و مداخلات نظامی در عرصه بین المللی. این نظریه علت حملات اخیرآمریکا به افغانستان و عراق را در این رابطه توضیح میدهد.

۱.۱۵) تحولات ساختاری جامعه آمریکا

رشد اقتصاد انفورماتیک و گسترش روندهای گلوبال ساختار اقتصادی و سیاسی آمریکا را عمیقا دگرگون کرده است. اما سرعت سریع این تحولات در دو دهه اخیراقشار سنتی جامعه آمریکا را، که نا توان از همراهی با این تحولات هستند،رادیکالیزه کرده و موجب پیدایش و رونق ناسیونالیسم افراطی و هژمونی طلب، و قدرت گرفتن نیروهای مذهبی افراطی و نیروهای ضد حقوق مدنی شده است. این نیروها، با حمایت مالی مدیران شرکت های بزرگ "اقتصاد کهنه" که در دهه ۹۰ بشدت در معرض تهدید تحولات اقتصادی قرار گرفتند، توانستند حول جورج بوش متحد شده و قدرت سیاسی را به تصرف خود در آورند. طبق این نظریه روی آوری دولت آمریکا به سیاست های اقتصادی حمایتی، بیرون آمدن از پیمان کاهش آلودگی محیط زیست کیوتو، افزایش بودجه نظامی، اتخاذ سیاست های جنگ طلبانه برای حل بحرانهای بین المللی، همه بازتاب واکنش سیاسی جامعه آمریکا به تحولات ساختاری اقتصادی-اجتماعی خود است. این نظریه تاکید میکند که نیروهایی که اکنون قدرت سیاسی را در آمریکا بدست گرفته اند، بنا بر خصلت اجتماعی و سیاسی شان، اساسا نمیتوانند ناجی استقرار صلح در خاورمیانه باشند۳.

۱.۱۶) جمعبندی

بررسی علل لشکرکشی آمریکا به عراق نشان میدهد که دخالت نظامی آمریکا در عراق برآیندی است بغرنج از مجموعه ای ازعوامل کوتاه مدت و بلند مدت، از جمله منافع استراتژیک آمریکا در منطقه، تغییر ساختار قدرت در عرصه سیاست جهانی، تغییرات اجتماعی و سیاسی جامعه آمریکا، رشد بنیادگرایی اسلامی، حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر، عدم مشروعیت رژیم دیکتاتوری صدام حسین، ناکامی سیاست تحریم اقتصادی و کنترل نظامی عراق، و ناتوانی اپوزیسیون سکولارعراق در ایجاد یک آلترناتیو موثر. برداشتهای تک محوری از علل این جنگ، با طرح اشتباه مسئله، میتواند به اتخاذ سیاست های غلط و زیانبار درخاورمیانه بیانجامد.

بدیهی است که اهمیت استراتژیک نفت را نمیتوان نادیده گرفت. اما تغییرات بنیادی درساختار قدرت سیاسی جهان، تغییرات ساختاری در جامعه آمریکا، رشد بنیادگرایی، واقعه ۱۱ سپتامبر، و ضرورت نوسازی ساختار سیاسی کشورهای عرب نیز به همان اندازه حائزاهمیت میباشند.

● پیآمدهای جنگ عراق برای ایران

پیامدهای لشکرکشی آمریکا به عراق و تاثیر آن بروی شرایط سیاسی ایران به عوامل زیر بستگی دارد:

▪ عملکرد جمهوری اسلامی ایران

▪ سیاست آمریکا در منطقه

▪ واکنش جهانی به اقدامات آتی آمریکا در منطقه

▪ عملکرد اپوزیسیون ایران

۲.۱ ) عملکرد جمهوری اسلامی

بدون شک حمله نظامی آمریکا به عراق هم اکنون تاثیر عمیقی بر شرایط سیاسی ایران گذاشته است. رژیم جمهوری اسلامی به هراس افتاده و از احتمال گسترش حمله نظامی آمریکا به ایران سخت نگران است. بخشی از رژیم در تکاپو ست تا با بهبود شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه، از یکسو، و بهبود روابط با آمریکا از سوی دیکر، حمله آمریکا به ایران را بی مورد کند. موفقیت رژیم در انجام چنین رفرمی با موانع جدی در درون نظام ج.ا. روبرو است، و به احتمال موفقیت آن نمیتوان دل بست. مهمتر از آن به پایداری و دوام چنین شرایطی، در صورت وقوع، کمتر میتوان امیدوار بود. با این همه، این سناریو، در صورت تحقق، میتواند به بروز یک شرایط نیمه دموکراتیک در ایران بیانجامد. اما این امر به احتمال بیشتر گذرا بوده، و در صورت اتخاذ تدابیر صحیح از سوی اپوزیسیون، میتواند به تعمیق مبارزه و برچیده شدن رژیم ولایت فقیه بیانجامد.

بخش دیگری از نظام ج.ا.، که پایگاه آن عمدتا در میان جناح به اصطلاح "واقعگرا" است، راه حل رویارویی با شرایط را در دادن امتیاز به آمریکا، بهبود شرایط اقتصادی، ادامه سرکوب نیروهای سیاسی، و دادن برخی امتیازهای اجتماعی، و نه سیاسی؛ به نیروهای سکولار جامعه میداند.

اما جناح ماجراجوی ج.ا. طبل جنگ را به صدا در آورده، و معتقد است قبل از آنکه آمریکا به ایران حمله کند، جمهوری اسلامی میبایست علیه آمریکا اقدام به یک حمله غافلگیرانه کند. گرچه احتمال چنین سناریویی را نمیتوان نادیده گرفت، اما احتمال وقوع آن نسبتا کمتر است. در هر صورت، این سناریو در صورت تحقق، ایران را بسوی یک فاجعه خواهد راند.

برای جلوگیری از تهاجم نظامی به ایران، رژیم ج.ا. میبایست به حمایت خود از گرو های تروریستی بنیادگرا پایان داده، از هرگونه اقدام برای تولید سلاح های هسته ای اجتناب ورزیده، و بیدرنگ شرایط را برای استقرار دموکراسی هموار سازد.

۲.۲) سیاست آمریکا در منطقه

عادی سازی شرایط اجتماعی و سیاسی عراق، و بازسازی آن کار آسانی نیست، و به احتمال قوی مستلزم تمام توجه سیاست خارجی آمریکا طی یک تا دو سال آینده خواهد بود. بعد از آن نیز، به احتمال قوی، بیشترین توان سیاست خارجی آمریکا متوجه استقرار صلح در خاورمیانه و باز سازی ساختار سیاسی کشورهای عرب خواهد شد. این برای ج.ا. فرصتی بوجود خواهد آورد تا بتواند با اجرای برخی اصلاحات اجتماعی از احتمال حمله آتی آمریکابه ایران بکاهد. این امر، همانطور که در بالا خاطر نشان شد، با موانع جدی مواجه خواهد شد که در ماهیت و ساختار قدرت در رژیم ولایت فقیه ریشه دارد.

احتمال حمله نظامی آمریکا به ایران را، در صورت اتخاذ تدابیر نا صحیح از سوی رژیم ولایت فقیه، نمیتوان نادیده گرفت. این سناریو، در صورت وقوع، خسارات هنگفتی به اقتصاد و جامعه ایران وارد خواهد آورد، و به زیان استقلال و استقرار دموکراسی در ایران خواهد بود.

۲.۳ ) واکنش جهانی به اقدامات آتی آمریکا در منطقه

حمله آمریکا به عراق با مخالفت قابل ملاحظه افکار عمومی جهان مواجه شد. حتی در انگلستان، متحد آمریکا در جنگ، متجاوز از ۵۰ در صد مردم مخالف جنگ بودند. مخالفت در خود جامعه آمریکا نیز قابل ملاحظه بود. علاوه بر این دولت های فرانسه، آلمان، روسیه، و اکثر کشورهای خاورمیانه با اقدام نظامی علیه عراق صریحا اعلام مخالفت کردند. با این همه، به علت جنایت های رژیم صدام حسین، عدم مشروعیت این رژیم، هزینه ها و خسارات انسانی و مالی ناشی از ادامه شرایط نیمه جنگی در عراق، خطرات ناشی از دستیابی عراق به سلاح های هسته ای، و شرایط سیاسی جامعه آمریکا، این مخالفت ها نتوانست راه حل آلترناتیو دیپلماتیک را به پیش ببرد و مانع از وقوع جنگ شود.

حمله نظامی احتمالی آمریکا به ایران به احتمال قوی با مخالفت جهانی گسترده تری مواجه خواهد شد. ایران علیرغم ماهیت دیکتاتوری و قرون وسطایی رژیم ج.ا.، در شرایط جنگی بسر نمیبرد. همچنین خرابی ها و هزینه های انسانی و مالی ناشی از چنین حمله ای به مراتب بیشتر، و پیآمدها و ریسک های آن برای منطقه گسترده تر خواهد بود. بعلاوه شواهد و قرائن موجود نشان میدهد که مردم ایران توانایی آنرا دارند که کشور خود را از چنگال استبداد ولایت فقیه برهانند.

با این همه، در برابر چنین احتمالی نمیتوان آرام نشست. نیروهای پیشرو جهان میبایست، جهت پیشگیری از احتمال وقوع چنین سناریویی، افکار عمومی جهان را نسبت به عواقب حمله نظامی به ایران آگاه سازند. از تجربه حمله اخیر به عراق میتوان نتیجه گرفت که مخالفت افکار عمومی با جنگ احتمالی علیه ایران تنها هنگامی موثر خواهد بود که اکثریت مطلق جامعه را در برگیرد، به گونه ای که رهبران سیاسی سرنوشت خود در انتخابات را در گرو پرهیز از اقدام نظامی ببینند.

اپوزیسیون ایران میبایست از هرگونه رویارویی نسنجیده با غرب اجتناب کرده، و با عملکرد خود به جامعه جهانی اطمینان خاطر دهد که مطلوبترین راه مبارزه با تروریسم واستقرار دموکراسی در منطقه، حفظ صلح و حمایت جهانی از اپوزیسیون سکولار ایران میباشد. در مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی اسلامی جهان پیشرفته و اپوزیسیون سکولار ایران دارای منافع مشترک میباشند. بدیهی است، اپوزیسیون ایران در صورتی موفق به انجام این کار خواهد شد که بتواند خود را به آلترناتیوی موثر تبدیل کند.

۲.۴) عملکرد اپوزیسیون

اپوزیسیون سکولار ایران با ایجاد یک آلترناتیو موثر، که بتواند به عمر رژیم ولایت فقیه پایان دهد و برجای آن یک نظام دموکراتیک و غیر ایدئولوژیک را مستقر سازد، میتواند تهاجم نظامی به ایران را بی مورد کند. در صورت تهاجم نظامی به ایران، گروه های اپوزیسیون، چنانچه به کوتاهی خود در ایجادیک آلترناتیو موثر ادامه دهند، همانقدر مقصر خواهند بود که ج.ا. و کشورهای مهاجم.

برای پیشگیری از تهاجم نظامی به ایران، احتمال دارد رژیم ج.ا. دست به یک سری اقدامات اصلاحی بزند. این سناریو، در صورت تحقق، میتواند به بروز یک شرایط نیمه دموکراتیک در ایران بیانجامد. سیاست اپوزیسیون میبایست به گونه ای باشد، که از یکسو این امر را تشویق کرده و از آن برای استقرار و تحکیم نهادهای دموکراتیک بیشترین بهره را بگیرد، و از سوی دیگر مردم را به احتمال موفقیت و پایداری این رفرم ها دل بسته نکرده و آنها را برای نبرد نهایی برای برچیدن رژیم ولایت فقیه سازمان دهد. همانطور که خاطر نشان شد، موفقیت رژیم در انجام چنین رفرمی با موانع جدی ساختاری روبرو است. نباید به احتمال موفقیت رفرم در چارچوب ولایت فقیه، به ویژه پایداری آن دل بست.

در شرایط موجود در منطقه، سیاست اپوزیسیون میبایست بر دو محور استوار باشد:

۱) تاکید برصلح و مبارزه غیر خشونت آمیز، برای اجتناب از تهاجم خارجی و برخوردهای نظامی داخلی؛

۲) مبارزه قاطعانه برای برچیدن بساط ولایت فقیه و استقرار یک نظام دموکراتیک و غیر ایدئولوژیک

اپوریسیون سکولار ایران با ایجاد یک اتحاد فراگیر ملی بر پایه دو محور فوق، میتواند نه تنها تهاجم خارجی را بی مورد کند، بلکه میتواند شرایط منطقه را نیز به نفع انجام تحولات دموکراتیک در ایران بکار گیرد.

۱. ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدن ها، نشریه امور بین الملل، ۱۹۹۳

Professor William Nordhaus, Yale University .۲

۳. برای توضیحات بیشتر رجوع شود به مقاله احمد تقوی "جنگ ونیروهای افراطی آمریکا"