چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
نهضت ترجمه, گفتگویی میان تمدن یونانی و تمدن اسلامی
مقاله حاضر، مقدمهی فرانتس روزنتال خاورشناس بزرگ آلمانی، بر كتابی است كه وی در آن، تلاش نموده با جمع آوری قسمتهایی از آثار كلاسیك اسلامی، كه در واقع ترجمه یا اخذ و اقتباسی از آثار متقدّم یونانی بودند، تأثیرات تمدن یونانی را بر فرهنگ اسلامی نشان د هد. هدف اصلی این اثر، توضیح كمیّت و كیفیت آشنایی مسلمانان با میراث كلاسیك یونان و مجراهای متنوعی است كه از طریق آنها این میراث بر تفكر غنی اسلامی در اعصار بعد مؤثر واقع شد. روزنتال در مقدمهای تحلیلی - ترجمه حاضر - به بحث دربارهی اهمیت كلی مواجههی اسلا م با میراث كلاسیك یونان میپردازد و اصرار دارد كه این مواجهه را باید آغاز تحولّی شگرف و ثمربخش در تاریخ تمدن بشر دانست. او از این رهگذر، بخش غربی عربستانِ مركزی را پارهای - هر چند بسیار دور افتاده - از جهان هلنیستی باستان تلقی میكند و با عطف توجه به تح ول فرهنگی شبه جزیره پس از ظهور اسلام و مروری بر نهضت ترجمه در قرون اولیهی اسلامی، بر اهمیت تاریخی اقتباس مسلمانان از میراث كلاسیك یونان تأكید میكند.
●مقدمه
▪ انگیزههای تاریخی و عقیدتی
مكه و مدینه در دوران زندگی پیامبر اسلام (۵۷۰ - ۶۳۲م) - علیرغم آنچه تاكنون به طور گستردهای مقبول واقع شده است - یكسره از جهان خارج بركنار و منتزع نبودند. [گویا] این دو شهر، خلاف آنچه امروزه به طور مكرر، اظهار یا (حداقل) تلویحاً بدان اشاره میشود، مراكز حیات فرهنگیِ مترقّی و شكوفا نیز محسوب نمیشدند. این حقیقت كه عربستانِ مركزی [در آن دوران] با تمدّن برتر همعصرِ خود تماس بسیار اندكی داشته است، در خالی بودنِ قرآن از اشاراتی به علم طب و طبابت جلوهگر میشود، چرا كه از دیدگاه سنت دینی، چنین اموری م یبایست مُستظهر به حكم و فرمانی از جانب خداوند میبودند. میتوان پذیرفت درمانگرانی بومی، كه به طور علمی آموزش ندیده بودند، در آن عصر میزیستهاند و [گاهی هم] ممكن بود تصادفاً گذار یك پزشك واقعی به عربستان مركزی افتاده باشد (نظیر موردی كه در سر حد شمال غ ربی بیابان عربستان بدان برمیخوریم). البته چنین پزشكی نمیتوانست دانشمند برجستهای باشد. نه او و نه هیچ كس دیگر نمیتوانستهاند انبوهی از آموختهها را از جهان خارج به شهرهایی كه به زودی مكانهای مقدس اسلامی میشدند، منتقل كرده باشند. از سوی دیگر، ساكنان این شهرها به واسطهی تجارت كاروانی، این امكان را داشتند كه با حیات فرهنگی همعصر خود در جوامع بزرگتری چون فلسطین و سوریه آشنایی پیدا كنند. استفادهی آنها از این فرصت در منابع ناچیزی كه در دست داریم تأیید شده است.
همهی پیوستگیهای فرهنگی از این دست، به مناطقی معطوف میشود كه تمدن عصر باستان كلاسیك (در قالب هلنیسم و آنچه از آن در كسوت یونانی و تمدن رومی به شرق رسیده است) اثر خود را در آنها بر جا نهاده بود. در واقع میتوان ادعا كرد كه در یك گفتمان فرهنگی، بخش غربی عربستانِ مركزی، پارهای از جهان هلنیستی باستان بود؛ اما پارهای بسیار دورافتاده كه در حقیقت بهرهای از دستاوردهای عالی عقلانی جهان هلنیستی نصیب آن نشده بود. میراث معنوی و فكری آسیای جنوب غربی باستانی دوران قبل از هلنیسم، با پیشرفت موفقیتآمیز مسیحیت، گن وستیسیسم و یهودیت از جهات مختلف تداوم پیدا كرد و تجدید حیات و استحكام یافت. هلنیسم مترقی عربستانِ جنوبی و امپراتوری ساسانی در ایران نیز به شدت از هلنیسم متأثر شدند. پیروزی و غلبهی هلنیسم، همچنان كه شائدر توصیف كرده، حقیقتی است كه كشفیات جدید بارها و ب ارها آن را تصدیق كرده است.
با وجود این، در آغاز قرن هفتم میلادی، روند هلنیسم به گونهای بود كه به طور گستردهای ارتباط خود را با زبان یونانی از دست داد؛ چرا كه مبشران مسیحی و در زمان فترت آنان، مبلغان فرقههای گنوسی، از همان ابتدای دعوت خود به ناآموختگان و تودههای عظیم عوام روی آوردند و [از این رو ]اصرار داشتند. كه در ادبیات [تبشیری ]خود از زبانهای بومی استفاده كنند. گذشته از این، هلنیسم در این دوران به گونهای فعال نبود كه سراسرِ فرهنگ عصر باستان كلاسیك را در بر بگیرد، بلكه عمدتاً به واسطهی نظریات و عقاید جدید دینی به یك انت خابِ نسبتاً محدود، تقلیل پیدا كرد. موج اول فتوحات اسلامی (۶۳۲ - ۶۴۱م) سلطهی كامل اعراب را بر سوریه و مصر و - به همین قیاس - بخش امپراتوری ساسانی كه به شدت تحت تأثیر هلنیسم بودند، فراهم ساخت. شاید اقبالی كه این فرصت را برای اعراب فراهم آورد كه گوی سبقت ر ا از فرهنگ عصر باستان كلاسیك - كه همواره در حاشیهی آن زیسته بودند - بربایند، به دور از خصومتورزیشان هم نبود و در ابتدای امر نیز، آن را به طور مشخص درك و تصدیق نكردند. دین و زبان، اعراب مسلمان را از همسایگانشان ممتاز ساخت. نخستین وظیفهی آنان كسب توفیق در این دو خصوصیت متمایز عصر جدید بود. وابستگی فرهنگیای كه از گذشته برای اعراب مسلمان به میراث مانده بود، موجب شكلگیری یك مانع و حتی یك تهدید بر سر راه تحقق این وظیفه شد. با وجود این، تفوق دستاوردها و عناصری از تمدّن هلنیستی در همهی سطوح، مشهود بود و دائماً این نیاز وجود داشت كه حاكمان جدید آنها را برای خود حاصل كنند.
هنگامی كه سلسلهی بنیامیه (۶۶۰ - ۷۵۰م) به قدرت رسید و دمشق به جای مدینه پایتخت امپراتوری اسلامی شد، این تمایلات كشمكشآمیز به طور فزایندهای خود را آشكار ساختند. اعراب به گونهی مساعد و مطلوب به سمت فرهنگ مسلط آن زمان گرایش یافتند و از آنچه عرضه میداش ت، استفاده میكردند، اما هنوز جرئت نمیكردند كه بدان وابسته شوند. (به همین علت است كه ادبیات عربی، كاخهایی نظیر قُصیر عمره را نادیده میگیرد و آنها را به رسمیت نمیشناسد.) بیش از نیم قرن پس از درگذشت پیامبر اسلام، پیش از آنكه زبان عربی زبان رسمی دیوانی شود و حتی پس از این هم، بیتردید تفوّق فرهنگی اعراب هنوز به حصول نپیوسته بود، حكام اموی در خلال دومین موج فتوحات اسلامی (۶۷۰ - ۷۱۱م) كه در فتح اسپانیا به حد اعلای خود رسید، درگیر خصومتی سخت با بیزانس بودند (كه بعداً در دورهی اوج كامیابی و ایام خوش امپ راتوری اسلامی، دیگر به همان اندازهی سابق خطرناك به شمار نمیآمد)؛ از این رو كاملاً طبیعی بود كه امویان نه میتوانستند كار مهم مطالعات رسمی فرهنگ یونانی را به عهده بگیرند و نه قادر بودند نسبت به آن تسامح ورزند؛ و شگفتانگیز نیست كه در زمان حاكمیت آنان فع الیّتهای ترجمه در مقیاسی وسیع صورت نگرفت.
موضع عباسیان زمانی كه در سال ۷۵۰ میلادی به قدرت رسیدند و مركزیت امپراتوری اسلامی را با گرایش به شرق به عراق منتقل ساختند، از این لحاظ به كلی متفاوت بود. دیگر لزومی نداشت كه پذیرش ارزشهای فرهنگی بیگانه را به طور رسمی تقبیح و تخطئه كنند.
آنچه بر اساس روایت عربی میتوان دربارهی نخستین فعالیتهای ترجمه گفت اصولاً مؤیّد همین دیدگاه است. طبق این روایات، نوشتههای یونانی مربوط به علم كیمیا به درخواست خالد بن یزید (۶۸۰ - ۶۸۳م)، شاهزادهی اموی، كه در دههی اول قرن هشتم درگذشت، به دست شخصی به نام اصطفان (استپان) به عربی ترجمه شد. وضعیت كلی را در این خصوص ظاهراً باید بر اساس همین گزارش ارزیابی كرد. كیمیا نیز همچون طبابت، دانشی بود كه استفادهی عملی مستقیم داشت و بر همین مبنا یكی از نخستین دستاوردهای فرهنگ هلنیستی بود كه علاقهمندی اعراب را بر انگیخت. (در حوزهی دانش پزشكی این ادعای قابل مناقشه مطرح شده است كه ماسرجویه - كه در اواخر قرن هشتم همه جا ابونواسِ شاعر را همراهی میكرد؛ احتمالاً در آغاز این قرن، دایرهٔ المعارف پزشكی اهرن )ahran( را از سریانی به عربی برگردانده بود.)
هر كه میخواست دست به ترجمهی اثری بزند نیازمند پشتیبانی و تشویق كسی - همچون عضوی از خاندان حاكم - بود؛ چرا كه به دلایل سیاسی، خود خلیفه نمیتوانست از چنان اقدامی حمایت و آن را تأیید كند؛ از این رو صحت روایت مربوط به خالد بن یزید بعید به نظر نمیرسد. با وجود این، ما اكنون از شاخهای از علم سخن میگوییم كه در آن دستكاریها و تحریفها بیشتر یك هنجار تلقی میشود و [آنچنان] مورد اعتراض قرار نمیگیرد. به این ترتیب شاید بتوان داستان معضل فعالیتهای ترجمهای خالد را در زمینهی كیمیا در شمار افسانهها قلمدا د كرد. به احتمال زیاد، زمانی كه واقعاً ترجمههایی به طور پراكنده در دوران امویان به زبان عربی صورت گرفت مردم به صرافت افتادند كه اطلاعات مفیدی را كه [شاید] برای مقاصد شخصی بدان نیازمند بودند، مستقیماً، به صورت شفاهی یا كتبی، از طریق متخصصان ادبیات یونانی (یا ادبیات دیگر كشورهای بیگانه) كه تعدادی از آن هنوز در آن عصر یافت میشدند، به دست آورند. ملاحظهی اصلی آن بود كه چنین آثاری استفادهی عملی داشته باشند، صرفنظر از آنكه این استفاده به دانش پزشكی یا علم كیمیا مربوط میشد، یا شاید مفید اطلاعاتی دربارهی یهودیت یا مسیحیت بود كه میتوانست برای فهم و دریافت بهتر قرآن به كار گرفته شود. در سالهای اخیر بر آرا و نظریاتی كه وجود فعالیت ترجمهای بسیار وسیع در دورهی اموی را یك واقعیت تاریخی میدانند، اصرار و تأكید شده است. در این باره بحث شده است كه بیشتر - ا گر نه همهی - ادعاهایی كه در نوشتهها و اسناد ادبی، عصر ما قبل عباسی را تاریخ شروع فعالیتهای ترجمهای قلمداد میكنند، باید بر حسب ارزش ظاهریشان مدّنظر قرار بگیرند.
عباسیان از شرق ایرانی برآمدند این حقیقت، عطف به هماهنگی و همخوانی بیش از پیش فرهنگی بانیمهی شرقی امپراتوری - علیرغم تأثیراتِ یونانی - نشان میدهد كه چرا ترجمههایی كه از زبان فارسی یا از برخی مطالب علمیِ هندی صورت گرفته است در میان نخستین آثاری قرار دارند كه ما از آنها آگاهیم. در واقع میتوان نخستین آشنایی مسلمانان را با ارسطو به علاقه مندی ساسانیان (قرن ششم م.) به تعالیم یونانی منتسب كرد. گذشته از این، همانطور كه پیشتر ذكر شد، عباسیان دیگر در مقام مخالفت سیاسی - فرهنگی با هلنیسم متوقف نماندند، در حالی كه این امر برای بنی امیه میسر نبود. این هم عامل دیگری است كه به طور قطع در اینجا محقق شد. جنبشهای سیاسی در قرن پیشتر بر اختلاف آرا و نظریات عقیدتی مبتنی بود كه برای توجیه این اصول و فراهم ساختن یك هدایت عقیدتی برای پیروانشان تلاش میكردند. فرایندهای مشابهی پیشتر در مسیحیت نیز پدیدار شد كه در آن زمین هی رشد الهیاتی سخت پربار با پیچیدگیهای فلسفی و غالباً درگیر با پرسشهای بنیادین را فراهم آورده بود. بدین لحاظ، مسلمانان [نیز] پس از گذشت مدت كوتاهی، بر بحثهایی عمیق در باب مسائل كلامی - نظیر ماهیت خداوند یا اختیار انسان كه قرآن بی آنكه آنها را تا آخر پی بگیرد، بدانها اشارتی كرده بود - شایق شدند. به علاوه مسلمانان برای اینكه بتوانند در برابر استدلالات متكلّمان مسیحی به دفاع از دین خود بپردازند، باید با الهیات مسیحی آشنا میشدند و تلاش میكردند تا آن را بر اساس عقاید اسلامی دگرگون سازند؛ بنابراین، ظ اهراً عباسیان دیدگاه عقیدتی را بر آرای معتزله استوار ساختند (منظور از معتزله در اینجا یك گروه سازمانیافته نیست، بلكه شماری از متفكران منفرد و اصحابشان بودند كه باب بحثهای فلسفی را دربارهی مسائل كلامی - كه مبتنی بر عقاید و روشهایی بود كه اصولاً در فل سفهی یونان یافت میشد - در قلمرو فرهنگ اسلامی میگشودند) شاید چندان اتفاقی و تصادفی نیست كه معتزله در خلال سالهای حساس و سرنوشتساز دهههای آخر قرن هشتم تا زمان حكومت مأمون [۸۱۳ - ۸۳۳م ]فعالیتهای ترجمهای یونانی - عربی را گسترش دادند. البته تأثیر و نف وذ معتزله را بر حكام عباسی باید علت واقعی برای گرایش رسمی به میراث باستان كلاسیك در نظر گرفت كه برای پذیرفته شدن این میراث در اسلام، زمینههای مؤثری فراهم آورد.
نه منفعتگرایی عملی - با آنكه موجب آشنایی مسلمانان با دانشهایی نظیر پزشكی، كیمیا و علوم دقیقه شد كه برایشان مطلوب بود - و نه منفعتگرایی نظری - كه آنها را برانگیخت تا به مسائل كلامی و فلسفی اشتغال یابند - نمیتوانست برای تقویت و تأیید یك فعالیت ترجمه ای گسترده كفایت كند. در مفهوم قرآنی، علم به طور قطع بر شناخت و تصدیق گزارهها و مفروضات مربوط به موجودیت دینی و آشنایی با وظایف و تكالیف دینی یك مسلمان، اشعار داشت و دیری نگذشت كه از این واژه اختصاصاً برای اشاره به دانش عقاید و واجبات دینی اسلام استفاده شد؛ با این حال واژهی علم، دلالت وسیع و كلی خود را از دست نداد؛ بنابراین علاقه به دانش به صرف دانشجویی، در تعالیم نظاممند، فی نفسه و در علوم به مثابهی ترجمان عطش آدمی به دانشاندوزی، به طور گسترده و مؤثری برانگیخته شد. اگر جایگاه محوریِ علم در اسلام و ستایش و تمجید دین نسبت به علم نمیبود به احتمال زیاد، نهضت ترجمه با تتبعی كمتر و در مقیاسی محدودتر صورت میگرفت.
نویسنده:فرانتس روزنتال
مترجم: نگار ذیلابی
منبع:فصلنامه تاریخ اسلام
پینوشت:
*) عضو هیأت علمی دانشنامهی جهان اسلام.
۱. این مقاله برگردانی است از مقدمهی كتاب ذیل:
- the classical heritage in islam by franz rosental; translted from the german by emile and jenny marmorstein; london, routledge kegan paul, ۵۷۹۱. pp. ۱ - ۴۱.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست