شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

بازی برای بازی


بازی برای بازی

آنگولا اگر كمی بیشتر تحمل كرده بود, یك به هیچ بازی را می برد تا مثل دو بازی قبلی تیم ملی, از خوشحالی باخت تیمی كه بازی بلد نیست, بپریم هوا

نفرت باخت را فراموش كرده ام و دارم به روزهای قدیم فكر می كنم. بعد بازی با آنگولاست و سرخورده ایم از گلی كه سهراب بختیاری زاده اواخر بازی زد. آنگولا اگر كمی بیشتر تحمل كرده بود، یك به هیچ بازی را می برد تا مثل دو بازی قبلی تیم ملی، از خوشحالی باخت تیمی كه بازی بلد نیست، بپریم هوا.

پشت چراغ قرمز پنجره ماشین بغلی باز است و صدای خواننده می آید:

تیم ملی فوتبالش

با بچه های باحالش

حال حریف رو می گیریم

اگه پاش بیفته واسه ایران می میریم

ترافیك، وقت غروب بدتر است. توی ذهنم دارم جای ایران در این جمله آخر را با سوئیس و غنا و ایتالیا و اكوادور و آرژانتین عوض می كنم. مثل بچه یتیم هایی كه جای پدرشان دنبال لبخند یك آدم غریبه می گردند تا دل شان را گرم و قرص كنند.

كلی چیزهای دیگر بوده و حالا تیم ملی هم رویش. این یكی هم مثل همه آن چیزهای دیگر كه بیخ ریش مان چسبیده و هیچ وقت فكر نكرده ایم كه مال ماست. دارم به رئیس فدراسیون «مقتدر»ی فكر می كنم كه به بهانه ایجاد امنیت، تیم ملی فوتبال را هم ازمان گرفت. دارم به قسمت دوم پدرخوانده فرانسیس فورد كاپولا فكر می كنم. در آن فیلم می دیدیم كه چطور قدرت و خشونتی كه به بهانه حفظ چیز لازم و مهمی شكل گرفته، قبل از هر چیز سوژه حفاظت شده را از بین می برد. مایكل كورلئونه برای حفظ امنیت خانواده، تشكیلات مقتدری را بنا نهاد كه اتفاقاً اول خانواده اش را پریشان كرد.

خواهر و برادر و همسرش را از او گرفت و حالا با فدراسیونی طرفیم كه مسئول فوتسالش، برای «هدایت» بازیكن خطاكار جلوی دوربین های تلویزیونی با مشت می زند توی سر بازیكنش. به رئیس فدراسیونی كه اعتقاد دارد نفوذ خبرنگارها و حضور بیش از حدشان، آرامش تیم را به هم می زند. به عضو روابط عمومی اش كه در برنامه نود، آری هان سرمربی پرسپولیس را متهم می كند كه به عنوان یك غریبه، چطور به خودش اجازه داده تا درباره فوتبال ایران قضاوت كند. آن دیدگاه امنیتی كه این فدراسیون دنبال به وجود آوردنش بود، نمی توانست یك غریبه خارجی را، مهمان كه نه، اصلاً به عنوان یك هموطن فرض كند.

این جا همه دشمن اند. این نوع نگاه، همه را دشمن می بیند و ضمناً نمی تواند رئیس قوی و مربی با اعتماد به نفس را بپذیرد. این سیستمی است كه فقط با آدم های ضعیف كار می كند. آدم قوی اختیار می خواهد و این با امنیت مورد نظر سازگار نیست. پس نمی شود مربی ای مثل آری هان آورد. این جا برانكو می خواهد تا تیم ملی را در مسابقه ای رهبری كند كه دیگر یك «بازی» نیست. در چنین فضایی، هر حرفی و هر حركتی و هر ابراز وجودی، به حربه ای برای غلبه بر حریف تبدیل می شود. در این سیستم، یك بازی فوتبال، تبدیل به عاملی برای اثبات خیلی چیزها و حرف ها، به خیلی از آدم ها می شود. چنین دیدگاه اقتدارگرایانه ای حرف بازی را نمی فهمد. نتیجه اش می شود انتخاب مربی كه جای توصیف صحنه های جذاب بازی بازیكنانش، درباره رتبه تیمش در جدول فیفا حرف می زند و تعداد مسابقه ای كه برده یا باخته. و فدراسیونی كه همه چیز از جمله یك نبرد شادمانه زیبا را وامی نهد كه نتیجه بگیرد. قبل از بازی اول تیم ملی با مكزیك هم نوشتم كه در چنین شرایطی اگر نتیجه هم نگیریم، آن وقت دیگر هیچ نخواهیم داشت و حالا هیچ چیز نداریم. گل ها در یك بازی كامل است كه می شكفند. بازی برای بازی، برای نفس بازی.

هنوز پشت چراغ قرمزم در ترافیكی كه وقت غروب از همیشه بدتر است. صدای ترانه ای را می شنوم كه یكی دو ماه قبل با شادی می شنیدیم اش و حال بعد از این تجربه تلخ، باید كه باز هم بشنویم:

ما بچه های ایرانیم

با هم یك صدا می خوانیم

با هم یك صدا: ایران، ایران، ایران...

این جای ترانه است كه چراغ قرمز می رود پی كارش. بازی ها می مانند و قدرتمندها می روند. این جور باخت ها به همین درد می خورند. حالا دیگر همه جا سبز شده است. از ته دل می خندم و پایم را می گذارم روی گاز.

امیر قادری



همچنین مشاهده کنید