پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

سرنوشت عدالت در جهان معاصر


سرنوشت عدالت در جهان معاصر

عدالت چیست آیا اصولاً عدالتی وجود دارد در جهانی که جای قربانی و قاتل عوض شده, قربانیان تروریست نامیده می شوند و کشندگان آنها اجرا کننده عدالت, چگونه می توان به اجرای عدالت امیدوار بود

عدالت چیست؟ آیا اصولاً عدالتی وجود دارد؟ در جهانی که جای قربانی و قاتل عوض شده، قربانیان تروریست نامیده می شوند و کشندگان آنها اجرا کننده عدالت، چگونه می توان به اجرای عدالت امیدوار بود؟ اربابان جهان بر چه مبنایی به خود حق می دهند کشورهای دیگر را اشغال کنند و منابع اولیه کشورهای جهان را به یغما برند؟ در جهانی که هر دقیقه، ده میلیون دلار صرف هزینه های نظامی و پلیسی می شود و در همین مدت، پانزده کودک در اثر گرسنگی و ابتلا به امراضی کاملاً علاج پذیر جان خود را از دست

می دهند، چگونه می توان لاف عدالت زد؟ چرا اجرای عدالت به دست پنج کشور دارای حق وتو افتاده است که خود بزرگ ترین تولید کننده تسلیحات در جهان هستند؟ نویسنده این مقاله با پرسش هایی از این دست، به کند و کاو در مفاهیم حق و عدالت و عقل سلیم می پردازد و می کوشد راهی دیگر را از میان این بی عدالتی، برای اداره جهان بنمایاند.

دوست دارم چند پرسش را با شما در میان بگذارم، پرسش هایی که پیوسته در سرم وزوز می کنند: آیا عدالت به راستی حق را به حق دار می رساند؟آیا عدالت جهانی در وضعیتی وارونه منجمد شده است؟

کفش انداز عراق، مردی که کفش هایش را به طرف بوش پرتاب کرد و به سه سال زندان محکوم شد را در نظر بگیرید. آیا او به جای زندان مستحق مدال نبود؟

کی تروریست است؟ کسی که کفش ها را پرتاب می کند یا کسی که کفش ها به او می خورد؟ آیا آن قاتل قتل های سریالی تروریست واقعی نیست که دروغ گفت و جنگ عراق را به مردم آمریکا قالب کرد، تعداد کثیری را قتل عام کرد و دستور شکنجه را داد و به آن مشروعیت بخشید؟

چه کسانی مقصرند؟ مردم آتنکو در مکزیک، بومیان ماپوچ های شیلی، ککچی های گوآتمالا، روستاییان بی زمین در برزیل که همگی به خاطر دفاع از حق خود نسبت به زمین هایشان ، به تروریست بودن متهم شده اند؟ اگر زمین جای مقدسی است، حتی اگر قوانین این را نگویند، آیا مدافعان آن نیز مقدس نیستند؟

طبق نوشته مجله «سیاست خارجی»، سومالی خطرناک ترین جای جهان است. اما چه کسی دزد دریایی است؟ مردمان گرسنه ای که به کشتی ها حمله می کنند یا بورس بازان وال استریت که سال هاست جهان را مورد حمله قرار داده اند و کسانی که اکنون با دریافت میلیون ها دلار در ازای درد و رنجی که به انسان ها روا داشته اند، پاداش می گیرند؟

چرا جهان به تاراج کنندگان خود پاداش می دهد؟ چرا عدالت زنی یک چشم است؟ «وال مارت»، قدرتمندترین کورپوریشن روی زمین، اتحادیه های تجاری را از فعالیت باز می دارد. «مک دونالد» نیز. چرا این کورپوریشن ها با معافیت جنایی، از قوانین بین المللی تخلف می کنند؟ به این خاطر که در جهان معاصر ما به کار کمتر از آشغال ارزش داده می شود و حقوق کارگران حتی از آن هم کمتر ارزش دارد؟ چه کسی به حق است و چه کسی شرور؟ اگر به راستی عدالت بین المللی وجود داشت، چرا قدرتمندان هیچ گاه مورد محاکمه و قضاوت قرار نمی گیرند؟ مغزهای متفکر بدترین خونریزی ها هیچ گاه به زندان افکنده نمی شوند. آیا این بدین دلیل است که این خود قصابان هستند که کلید های زندان ها را در دست دارند؟ چه چیزی پنج قدرت دارای حق وتو را از چنین مصونیتی برخوردار می سازد؟ آیا مصونیت قدرت های دارای حق وتو منشأی آسمانی دارد؟ آیا می توان به کسانی اعتماد کرد که از جنگ برای پاسداری از صلح سود می برند؟ آیا این عادلانه است که صلح جهانی در دست های این پنج کشوری قرار گیرد که عمده ترین تولید کنندگان تسلیحات در جهان نیز هستند؟ بدون آنکه قصد هیچ گونه بی احترامی نسبت به قاچاقچیان مواد مخدر داشته باشم! آیا نمی توانیم از این تشکیلات به عنوان نمونه ای دیگر از جرایم سازمان یافته یاد کنیم؟

آنهایی که در همه جا بر سر مجازات مرگ هیاهو به راه می اندازند، به شکلی عجیب نسبت به اربابان جهان سکوت پیشه می کنند. بدتر از آن، کسانی که همواره بر سر قتل هایی که با کارد صورت می گیرد هیاهو به راه می اندازند، در ارتباط با قاتلان شیطان صفتی که جنایات خود را با موشک مرتکب می شوند، هیچ چیز نمی گویند. انسان از خود می پرسد، با توجه به اینکه اربابان حق به جانب جهان چنین شیفته کشتار کردن هستند، چرا میل شهوانی آنها به قتل، مصداق بی عدالتی اجتماعی محسوب نمی شود؟ آیا جهانی که درآن هر دقیقه سه میلیون دلار در امور نظامی به هدر می رود و همزمان پانزده کودک در اثر گرسنگی یا امراض قابل علاج جان خود را از دست می دهند، جهان عادلانه ای است؟ این به اصطلاح جامعه جهانی علیه چه کسی این چنین تا بن دندان مسلح شده است؟ علیه فقر یا فقرا؟

چرا مجازات گران خشم خود را متوجه ارزش های جامعه مصرف زدهنمی کنند، ارزش هایی که تهدیدی هر روزه را متوجه ایمنی جامعه می کند؟ یا متوجه بمباران پیوسته تبلیغات تجاری که محرک های لازم را برای ارتکاب جرایم فراهم می آورند، نیستند؟ آیا این بمباران تبلیغاتی، میلیون ها میلیون جوان بی کار یا دارای دستمزدهای بسیار اندک را کرخ نمی کند و به طور بی پایان این دروغ را به آنها نمی آموزد که «بودن = داشتن»؛ که زندگی معنای خود را از مالکیت چیزهایی همچون اتومبیل یا کفش های مارک دار می گیرد؟ این تبلیغات دائماً به آنها می گویند: مالک شو، مالک شو و به تلویح می گویند، کسی که هیچ چیز ندارد، خود هیچ است. هیچ چیز نیست.

چرا مجازات مرگ برای خود مرگ اعمال نمی شود؟ جهان به گونه ای سازمان دهی شده که در خدمت مرگ باشد. آیا این حقیقت ندارد که مجموعه نظامی ـ صنعتی، تولید کننده مرگ است و بخشی بزرگ تری از منابع و نیز بخش قابل توجهی از انرژی های ما را به کام خود می فرستد؟ با این حال اربابان جهان تنها زمانی خشونت را محکوم می کنند که علیه خودشان به کار گرفته شده باشد. اگر موجودات برون زمینی وجود داشته باشند ، قطعاً این انحصار خشونت غیر قابل فهم خواهد بود. صحبت از وضع مجازات مرگ به میان آمد، چرا برای خود ترس نیز مجازات مرگ در نظر گرفته نمی شود؟ آیا خاتمه دادن به دیکتاتوری جهانی وحشت پراکنان حرفه ای، برازنده ما نیست؟ بذرافکنان وحشت ما را محکوم به تنهایی می کنند و یکپارچگی را خارج از دست های ما نگه می دارند؛ به غلط به ما می آموزند که ما در جهانی که سگ، سگ را می خورد، زندگی می کنیم؛ که هر کسی که می تواند، باید هم نوعان خود را له کند؛ که در پشت هر همسایه ای، خطر در کمین است.

مراقب باشید، آنها دائم می گویند مواظب باش، این همسایه از تو دزدی خواهد کرد و همسایه دیگر به تو تجاوز خواهد کرد؛ که درون کالسکه بچه، یک بمب اسلامی مخفی شده است و زنی که دارد تو را تماشا می کند ـ همان همسایه ات با آن ظاهر معصومانه ـ مطمئناً تو را به ویروس آنفلونزای خوکی مبتلا خواهد کرد.

جهان وارونه ای است، آنها ما را حتی از ابتدایی ترین اعمال عدالت و عقل سلیم می ترسانند. وقتی پرزیدنت اوو مورالز شروع به بازسازی بولیوی کرد، به گونه ای که کشورش با اکثریت بومی آن دیگر در برابر آینه احساس شرم نمی کرد، اقدامات او وحشت کسانی را باعث شد. از منظر سنتی نظم نژاد پرستانه، چالش مورالز مصیبت بار بود؛ نظمی که مدافعان آن احساس کردند که نظرگاه آنها، تنها نظرگاه ممکن برای بولیوی است. آنها احساس می کردند، این مورالز است که هرج و مرج و خشونت را به راه انداخت و جرم ادعایی او، اقداماتی چون از بین بردن اتحاد ملی و پاره پاره کردن بولیوی را توجیه می کرد.

زمانی که پرزیدنت کورآ رئیس جمهور اکوآدور از پرداخت بدهی های نامشروع این کشور امتناع کرد، این خبر باعث وحشت در جهان مالی شد و اکوآدور با مجازات های خوف انگیز تهدید شد، چرا که جرأت به خرج داده و سرمشق بدی را از خود ارائه داده بود. اگر بانک های بین المللی همیشه هوای دیکتاتور های نظامی و سیاست مداران شرور را داشته اند، آیا ما خود را در وضعیتی قرار نداده ایم که آن را به عنوان سرنوشت گریز ناپذیرمان بپذیریم که مردم باید بهای کسانی را که به آنها شلیک می کنند و طمعی که آنها را چپاول می کند بپردازند؟

آیا عقل سلیم و عدالت هیچ گاه با هم ارتباطی نداشته اند؟ آیا عقل سلیم و عدالت هیچ گاه دست در دست هم، ارتباطی صمیمانه نداشته اند؟

چرا مواد مخدر قانونی نیست؟ آیا به این دلیل نیست که مواد مخدر موضوعی مرتبط به سلامت جامعه محسوب می شود؟ در همان کشوری که تعداد جمعیت معتادان آن بیشتر از هر کشور دیگر جهان است، چه اقتدار اخلاقی وجود دارد که آن را مجبور کند، فروشندگان مواد مخدر را محکوم کند؟ و چرا رسانه های جمعی که همت خود را وقف مبارزه علیه بلیه مواد مخدر کرده اند، تاکنون فاش نکرده اند که این افغانستان است که یک تنه تقریباً کل هروئین مصرفی جهان را تأمین می کند؟ چه کسی بر افغانستان حکومت می کند؟ آیا این کشور به اشغال نظامی یک کشور مسیحی در نیامده است که خودش مأموریت نجات همگی ما را به خود اعطا کرده است؟

چرا مواد مخدر یک بار و برای همیشه قانونی شناخته نمی شود؟ آیا به این دلیل نیست که این مواد بهترین مستمسک را برای تهاجمات نظامی فراهم می کنند و به علاوه سودهای شیرینی را برای بانک های بزرگی که در تاریکی شب به عنوان مراکز پول شویی عمل می کنند، به همراه می آورند؟

این روزها جهان غمگین است، چرا که اتومبیل های کمتری به فروش می رود. یکی از پیامدهای بحران جهانی، رکود صنعت اتومبیل سازی است که اگر شرایطی جز این بر بازار حاکم بود، صنعتی بسیار سودآور می بود. آیا اگر ما ذره ای عقل سلیم و سر سوزنی حس عدالت داشتیم، نباید این خبرهای خوب را جشن می گرفتیم؟ آیا حالا که همه شاهد ورود مواد مسموم کمتری به درون رگ های طبیعت هستند، کسی می تواند انکار کند که کاهش تعداد اتومبیل ها برای طبیعت مفید است؟ آیا اکنون که همگان شاهد هستند، تعداد کمتری از عابران پیاده جان خود را در تصادفات از دست می دهند، کسی می تواند ارزش این کاهش تعداد اتومبیل برای عابران پیاده را انکار کند؟

نویسنده: ادواردو - گالینو

منبع: ماه نامه - سیاحت غرب - ۱۳۸۸ - شماره ۷۸، دی - تاریخ شمسی نشر ۰۰/۱۰/۱۳۸۸ - به نقل از counterpunch.org