سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

تبیین مبارزات انقلابی شهید مطهری در عرصه خاطره ها


تبیین مبارزات انقلابی شهید مطهری در عرصه خاطره ها

نوشتار حاضر می كوشد ابعاد مختلف مبارزات انقلابی شهید مطهری را به تصویر بكشد تا از استاد شهید در عرصه مبارزات انقلابی, ابهام زدایی شود

از آیت‏الله مشكینی می‏پرسند: «اگر ممكن است از سابقه مبارزاتی استاد شهید هم صحبتی بفرمایید.» ایشان در پاسخ می‏فرمایند: «یكی از اشكالاتی كه بعضی‏ها می‏گیرند، این است كه می‏گویند مطهری در مبارزات شركت نكردند. البته سازمان امنیت به بعضی‏ها حساسیت بیشتری داشت؛ مثلاً من و آقای ربانی شیرازی، پیش آنها سابقه پیدا كرده بودیم و نشانی ما را داشتند و هر حادثه و خبری كه پیش می‏آمد، فورا به سراغ ما می‏آمدند؛ درصورتی كه افرادی هم بودند كه در متن قضایا بودند و اصلاً بازداشت نشدند... بعضی از افراد از اول سكه به نامشان خورده بود و دستگیر می‏شدند. سازمان امنیت هم نشانی آنها را داشت و همیشه به سراغ آنها می‏رفت؛ و گرنه این طور نبود كه آقای مطهری در قضایا نباشند.خدمت ایدئولوژیك هم كار لازم و مهم و درستی بود و زیربنا را درست می‏كرد. ایدئولوژی، زیربنای همه كارهای ماست كه مطهری سهم بزرگی در آن داشت.»

نوشتار حاضر می‏كوشد ابعاد مختلف مبارزات انقلابی شهید مطهری را به تصویر بكشد تا از استاد شهید در عرصه مبارزات انقلابی، ابهام‏زدایی شود.

آیت‏الله واعظ‌‏زاده خراسانی، نه تنها شبهه مبارز نبودن استاد مطهری را رد می‏كند بلكه ایشان را در چهار مسأله مربوط به مبارزه، دارای نقش اصلی می‏داند:

الف) طرح ایدئولوژی اسلامی: آقای مطهری یكی از چند دانشمند معدودی است كه برای رهایی ملت ایران، ایدئولوژی اسلامی را مطرح كرد و سالیان دراز با بیان و قلم آن را پرورانید و طراحی كرد و رواج داد و هم‏زمان ابعاد سیاسی و اجتماعی آن ایدئولوژی را به میان مؤمنان كشانید. مسلما این امر، ركن اساسی و عمود استوار و شریان حیاتی انقلاب است و بیش از هر عامل دیگر، در تداوم انقلاب اسلامی ایران و به ثمر رسیدن آن،تأثیر داشته و دارد. ناگفته پیداست كه در متن این ایدئولوژی، مسأله رهبری خوابیده است كه آن موضوع را هم مطهری و دوستان روحانیش و به تبع آنان، دیگران با تكیه بر رهبری قاطع و آگاه امام خمینی،به بهترین وجه مطرح كردند. در اینجا هدف ما شرح ایدئولوژی اسلامی نیست. گویندگان و نویسندگان آگاه راجع به آن سخن بسیار گفته‏اند. از جمله استاد مطهری در مصاحبه‏های رادیوـ تلویزیونی خود در این باره،به تفصیل بحث كرد .نكته مهم آن است كه پس از صدر اسلام، این اولین بار است كه اسلام به عنوان یك ایدئولوژی، مبنای حكومت قرار می‏گیرد و طراحان آن، دست به ابتكاری عظیم زده‏اند و آن عبارت است از هماهنگ ساختن اسلام باتحولات سیاسی جهان و مطرح ساختن آن به عنوان مكتبی مستقل در ردیف سایر رژیم‏ها و مكتبهای سیاسی و اجتماعی.(۲)

ب) سازمان دادن به مجامع روشنفكری: گرچه پیش از آقای مطهری، مجامع اسلامی در میان قشر روشنفكر وجود داشت و او نیز،در تأسیس و سازمان دادن و هماهنگ كردن آنها مؤثر بود،اما نقش وی، در جهت دادن به این مجامع به سمت اسلام راستین انقلابی وهدایت آنها در كانال واقعی و صراط مستقیم و جلوگیری از انحرافات و برداشتهای غلط وغرب‏گرایی و شرق‏گرایی عمده و اساسی بود.(۳)

ج) سازمان دادن به روحانیت مبارز: در چهل، پنجاه سال اخیر و پیش از آن، همواره افراد انقلابی در روحانیت، بویژه در میان طلاب جوان، وجود داشته و فعالیتهای پراكنده‏ای هم داشته‏اند،اما هیچ‏گاه سازمانی مرتب و هدایت یافته به صورت شبكه وسیعی در سراسر كشور و در حوزه‏های علمیه عرض وجود نكرده است و برای اولین بار پس از قیام امام خمینی چنین سازمانی تدریجا پاگرفت كه هسته مركزی آن درقم و تهران بود و شعبه‏هایش تا شهرستان‏ها و حتی خارج از كشور گسترش یافت.استاد مطهری هم یكی از مغزهای متفكر و از سازمان‏دهندگان آن بود.(۴)

د) پیوند وایجاد رابطه میان روشنفكران مسلمان و روحانیت مبارز: استاد مطهری كه در میان هر دو قشر مبارز، اعم از روحانی و روشنفكر، مقام و موقعیت والایی داشت، شاید بیش از دیگران، در ایجاد رابطه میان این دو عنصر اصلی انقلاب اسلامی نقش داشت و این دو قطب را كه به حكم سیاست استعماری در برابر هم و جدا از یكدیگر و بدبین به هم بودند، آشتی داد، تا حدی كه زبان هم را فهمیدند و حجاب بیگانگی را دریدند و این همان «اصلاح ذات البین» است كه مورد تأكید رسول خداست.این عمل بسیار موفق بود،تا حدی كه آنان احساس وحدت در هدف و خط‏مشی سیاسی كردند و دوبازوی توانای انقلاب را تشكیل دادند.من در این زمینه خاطراتی از استاد مطهری دارم: درباره مشكلاتی كه دچار آن می‏شد یا آنچه را كه دست استبداد و استعمار پیش می‏آورد،باهمه كوشش و مجاهدتی كه در این راه از سوی كسانی چون مطهری،به كار رفته، باز هم به نظر می‏رسد كه رسوبات آن باقی مانده و گاه به گاه از رفتار و گفتار طرفین تراوش می‏كند كه برای انقلاب، بسیار خطرناك است.(۵)

آقای محمدتقی مطهری، برادر استاد، درباره فعالیت‏های سیاسی و مبارزات استاد شهید می‏گوید:

یك بار در بحبوحه فعالیتهای فداییان اسلام، افراد نابابی وارد جمع آنها شدند و فداییان را هم بدنام كردند. آیت الله بروجردی هم خیلی به آنها بدبین شد. استاد سعی می‏كرد نقش مصلح را بازی كند و مرحوم نواب صفوی را خیلی نصیحت و ارشاد می‏كرد.فعالیت دیگر استاد در ارتباط با امام بود. این جریان خیلی بی‏سرو صدا بود و امام بیشتر از ماجرا خبر داشت. من زیاد در آن كارها دخالت نداشتم و از آن ماجراها هم بی‏خبر بودم. این را می‏دانم كه وقتی امام در نجف بودند، استاد بارها از طریق كویت با امام رابطه تلفنی برقرار می‏كرد. بیشتر هم از آن طرف زنگ می‏زدند. برای ایشان این امكان نبود كه با نجف تماس بگیرند.استاد در این باره می‏گفت: از آن طرف امكانات زیادتر است. از كویت زنگ می‏زنند و من با امام صحبت می‏كنم. استاد تعریف می‏كرد: یك بار حاج آقا مصطفی بامن تماس گرفت و گفت: ما حریف امام نمی‏شویم. شما به ایشان تذكر بدهید. با این كار زیادی كه دارند و با این مطالعات و درس و عبادات، غذایشان خیلی ساده است. هر كاری می‏كنیم، ایشان غذای مقوی نمی‏خورند. شما به ایشان تذكر بدهید، بلكه گوش كنند. من خودم مستقیم با امام صحبت كردم و ایشان به من گفتند: من مصلحت خودم را بهتر می‏دانم. عوض این كار، ورزش می‏كنم و راه می‏روم.(۶)

در جریان ترور منصور، عده‏ای تحت تعقیب و مورد اتهام قرار گرفتند. استاد نیز در پشت پرده در این ماجرا دخالت داشت و ساواك این مسأله را كشف كرد. یك روز ساعت چهار بعد از ظهر، استاد بی‏خبر به محل كار من آمد، من تعجب كردم. از رنگ و روی او، حالت روحی‏اش را فهمیدم و احساس كردم ناراحت است. پرسیدم: چطور شد بی‏خبر به اینجا آمدید؟ گفت: می‏خواهم دو،سه روز در منزل تو باشم. گفتم: چرا؟ گفت: ممكن است در رابطه با پرونده منصور مرا هم بگیرند. گفتم: اگر بخواهند این كار را بكنند، آنجا هم شما را دستگیر می‏كنند. استاد گفت: می‏توانی فردا صبح به طور ناشناس پیش بازپرس پرونده بروی و از وضع من مطلع شوی و ببینی نظر بازپرس چیست؟ گفتم: می‏روم. روز بعد، من با تغییر لباس و ظاهر، به شعبه بیست بازپرسی رفتم. اتفاقا دم در هیچ نگهبان و مأموری نبود، دیدم كه حكمت یزدی، بازپرس پرونده، مشغول پرونده‏خوانی است. یك‏راست رفتم و پهلویش نشستم. اول مرا نشناخت، پس از آن كه عینك دودی و كلاه را برداشتم، با تعجب نیم خیز شد و گفت: چطور به اینجا آمدی؟ گفتم: هیچ كس مرا ندید و نشناخت. گفت: زود برو و بگو من حق استادی را ادا كردم؛ زیرا تمام مسؤولان ساواك، انگشت روی او گذاشته بودند. من گفتم چون شخصا او را می‏شناسم و با روحیات او آشنایم. معتقدم كه او در این ماجرا دخالت ندارد. اگر شما اصرار دارید، پرونده را به دیگری بدهید. بالاخره آنها را قانع كردم. برخیز، برو و بگو از این بابت خیالش آسوده باشد. وقتی برگشتم، جریان رابه استاد گفتم، دست‏ها را به طرف آسمان بلند كرد و گفت: خدا را شكر! حكمت یزدی قبلاً طلبه بود و در قم، مكاسب را نزد استاد خوانده بود.(۷)

همسر استاد درباره مبارزات انقلابی ایشان می‏گوید:

در ۱۵ خرداد سال ۴۲ كه امام دستگیر شدند، عوامل رژیم دنبال آقای مطهری آمدند.ایام عاشورا بود كه ایشان سخنرانی عجیبی كرده بودند و به منبری‏ها گفته بودند كه باید واقعیت را بگویید و در مقابل همه نوع حادثه و گرفتاری بایستید. بعد از آن سخنرانی بود كه نیم ساعت بعد از نیمه شب، استاد به منزل آمدند. منزل ما یك حیاط صد متری در كوچه «دردار» بود. آن روز بچه‏ای دوماهه نیز داشتم. ایشان طبق معمول كه یك ذره پنیر و یا كره می‏خوردند، همان شام مختصر را از من طلب كردند ومن رفتم شام بیاورم. در زدند و استاد برای باز كردن در به حیاط رفتند. آنها دائم مطهری را می‏كشیدند و ایشان می‏خواستند لباس عوض كنند ولی اجازه نمی‏دادند. من آمدم جلو. ایشان به من گفتند: لباس‏های مرا بیاور. در جیب قبای ایشان پر بود از اعلامیه و دفتر تلفن و مدارك. من فورا رفتم و قبای دیگری برای ایشان آوردم.آن شب ایشان را دستگیر كردند و نزدیك به دو ماه زندانی بودند. وقتی آزاد شدند، در اولین دیدار با من، خندیدند و گفتند: اگر كار تو نبود و آن قبا را عوض نكرده بودی، رازهای ما كشف شده بود. توخیلی زرنگی كردی. من بچه‏ها را در آن حیاط كوچه «دردار» بزرگ كردم. آن حیاط متعلق به پدرم بود. بعدا آن منزل را فروختیم و زمین خانه‏ای را كه اكنون در آن ساكنیم خریدیم و با سختی ساختیم. از سال‏ها قبل، از برنامه‏ریزی درباره انقلاب اسلامی حرف می‏زدند و بچه‏ها و مرا در جریان مسائل روز می‏گذاشتند و با بچه‏ها درباره جریان‏های موجود و گروه‏های فكری و برخوردهای بین گروه‏ها حرف می‏زدند و آنها را روشن می‏كردند تا با قرار گرفتن در كنار منحرفان، خدا نكرده لغزشی از راه راست پیدا نكنند. البته بعضی از كارها سرّی بود و به همین علت ما خبردار نمی‏شدیم؛ مثل همین ریاست شورای انقلاب كه ایشان به عهده داشتند و چون سرّی بود، ما هم خبر نداشتیم.(۸)

پی نوشتها:

۱ـ عضو هیأت علمی پژوهشی پژوهشكده تحقیقات اسلامی، محقق و نویسنده.

۲ـ حمیدرضا سید ناصری و امیررضا ستوده، پاره‏ای از خورشید، تهران: مؤسسه نشر و تحقیقات ذكر، ۱۳۷۸، صص۵۰۵ـ۴۵۶.

۳ـ همان.

۴ـ همان.

۵ـ همان.

۶ـ روزنامه خراسان، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۷۶، ص ۶.

۷ـ همان.

۸ـ مجله پیام انقلاب، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۰، ص ۱۸.

۹ـ ویژه‏نامه روزنامه كیهان، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱، ص ۵.

۱۰ـ همان.

۱۱ـ مجله رشد معلم، شماره ۷، ۱۳۶۲، ص ۸.

۱۲ـ روزنامه اطلاعات، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۱، ص ۱۲.

۱۳ـ مجله سروش، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۶۱، ص ۷.

۱۴ـ مجله عروهٔ الوثقی، ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱، ص ۲۳.

۱۵ـ همان.

۱۶ـ همان.

منبع:ماهنامه رواق اندیشه، شماره ۴۰


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.