یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
سینما دیوانگی است و من عاشق این دیوانگی
«فمکه جنسون» بازیگر جدی و سرشناس هالیوود که قبلا در فیلم «مردان مجهول» با جانگری همکاری کرده بود، پس از سه سال دور بودن از صحنه بازیگری بار دیگر با بازی در نقش جادوگر فیلم «هنسل و گرتل» به حرفه اصلی خود بازگشت. در گفتوگوی حاضر، جنسون درباره علت وقفه در حرفه بازیگریاش و سختیهای ایفای نقش یک جادوگر در فیلم میگوید، درباره مشکلات گریمهای سخت و لذت سوار شدن روی چوب جارو.
از آخرین باری که در نقش یک آدم شرور ظاهر شده بودید، مدتها میگذرد؛ آیا همین موضوع باعث شد تا بازی در فیلم «هنسل و گرتل: شکارچیان جادوگران» را بپذیرید؟
- اگر راستش را بخواهید مهمترین علتی که بازی در این فیلم را قبول کردم، نیاز مالی بود. من سه سال بود که از صحنه بازیگری دور بودم، البته در این مدت داشتم فیلم خودم را میساختم. وقتی کار فیلمام را شروع کردم اصلا فکر نمیکردم که اینقدر طول بکشد. بعد که تمام شد با خودم گفتم «هی! حالا دیگه میتونی دوباره بازیگری را شروع کنی» در همین افکار بودم که فیلمنامه «هنسل و گرتل» انگار از آسمان افتاد توی دامنم! از اول تا آخرش را خواندم و با خودم گفتم«خیلی متفاوت و جالبه!» بلافاصله با اسکایپ با تامی درباره فیلمش صحبت کردم، آدم پرانرژی و سرشار از ایدههای تازه به نظرم آمد. با هم درباره نقشی که باید بازی میکردم حرف زدیم و همانجا به من گفت که «می دونی در گریم این نقش از پروتز هم استفاده میشه» و من هم با کمال میل پذیرفتم تا این سختی را به جان بخرم و جادوگر فیلمش باشم!
بله، حق با شماست، گریم یکی از نقاط قوت این فیلم به شمار میرود. برایمان اندکی درباره روند تبدیل شدن به یک جادوگر بگویید؟
- توضیحاش خیلی سخته! میدونید تا وقتی خودتان از پروتز استفاده نکرده باشید نمیتوانید سختیهای این نوع گریم سنگین را درک کنید، حالا من هر قدر هم برایتان توضیح بدهم، بیفایده است...
آیا این نوع گریم کمکی به بهتر شدن بازی شما کرد؟
- راستش، نمیدونم. فقط درک این موضوع برام سخت بود که من تا کجا باید از پروتز و گریمهای سنگین استفاده کنم، چون به نظرم بیشترین نقش را همین گریم سنگین و پروتز انجام میداد، در غیر این صورت شاید نمیتوانستم نقشم را به این خوبی بازی کنم.
گریم کردن صورتت چند ساعت طول میکشید؟
- سه ساعت. البته اوایل، چهار ساعت طول میکشید اما کمکم به سه ساعت رسید. آخر شب هم بعد از اتمام فیلمبرداری، یک ساعت طول میکشید تا گریم را از صورتم پاک کنند. جدا دلهرهآور بود. برخلاف تصور اولیه من این گریم سنگین بخشی از آزادی عمل را از من میگرفت. فکرش را بکنید یه عده آدم همش دنبالتان بدوند و مراقب باشند که «وای! نوک دماغت خراب شد! دهنت کج و کوله شد!» بعضی وقتها وسط روز و بین فیلمبرداری دلم میخواست تحرکی داشته باشم و مثل جادوگرها دیوانه بازی دربیارم، اما این گریم سنگین به من اجازه حرکت نمیداد!
پس درواقع یک جورهایی مزاحم بود...
- آره، یک کم. به نظرم اگر صحنههای مربوط به من را اول روز و آخر شب میگرفتند و گریم صورتم را هم محدود به همین دو زمان میکردند و در این بین، کاری به کارم نداشتند من راحتتر بودم. البته، مطمئنا این کار شدنی نبود. باید اعتراف کنم که کار گروه گریم بینظیر بود. به نظر من بازی جما و جرمی، از نقاط قوت این فیلم محسوب میشوند. (البته) مهمترین نقطه قوت فیلم، جادوگرهای فیلمند. بهویژه صحنهای که همه جادوگرها دور هم جمع میشن- حس میکنم تا حالا همچین صحنهای را هیچکس ندیده.
چطورموفق شدی صدایت را تغییر بدهی وبا لهجه جادوگرها حرف بزنی؟
- توی فیلم، من در دو حالت ظاهر میشم: یک زن عادی و یک جادوگر بدجنس. به همین دلیل صدام هم باید تغییر میکرد، چون این شخصیت وقتی یک زن معمولی بود رفتارش با وقتی که جادوگر میشد فرق داشت. البته منِ واقعی این شخصیت در واقع جادوگره. تغییر صدا کمی برایم پیچیده بود چون وقتی تمرین میکردم تغییر لحن و صدا به نظرم خیلی سخت نبود- چون تقریبا ۲۰ساله که این حرفه منه! - اما وقتی اومدم برلین برای فیلمبرداری و با این همه پروتز و گریم خودم را جلوی آینه دیدم با خودم فکر کردم کار سنگینتر و دشوارتر از آن چیزی بود که من تصور میکردم. اصلا فکرش را هم نمیکردم که بعد از گریم تا این اندازه تغییر کنم، کمی اعتماد به نفسم را از دست داده بودم و حس میکردم تمام تمریناتی که برای تغییر صدا کرده بودم بیفایده بوده. اما خوشبختانه پیش رفتم و البته تامی هم در این راه خیلی من کمک کرد.
کمی درباره سوار شدن روی چوب جارو توضیح بدهید؟ برای این کار از پرده سبز استفاده شد یا با طناب نامریی حرکت میکردی؟
- در تمام صحنههای سوارشدن روی چوب جارو از طناب نامریی استفاده کردیم، البته چند تا صحنه کوتاه را مقابل پرده سبز بازی کردم. این بخش از کار من را به یاد اولین فیلم «مردان مجهول» و کار با برایان سینگر میانداخت. در آن فیلم هم سعی بر آن بود تا همه صحنهها با استفاده از طناب نامریی و کارهای آکروباتیک بازیگران انجام بشه و تا جای ممکن از پرده سبز پرهیز میکردند. میدونم که در فیلمهای بعدی، برایان نظرش در اینباره کمی تغییر کرد اما حداقل در فیلم اول «مردان مجهول» این حالت وجود داشت. در مورد فیلم تامی هم من مجبور بودم روی چوب جارو واقعا پرواز کنم. اگر نمیتوانستم با طنابهای نامریی که به هم وصل بود پرواز کنم از خودم نا امید میشدم. پرواز کردن و چوب جارو سواری خیلی جالب بود!
شنیدم که در روند تدوین فیلم خیلی از صحنهها حذف شده است، آیا صحنههای مربوط به بازی شما هم حذف شده یا نه؟
- بله، همیشه این اتفاق میافته... یکی از صحنههایی که خودم خیلی دوستش داشتم و حذف شد مربوط به صحنهای میشد که من در کنار تمام جادوگرهای دیگر دور هم جمع شده بودیم، صحنه نسبتا طولانی بود. این صحنه را خیلی دوست داشتم چون همین جا بود که توانستم بهترین ارتباط را با شخصیتی که نقشاش را بازی میکردم، برقرار کنم. در این صحنه بود که هستی و چرایی این شخصیت را درک کردم. به نظرم قرار گرفتن در آن صحنه به همراه آن همه جادوگر و همه عوامل فیلم و انجام یک سری کارهای دیوانهوار، یا هر آنچه که فکرش را بکنید، همه و همه خیلی (عالی) بود. به عقیده من، این صحنه هم مثل سایر صحنههایی که حذف شدند خیلی خوب از آب درآمده بود، اما خب، تصمیم نهایی این بود که کوتاه شود.
در حرفهایتان اشاره کردید که مدتی را به کارگردانی فیلم خودتان به نام «بزرگ کردن بابی» مشغول بودید، این تغییر شغل از بازیگر بودن به کارگردان شدن، چه حسی داشت؟
- خیلی سخت بود. کاش میتوانستم چیز دیگهای بگم اما واقعا سخت بود. تا پیش از این با این همه دشواری در زندگیام مواجه نشده بودم. مدت پنج سال هر اتفاقی که فکرش را بکنید به سرم آمد. اما مهم اینجاست که بالاخره کار را با همه سختیهایش تمام کردم. فیلم را در ۲۰ روز فیلمبرداری کردم. بودجه فیلم را هم با کمک یک گروه تامین کردم. حس میکنم با ساختن این فیلم در یک زمان کوتاه، به اندازه ۱۰ سال تجربه کسب کردم و بزرگ شدم. و چنان شیفته این کار شدم که دلم میخواد هرچه زودتر ساختن یک فیلم تازه را شروع کنم. من برای وودی آلن احترام زیادی قایلم. کارگردان سرسخت و پرکاری است. هر سال یک فیلم میسازد. اما من بعد از یک فیلم چنان خسته شدم که باید کمی خودم را پیدا کنم تا کار بعدی را شروع کنم. به نظرم در تمام مدت کارگردانی یک فیلم همه چیز علیه شماست. انگار همه در برابر شما جبهه گرفتهاند و تمام مدت تنها چیزی که میشنوید: «نه، نه، نه» است. از دو حالت خارج نیست؛ یا بازیگر خوب در دسترسداری، اما پول کافی نداری، یا بالعکس. به نظرم کارگردانی دیوانگی محض است و دلیل اینکه همه ما از کارگردان گرفته تا بازیگر- وارد این روند دشوار میشویم، به خاطر عشق است. سینما دیوانگی است و من عاشق این دیوانگی هستم.
منبع: www. Collider. com
عکس: out now
تامی کوک
مترجم: پریا لطیفیخواه
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
مجلس شورای اسلامی مجلس شورای نگهبان ایران دولت حجاب دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران گشت ارشاد افغانستان رئیسی رئیس جمهور
تهران هواشناسی شورای شهر شهرداری تهران پلیس شورای شهر تهران قتل سیل وزارت بهداشت کنکور سلامت سازمان هواشناسی
قیمت دلار مالیات خودرو دلار قیمت خودرو بانک مرکزی بازار خودرو قیمت طلا سایپا مسکن ایران خودرو تورم
تئاتر تلویزیون سریال محمدرضا گلزار ازدواج سریال حشاشین سینمای ایران سینما فیلم موسیقی قرآن کریم سریال پایتخت
سازمان سنجش ناسا کنکور ۱۴۰۳ خورشید
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه آمریکا جنگ غزه روسیه چین اوکراین حماس ترکیه نوار غزه
فوتبال فوتسال پرسپولیس استقلال تیم ملی فوتسال ایران بازی جام حذفی آلومینیوم اراک سپاهان باشگاه پرسپولیس تراکتور وحید شمسایی
هوش مصنوعی اپل فناوری همراه اول ایرانسل آیفون تبلیغات سامسونگ اینترنت بنیاد ملی نخبگان دانش بنیان نخبگان
موز خواب بارداری دندانپزشکی کاهش وزن مالاریا آلزایمر