شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

آیا اقتصاد علم است


آیا اقتصاد علم است

من یکی از برندگان جایزه نوبل امسال در اقتصاد هستم, این موقعیت به شدت من را از انتقاد های وارد بر این جایزه آگاه ساخت, نقدهایی توسط افرادی که ادعا می کنند اقتصاد بر خلاف شیمی, فیزیک یا پزشکی که جایزه نوبل نیز به آنها اعطا می شود علم نیست آیا آنها درست می گویند

من یکی از برندگان جایزه نوبل امسال در اقتصاد هستم، این موقعیت به شدت من را از انتقاد‌های وارد بر این جایزه آگاه ساخت، نقدهایی توسط افرادی که ادعا می‌کنند اقتصاد- بر خلاف شیمی، فیزیک یا پزشکی که جایزه نوبل نیز به آنها اعطا می‌شود- علم نیست. آیا آنها درست می‌گویند؟

یک مشکل اقتصاد این است که به جای کشف اصول، لزوما بر سیاست‌گذاری متمرکز است. هیچ‌کس واقعا اهمیتی برای داده‌های اقتصادی جز به‌عنوان راهنمایی برای سیاست‌گذاری قایل نیست. پدیده‌های اقتصادی، همانند رزونانس‌های داخلی اتم یا عملکرد یک سلول زنده برای ما جاذبه ذاتی ندارند. ما علم اقتصاد را با آن چیزی که می‌تواند تولید کند می‌سنجیم؛ برای مثال علم اقتصاد بیشتر شبیه مهندسی است تا علم فیزیک نسبت به بسیاری از علوم انسانی نیز کاربردی‌تر است.

به‌رغم اینکه باید در رشته‌های مهندسی نوبل وجود داشته باشد؛ اما این فقدان دیده می‌شود. اگرچه نوبل شیمی ۲۰۱۳ کمی به نوبل مهندسی شبیه بود؛ به‌خاطر اینکه این جایزه به سه محققی که کار شبه مهندسی انجام دادند، اعطا شد یعنی: مارتین کارپلاس (Martin Karplus)، مایکل لویت (Michael Levitt) و اِری وارشل (Arieh Warshel) به خاطر کار آنها در «توسعه مدل‌های چند مقیاسی سیستم‌های شیمیایی پیچیده» که این مدل‌ها زمینه‌ساز ایجاد برنامه‌های کامپیوتری هستند که کار سخت‌افزارهای رزونانس مغناطیس هسته‌ای را انجام می‌دهد.

مشکل اینجا است که وقتی ما بر سیاست‌گذاری‌های اقتصادی متمرکز می‌شویم بسیاری از عواملی که جنبه علمی ندارند ظاهر می‌شوند؛ مثلا سیاست دخیل می‌شود و موضع‌گیری‌های سیاسی بیش از حد توسط مردم (انظار عمومی) مورد توجه قرار می‌گیرد. جایزه نوبل برای اعطا به افرادی طراحی شده است که برای جلب نظر مردم از فریب و حقه استفاده نمی‌کنند و همچنین برای کسانی که ممکن است در پیگیری‌های صادقانه شان از حقیقت، به نحوی تحقیر شده باشند.

چرا برای نوبل اقتصاد تاکید می‌شود جایزه نوبل «علم اقتصاد»، اما در سایر جایزه‌های نوبل چنین تاکیدی دیده نمی‌شود مثلا جایزه «علم شیمی» یا «علم فیزیک» گفته نمی‌شود.

در رشته‌هایی که تلاش می‌شود کلمه «علم» در عنوان آنها به‌کار رود، معمولا آنهایی هستند که توده مردم را از نظر ذهنی و احساسی با مساله درگیر کرده‌اند و در آنها حتی نظرات ابلهانه نیز خریدارانی در بین افکار عمومی دارد. در این رشته‌ها کلمه «علم» در عنوان آنها قرار داده شده است، تا از سایر رشته‌های بدنام مشابه تمییز داده شوند.

اصطلاح «علم سیاست» اولین بار در اواخر قرن ۱۸ میلادی رواج یافت که هدفش مشخص کردن این رشته از سیاست از سایر رشته‌های سیاسی‌ای بود که به جای کشف حقیقت هدفی جز جذب آرا و نفوذ در دستگاه حاکم نداشتند. «علم نجوم» یک اصطلاح رایج در اواخر قرن نوزدهم بود؛ اصطلاحی که برای مشخص کردن نجوم از طالع بینی و افسانه‌های باستانی درباره صور فلکی ایجاد شد. در قرن نوزدهم علاوه‌بر علم نجوم از عبارت «علم هیپنوتیزم» نیز استفاده می‌شد که برای تشخیص این علم از سحر و عقاید فلسفه ماورا طبیعی بود.

این چنین اصطلاحات (که در آنها از واژه علم استفاده می‌شد) نیاز بود تا به اصل خود بازگردند؛ زیرا هنوز همتایان غیر عادی آنها [۱] تاثیر بیشتری در گفتمان عمومی داشتند؛ زیرا دانشمندان باید خود را مانند دانشمند معرفی می‌کردند.

در واقع اصطلاح «علم شیمی» در قرن نوزدهم توانست در بین عده‌ای رواج یابد؛ یعنی همان زمانی که این رشته سعی داشت با استفاده از این اصطلاح خود را از کیمیاگری و روش‌های درمانی خرافی(promotion of quack nostrums)متمایز کند، اما نیاز به استفاده از اصطلاح «علم شیمی» برای تمییز این رشته از سایر رشته‌های انحرافی مشابه، زمانی که جایزه نوبل شیمی در ۱۹۰۱ وضع شد، کاملا از بین رفت [۲].

همچنین با پیشرفت‌های قرن بیستم اصطلاحات «علم نجوم» و «علم هیپنوتیزم» نیز کاملا از بین رفت که شاید به این خاطر باشد که اعتقاد به جادوگری کم کم محو شده بود و کمرنگ شدن آن در جامعه پذیرفته شده بود. درست است که هنوز طالع‌بینی در روزنامه‌های محبوب دیده می‌شود، اما وجود آنها به این خاطر است که پیش‌تر به شدت از نظر علمی به چالش کشیده شده‌اند یا حضور آنها صرفا برای سرگرمی است. در حال حاضر ایده موثر بودن ستارگان بر سرنوشت ما، ایده‌ای کاملا منسوخ شده است که با این تفاسیر دیگر نیازی به وجود عبارت «علم نجوم» نیست.

منتقدین علم اقتصاد گاهی اوقات به بسط شبه علمیِ اقتصاد اشاره می‌کنند، آنها بحث می‌کنند که اقتصاد همانند ریاضیات منسجم تنها برای نمایش از ظاهر علم استفاده می‌کند. برای مثال، در کتاب فریب خورده‌های اتفاقی (Fooled by Randomness)(۲۰۰۴)، نوشته نسیم نیکلاس طالب (Nassim Nicholas Taleb)، درباره علم اقتصاد می‌گوید: شما می‌توانید شارلاتانیسم [۳] را زیر فشار معادلات تغییر چهره بدهید و کسی تا زمانی که آزمایش کنترلی وجود نداشته باشد، نمی‌تواند شما را بیابد.

فیزیک نیز از این منتقدین به دور نیست: در کتاب «مشکلات فیزیک: ظهور نظریه ریسمان، سقوط علم و در آینده چه خواهد شد(The Trouble with Physics: The Rise of String Theory, The Fall of a Science, and What Comes Next) نوشته لی اسمولین(Lee Smolin): فعالان رشته فیزیک به جای آنکه با آزمایش‌هایی به سنجش نظریه ها(به‌ویژه در مورد نظریه ریسمان) بپردازند به غرق و اغوا شدن در نظریه‌های شکیل تن می‌دهند که همین امر سبب سرزنش آنها در این کتاب می‌شود. به‌طور مشابه در کتاب حتی اشتباه است: شکست در نظریه ریسمان و جست‌وجو برای وحدت در قانون فیزیکی(Not Even Wrong: The Failure of String Theory and the Search for Unity in Physical Law)نوشته پیتر وویت

(Peter Woit): فیزیکدانان به همان جرمی متهم می‌شوند که گفته می‌شود اقتصاددانان ریاضی (mathematical economists) مرتکب آن شده‌اند.

به اعتقاد من علم اقتصاد از علم فیزیک در مقابل مدل‌هایی که اعتبار آنها هرگز مشخص نیست آسیب‌پذیرتر است، زیرا ضرورت تخمین در رشته اقتصاد بیشتر از فیزیک است؛ به‌ویژه زمانی که مدل‌های اقتصادی به جای رزونانس مغناطیسی یا ذرات بنیادی با مردم سر و کار دارد. مردم می‌توانند ذهن و رفتارشان را به کلی تغییر دهند، آنها بعضا مشکلات عصبی و هویتی دارند، مشکلات و پدیده‌های پیچیده‌ای که اقتصاد رفتاری منشا آن را در درک پدیده‌های اقتصادی می‌یابد.

اما همه ریاضیات در اقتصاد آن چیزی نیست که طالب (Nassim Nicholas Taleb) به‌عنوان شارلاتانیسم نشان می‌دهد. اقتصاد یک وجه کمی مهمی دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. چالشی که دیدگاه ریاضی را با تنظیمات لازم برای ساخت مدل اقتصادی ترکیب کرده است تا سبب سازگاری با عوامل انسانی تقلیل ناپذیر اقتصادی باشد.

بر خلاف نظر عده‌ای پیشرفت اقتصاد رفتاری اساسا تضادی با اقتصاد ریاضی ندارد؛ اگرچه ممکن است با بعضی از نظریات رایج در اقتصاد ریاضی جدید متضاد باشد. زمانی که اقتصاد مشکلات کارکردی خود را نشان می‌دهد، چالش‌های اولیه و کلی‌ای که محققان با آنها روبه رو می‌شوند، اساسا متفاوت با چالش‌های کلیِ پیش رویِ سایر محققان در رشته‌های دیگر نیست. همان‌طور که اقتصاد پیشرفت می‌کند، روش‌ها و شواهدِ منابع خود را گسترش می‌دهد که سبب تقویت علم و افشای شارلاتانیسم می‌شود.

نویسنده: رابرت جی. شیلر

مترجم: زهرا تهمتن

منبع: Project Syndicate

توضیحات:

[۱]: اشاره دارد به رشته‌هایی که همزمان در کنار رشته‌های اصلی رواج داشتند مثل سحر در کنار علم هیپنوتیزم.

[۲]: در قرن ۱۷ شیمی به‌عنوان یک علم متمایز وجود نداشت، البته شیمی فعالیتی مستقل بود، اما علم به حساب نمی‌آمد، خود شیمیدانان کارشان را به‌صورت فنی در خدمت طب می‌دانستند و فعالیت خود را صرف ترکیب دارو‌ها می‌کردند.-تاریخ پیدایش علم جدید- ریچارد وستفال

[۳]: شارلاتانیسم مرام و مسلکی می‌شود که فرد یا افراد (گروه)ی خود را چنان می‌نمایانند که نیستند؛ چنان می‌گویند که باور ندارند؛ چنان وعده می‌دهند که بر متحقق ساختن آن، توانا نیستند. شارلاتانیسم، ایدئولوژی افرادی می‌شود که برای نیل به اهداف خویش، از اینکه خود را واجد ویژگی‌ها و اطلاعات و توانمندی‌های خاص بدانند هراسی ندارند، به آسانی دروغ می‌گویند و وعده‌های نادرست می‌دهند و خود را قادر به انجام اقداماتی توصیف می‌کنند که هرگز صلاحیت و بضاعت آن را ندارند.



همچنین مشاهده کنید